تبیان، دستیار زندگی
اما وقتی وارد باغ شدند، تعجب کردند و گفتند: شاید راه را گم کرده ایم و اشتباه آمده ایم، اما چند دقیقه ای نگذشته بود که متوجه شدند، بلایی باغ را در هم نوردیده و هیچ چیز باقی نمانده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بخیل بوی خدا نشنود

پول

گاهی آن قدر بخیل و تنگ نظر می شویم که در آنچه از آنِ من و تو نیست هم بخل می ورزیم و تنگ نظری می کنیم. با خودمان فکر کرده ایم، جز عمل من و تو که خود انتخابش کرده ایم و خود به آن عمل کرده ایم، چیست که از آنِ من و تو باشد، مال من و تو باشد و ما مالک آن باشیم. ما آدم ها در همه آن چیزی که مال ما نیست، بخل می ورزیم ... آدمی گاه آن قدر بخیل است که اگر سرچشمه های دارایی های دنیا در دستش می بود، ذره ای به دیگران نمی بخشید، مبادا که ذره ای از آن کم شود!

ما آدم ها گاهی آنقدر بخیلیم که در بخشودن ذره ای از محبت که خدا در نگاهمان نهاده، بخل می‌ورزیم. گاهی آنقدر تنگ نظر می شویم که نَفَسی را به سلامی، به دوستی نمی بخشیم؛ نفسی که به هر روی بر می آید. اما هستند انسان هایی که در نگاهشان، دارایی شان و حتی جانشان بی هیچ هراسی بخل نمی ورزند؛ کسانی که همه وجودشان مملو از لطف و بخشش و جود و عطاست و از نگاهشان، کلامشان و حتی از دست هاشان، همیشه مهر و مهربانی فرو می ریزد که بخشندگی، راز ماندگاری آن چیزی است که از آنِ من و تو نیست ... .

می گویند چند نفر از کشاورزان ثروتمند پدری خیّر و نیکوکار داشتند که دارای باغی سبز و خرم بود و هر سال کارش این بود که در هنگام میوه چینی، فقرا و مساکین را از محصول باغش بهره مند می ساخت. سپس مصرف سالانه خودش را برداشت می کرد. این عمل او ادامه داشت تا جایی که فقرا و مساکین روز شماری می کردند تا این موسم برسد. این مرد خیر این گونه رفتار می کرد؛ زیرا خود را شریک و سهیم فقرا می دانست. عاقبت وقتی این مرد بزرگ، دار فانی را وداع گفت، بعضی از فرزندانش، بقیه وراث را هم تحریک کرده و گفتند: ما عائله مندیم و خودمان به محصول باغ نیازمندتریم. در نتیجه با هم تصمیم گرفتند تمام مستمندان را که هر ساله از محصول باغ بهره مند می‌شدند، محروم سازند. پس هم قسم شدند که صبحگاه میوه را بچینند و همه را خودشان بردارند. آنها چندان هم نیازمند نبودند؛ بلکه به خاطر بخلی که داشتند، این کار را کردند و حتی موقع تصمیم‌گیری و رفتن، انشاءالله هم نگفتند. خداوند هم از این حرکت آنان خوشش نیامد؛ بنابراین شبانگاه که همه آنها خواب بودند، بلایی بر سر این باغ فرود آمد و همچون صاعقه ای، تمام آن را سوزاند و چیزی جز مشتی زغال و خاکستر سیاه، چیزی باقی نماند.

فرزندان، صبحگاه طبق قرار قبلی همدیگر را صدا زدند تا به باغستان بروند. صبحگاه آماده شدند و به سوی باغ حرکت کردند؛ در حالی که آهسته با هم سخن می گفتند: مواظب باشید حتی یک فقیر هم داخل باغ نشود. چنان آهسته صحبت می کردند که کسی صدای آنها را نشنود؛ زیرا می ترسیدند که نیازمندانی که هر سال منتظر رسیدن این موسم بودند، مطلع شوند و برای گرفتن محصول، جلوی در باغ تجمع کنند.

اما وقتی وارد باغ شدند، تعجب کردند و گفتند: شاید راه را گم کرده ایم و اشتباه آمده ایم، اما چند دقیقه ای نگذشته بود که متوجه شدند، بلایی باغ را در هم نوردیده و هیچ چیز باقی نمانده است. 1

اگر باور داشته باشی که خداوند موجود بی نیازی است و همه زمین و زمان و هستی، میراث خداوند است؛ هیچ وقت در منش ات خوی و خصلت بخل را اظهار و آن را در خود تقویت نمی کنی، ولی وقتی شناخت نادرست و یا ناقصی از هستی و خدا داشته باشی و بینش ات، نیازمندی را در خدا تقویت کند، در منش و گرایش ات هم رفتاری مبتنی بر این نگرش بوجود خواهد آمد.

