تبیان، دستیار زندگی
بعضی چیزها را نمی شود تعریف كرد. خودت باید حس كرده باشی. یكی از این بعضی چیزها، لذتِ خواندن یك كتاب خوب است. یك داستان خوب، یك مجموعه شعر خوب و یا حتی یك مجموعه خاطرة جاندار و خواندنی. كتاب فضیلت های فراموش شده جز این دسته آخری است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

یك عارفانه آرام

آیت الله حاج آخوند ملا عباس تربتی

بعضی چیزها را نمی شود تعریف كرد. خودت باید حس كرده باشی. یكی از این بعضی چیزها، لذتِ خواندن یك كتاب خوب است. یك داستان خوب، یك مجموعه شعر خوب و یا حتی یك مجموعه خاطرة جاندار و خواندنی. كتاب فضیلت های فراموش شده جز این دسته آخری است. یك مجموعه خاطره و حكایت كه حسینعلی راشد، خطیب و واعظ معروف پیش از انقلاب، از احوال پدر ساده و عارفش، ملاعباس تربتی نوشته است. این كتاب، برخلاف اكثر متن های مشابه اش اصلا سخت و پیچیده یا پر از حكایت های عجیب نیست. كتاب خیلی ساده است. چیزهایی را تعریف می كند كه همه مان بلدیم، چیزهایی مثل خوش قولی، مثل با محبت بودن یا هوای دیگران را داشتن. شخصیت یك آدم عارف، از توی همین چیزهای ساده درمی آید. یك عارف ملموس دم دست. یكی مثل خودمان. مثل خودمان، منتها باخداتر. یكی كه می شود مثل او شد. یكی كه می شود ماجراهایش را خواند و لذت برد. لذتی از آن نوع كه نمی شود تعریف كرد و اگر بخواهی تعریف كنی، یك همچین چیزی از آب درمی آید:

ملاعباس تربتی معروف به حاج آخوند حدودا سال 1310 قمری (1250 شمسی) به دنیا آمد. اهل روستای كاریزك در 15 كیلومتری تربت حیدریه بود. مدتی در حوزه علمیه مشهد درس خواند و بعد به خواست پدر به روستا برگشت. همان جا كشاورزی می كرد و نماز جماعت می خواند و آخر هفته ها را هم می رفت مشهد و دنباله درس را می گرفت. در جوانی، سفری به كربلا رفت و در آن جا محضر آخوندخراسانی- از رهبران مشروطه- را درك كرد.

خود شیخ عباس هم در جریان مشروطه از فعالان نهضت بود. در زلزله معروف تربت حیدریه (سال 1301 شمسی) به تنهایی، تمام امور امدادرسانی به زلزله زدگان را مدیریت كرد.

بیشتر عمرش را در روستاهای تربت حیدریه به كشاورزی گذراند. شخصیت او آمیزه ای از معنویت و تواضع و تأثیرگذاری بود. تمام فرایض شرعی را انجام می داد و مرجع اهالی منطقه بود. وطن پرست بود و وقتی شاهنامه می خواند، گریه می كرد.

پسرش حسینعلی راشد می گوید:

پدرم دنیاداری را به ما نیاموخت. امام خمینی كه او را دیده بود، می گوید: این مرد جز خدا چیزی را نمی دید. 

علامه فروزانفر كه همشهری او بوده، می گوید: دنیا به دور این مرد نگشته. شیخ عباس قمی، صاحب مفاتیح الجنان پای منبر وعظ او می نشسته؛ مردم تربت حیدریه بیش از اندازه به او اعتقاد داشتند؛ بعضی ها كراماتی هم به او نسبت می دهند. اما پسرش می گوید: تواضع عجیبش بود كه او را بین مردم محبوب كرده بود.

كرامت واقعی همین بود. سال 1362 قمری (مهر 1322 شمسی) در منزل خودش درگذشت و در حرم امام رضا(ع)، در صحن آزادی دفن شد. دیدید چقدر ساده بود؟ حالا خودتان كتاب را باید بخوانید.


نوشته احسان رضایی

تنظیم: شکوری_گروه دین و اندیشه تبیان