برای سخت ترین مشکلات

حمام

اگر شما از آن بچه هایی هستید که دوست دارید سالی فقط یک بار حمام بروید و دوست دارید همان یک بار هم آب قطع باشد...

راه حل اول: بهتر است آرزو کنید آب قطع شود. البته اگر تابستان باشد ممکن است آرزویتان خیلی زود برآورده شود؛ اما اگر آب قطع نشد...

راه حل دوم: بهتر است بگویید دارید مشق می نویسید یا نقاشی می کنید و وقتی کارتان تمام شد حمام می روید. شاید بعد مادرتان فراموش کرد و شما هم از حمام رفتن نجات پیدا کردید؛ اما اگر یک ساعت بعد مادرتان دوباره آمد و گفت: «زود، حمام!»...

راه حل سوم: می توانید بروید توی حمام و شیر را باز کنید و بگویید آب سرد است. مطمئن باشید مادرتان دوست ندارد شما سرما بخورید؛ اما اگر مادرتان فهمید کلک می زنید و گفت: «حتما باید حمام کنی!»...

راه حل چهارم: خودتان را کمی خیس کنید، بیرون بیایید و بگویید حمام کردید.

چی! سرتان می خارد؟ خوب می خواستید سرتان را بشویید. فکر کردید حمام را برای چی درست کرده اند؟ انسان های اولیه هم این قدر دیر به دیر حمام نمی رفتند. تازه کجا شو دیدید! فردا که سرتان شپش افتاد، می فهمید حمام کردن چه قدر خوب است.

گردش

اگر پدرتان قول داده آخر هفته شما را به یک گردش حسابی بیرون شهر ببرد و قولش را فراموش کرده...

راه حل اول: بهتر است رو به روی پدرتان بنشینید و کمی از طبیعت، درخت و رودخانه حرف بزنید. اگر پدرتان یادش آمد که چه بهتر؛ ولی اگر دیدید او همه چیز را فراموش کرده است...

راه حل دوم: می توانید از خاطره های پیک نیک های قدیم تعریف کنید و هی آه بکشید و بگویید حوصله تان سر رفته؛ اما اگر پدرتان گفت: «برو بیرون. خسته ا م و حوصله ندارم.» در این موقع مطمئن باشید پدرتان چیزی را فراموش نکرده و می خواهد زیر قولش بزند.

راه حل سوم: با اعتماد به نفس، قول پدرتان را به او یادآوری کنید. اگر پدرتان خجالت کشید و قبول کرد شما را بیرون ببرد که هیچ؛ اما اگر با اخم، دادی سرتان زد و گفت آخر هفته را می خواهد استراحت کند...

راه حل چهارم:دیگر اصرار کردن فایده ندارد؛ چون ممکن است اتفاق بدی بیفتد. اصلاً پدرتان حق دارد! می خواهد آخر هفته را استراحت کند. بروید بیرون!