وقتی به آرامی می میری
همه چیز با همه چیز قاطی شده . مثل غش در معامله . البته یك غش واقعی ، یعنی ریختن آب در شیر ، كه نفهمی چقدر آب می خوری چقدر شیر! كاش پرتقال بریزن توشیر ، اینطوری آدم می فهمه چقدر شیر خورده چقدر پرتقال . تازه اگر آب پرتقال هم بریزن خوبه ، رنگش عوض میشه و لااقل می دونیم این شیره ، اما یه شیر نارنجی . بَدی این روزها اینه كه اصلا نمی دونیم چی می خوریم ! از كجا می خوریم ! چه جوری می خوریم !
امام علی (ع) در خطبه ی شقشقیه می فرمایند : "امان از روزی كه حق و باطل با هم آمیخته شود "
یه عمر یه راهی رو می رویم و ادعا داریم راهمون درسته. اما آیا واقعا این جوریه ؟ یعنی دقیقا می دونیم چقدر آب خورده ایم ، چقدر شیر ؟ وقتی همه چیز به هم آمیخته می شود ، وقتی ظاهر و باطن یكی نیست ، وقتی ریا و دوروئی موج می زند ، یعنی دقیقا می دونیم چقدر آب خورده ایم ، چقدر شیر ؟
حالا یك مثال از قورباغه :
مطالعات زیست شناختی نشان می دهد که اگر قورباغه ای را در ظرفی بیندازیم و آن ظرف را با آب محیط زندگی اش پر کنیم و بعد آب را آرام آرام گرم کنیم ، قورباغه سرجایش می ماند و هیچ واکنشی نسبت به افزایش تدریجی حرارت نشان نمی دهد ؛ تا این که آب به جوش می آید و قورباغه می میرد. می میرد در حالی كه اصلا نفهمیده چه بلایی سرش آمده است . آرام و احمق ، می سوزد و می میرد!
حالا اگر قورباغه ای را ناگهان در ظرفی پر از آب جوش بیندازیم ، بی درنگ بیرون می پرد.سریع واكنش نشان می دهد و سعی می كند زنده بماند!
گاهی ما هم مثل "قورباغه ی آب پزشده" می شویم.متوجه تغییرات نیستیم .فکر می کنیم که همه چیز روبراه است و شرایط نامطلوبی که در آن نفس میكشیم ، عادی و آرام است .به سوی مرگ می شتابیم ، آرام و بی تفاوت . در آبی که مدام گرم تر می شود باقی می مانیم و سرانجام می میریم . بی آن که متوجه تغییرات اطرافمان شده باشیم.
راه چاره چیست ؟
باید آنقدر سطح درك و استدلالمان را بالا ببریم ، تا عیار چیزی را كه می خوریم ، بفهمیم . نباید كم كم به شرایط و محیطی كه زندگی برایمان می سازد عادت كنیم . باید در راهِ زندگی موثر باشیم و عامل ، نه منزوی و منفعل . قهرمان زندگی خود باشیم . از خود عالمی بخواهیم و از عالم هیچ نخواهیم .
در این مجال ، به چند راه چاره اشاره می كنیم كه بی شك موثر خواهد افتاد :
- به همه كس و همه چیز اعتماد محض نداشته باشیم . به قول مولایمان امام علی (ع) ، " فاصله ی حق و باطل چهار انگشت است ، به فاصله ی گوش تا چشم " . شنیده ها را خوب بشنویم و استدلال كنیم . همه را نپذیریم و همه را رد نكنیم . راویِ آنچه از درست بودنش اطمینان نداریم نباشیم . این نقل قول ها ی بی سروته ، كه فقط برای خالی نبودن عریضه و ساكت نبودن جمع گفته می شود ، سطح درك و فهم جامعه را پائین می آورد . فكر و زبان خود را معطل این یاوه گوئی ها نكنید . از چیزی صحبت كنید و دفاع كنید كه از صحّت و سقمش مطمئن هستید .
- تا حدی "نسبی گرا " باشید ! البته نه مثل فلاسفه ای كه همه چیز را نسبی می دانند و می گویند :" هیچ چیز قطعی در عالم وجود ندارد ." منظورم این است كه در رابطه با امور، نظر قطعی ندهید . یعنی تنها بر اساس فكر و عقل خود قضاوت نكنید . احتمال دهید كه شاید هزارعلت دیگر وجود داشته باشد كه به ذهن شما نرسیده است . بهتر نیست تنها مرجع رسمی و قابل استناد را یك چیز قرار دهید : آنچه از احتمالات بشر و ضعف اندیشه ی او به دور است : آنچه بی نقص است و متصل به وحی : كتاب خدا و سنت رسول خدا !
- از هیچ چیز و هیچ كس به جز خدا نترسید . هرچه بیشتر بترسید ، به طرف مقابلتان جرات بیشتری داده اید . سینه سپر كنید و بی محابا زندگی تان را آنچنان كه دوست دارید بسازید . به قول مولایمان امام علی (ع) ، " ترس برادر مرگ است " . پس اگر می خواهید مرده به حساب نیائید و زندگی كنید ، نترسید و در مقابل مشكلات جسور باشید !
- متعصب نباشید ! تعصب ، قاتل درست اندیشیدن است . تعصب ، عامل درجا زدن و عقب ماندن است . به آنكسی كه با شما مخالف است احترام بگذارید ! همیشه تعصب ازآنجا شروع می شود که مخالف را تحمل نکنیم واو را تحقیر ، یا حذف کنیم . پیرو این آیه از قرآن باشیم كه می فرماید : " درود بربندگانی که همه ی سخنان را می شنوند وخود ، از بهترینشان پیروی می کنند." ماحق نداریم برای دیگران فکر کنیم و فکر خود راتزریق کنیم .فقط می توانیم عقاید خودمان راپیشنهاد کنیم .
ویژگی افراد متعصب :
- كمتر فکر میکنند و بیشتر اطاعت می کنند.
- تفکری بسیار هیجانی وشدیدا احساسی دارند.
- مخالفت با آنها در نظرشان ، نوعی توهین به مقدسات تلقی می شود.
- ایزوله زندگی می كنند . یعنی فقط با افراد خاصی ارتباط دارند ، تنها مکانهای خاص وشرایط های خاص را تجربه میکنند . تنها با کسانی رابطه دارند که مثل خودشان فکر میکنند ودائم تاییدشان میکنند.
در انتها به قطعه شعری از "پابلو نرودا ، با اندکی دخل و تصرف" اشاره می كنیم :
اگر سفر نکنی
اگر کتابی نخوانی
اگر به آواهای زندگی گوش نکنی
اگر از خودت قدردانی نکنی
به آرامی آغاز به مردن می کنی
اگر خودباوری را در خودت بکشی
اگر نگذاری دیگران به تو کمک کنند
به آرامی آغاز به مردن می کنی
اگر بنده ی عادت های خود شوی
اگر همیشه از یک راه تکراری گذر کنی
اگر روزمره گی را کنار نگذاری
اگر رنگ های متفاوت نپوشی
اگر با افراد سرشناس صحبت نکنی
به آرامی آغاز به مردن می کنی
پس امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
نگذار به آرامی بمیری
نویسنده : سرور حاجی سعید
گروه خانواده و زندگی تبیان - تنظیم :نداداودی
مقالات مرتبط :