صفت بخل به عنوان یک غریزه با جان من و تو عجین شده است، وجود این صفت در درونمان، من و تو را به موجودی سیری ناپذیر تبدیل می کند که همیشه در برابر خواسته های دوگانه تکاملی شری و خیری مان، به فزون خواهی گرایش داشته باشیم

اگر خودت را به خوبی شناخته باشی، می توانی دریابی که بخل، امری ذاتی، غریزی و فطری است و اگر اجتماع در ایجاد آن نقشی ایفا کند، تنها در بروز و ظهور و یا تشدید و تضعیف آن است. البته این دسته از صفات قابل مهار و تعدیل و یا تضعیف است، اما کاری است کمی دشوار؛ چون باید اینقدر توان داشت باشی که بتوانی در امری ذاتی و غریزی تصرف کنی. یادت باشد که وجود یک امر ذاتی در انسان به گونه ای است که قابلیت پرورش و تربیت را داراست؛ برای همین است که انسان با وجود تضاد بیش از اندازه، می تواند نیروهای خود را به سمت خیر و یا به سوی شر هدایت کند.

ثروت

صفت بخل به عنوان یک غریزه با جان من و تو عجین شده است ... « وَ أُحضِرَتِ الأَنفُسُ الشُّحَّ »2 ... « وَ کَانَ الإنسَانُ قَتُوراً »3 ... « وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفسِهِ فَأُولئکَ هُمُ المُفلِحُونَ »4 ... وجود این صفت در درونمان، من و تو را به موجودی سیری ناپذیر تبدیل می کند که همیشه در برابر خواسته های دوگانه تکاملی شری و خیری مان، به فزون خواهی گرایش داشته باشیم. این غریزه آزمندی و حرص به عنوان عامل مهم حرکتی من و تو، عامل مثبت و مفیدی است. در حقیقت به عنوان انرژی ذخیره شده حرکتی در وجود من و تو عمل می کند و ما را به پیش می راند. نیروی پیشروانه آن به اندازه ای قوی و نیرومند است که هرگز پایانی برای آن قابل تصور نیست و همانند دوزخ هل من مزید می کند و فزون تری می خواهد.

این صفت همان گونه که می تواند در جهت خیر و تکامل بشری وارد شود و بسیار هم سازنده عمل کند و ما را به "قاب قوسین او ادنی" ببرد و در معراج کمالی، ما را با تلاش جانکاه، به لقای الهی برساند؛ همینطور هم می تواند به عنوان عاملی من و تو را به قهقرای هبوط و سقوط بکشاند ... می‌تواند به شکل بخل و حرص و آز و خساست ناپسند درآید و من و تو را به دوزخی بکشاند که قارون را کشاند ... داستان قارون را که شنیده ای، نه؟ ... « اِنّ قَارُونَ کَانَ مِنْ قَومِ مُوسى فَبَغَى عَلَیْهِمْ وَ آتَیْنَاهُ مِنَ الْکُنُوزِ مَا اِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ اُوْلِى الْقُوَّةِ اِذ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ الفَرِحِینَ * وَ ابْتَغِ فِیمَا أتَاکَ اللّهُ الدّارَ الآخِرَةَ وَ لاتَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنیَا وَ اَحْسِنْ کَمَا اَحْسَنَ اللّهُ اِلَیکَ وَ لا تَبْغِ الفَسادَ فی الاَرْضِ اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ المُفسِدینَ » 5

«قارون» از خویشاوندان نزدیک حضرت موسى علیه السلام و از چهره هاى سرشناس و ثروتمند بنى اسرائیل و به ظاهر از نخستین مؤمنان به آن حضرت نیز بود که آگاهى فراوانى از تورات داشت؛ اما مثل بسیارى از ثروتمندان خودخواه و از خدا بى خبر، علاقه فراوانى به نمایش دادن ثروت خویش در برابر دیدگان فقراى بنى اسرائیل داشت. هر وقت اموال و دارایى عظیم و عجیب خودش را به نمایش مى گذاشت، دل هاى دنیاپرستان را به تپش درمى آورد تا جایى که تنها آرزوى مهم آن ها این بود که روزى مثل قارون، صاحب چنین ثروتى شوند.

اما او راضى نبود تا کسى از ثروت او بهره اى ببرد. از سویی ثروت اش را به نمایش می گذاشت و آن را به رخ دیگران می کشید و از سوی دیگر وقتی حضرت موسی علیه السلام از او درخواست زکات کرد، به مخالفت با آن حضرت پرداخت و با فرعونیان همکاری کرد. او از وضع خودش بسیار اظهار شادمانى مى کرد و همواره به عیش و نوش مشغول بود. غم بینوایان و رنج محرومان را هرگز احساس نمى کرد و طغیان نمود تا آنجا که به صراحت می گفت: «این ثروت هاى عظیم، نتیجه لیاقت و آگاهى و کاردانى خودم مى باشد ». هنگامى که طغیان او فزونى گرفت، خداوند بیش از آن، به او مهلت نداد و با ایجاد زلزله اى ـ تنها در محل کاخ قارون ـ او را به همراه تمام ثروتش درکام زمین فرو برد و با حرکت دیگر شکاف را بست تا سرنوشت او درس عبرتى براى همه انسان ها در طول تاریخ باشد.

نعمت ها و مواهبى که خداوند یکتا در اختیار من و تو گذاشته، در بسیارى از موارد، بیش از نیاز ماست، به گونه اى که مى توانیم دیگران را نیز در آن سهیم کنیم، بدون آن که زیانى به زندگى مان برسد؛ ولى هیهات که گاهی به خاطر صفت رذیله «بخل» از این کار امتناع می ورزیم و هیچ کس را در این مواهب خدادادى سهیم نمى کنیم؛ غافل از زیانی که به خودمان می رسانیم ... «وَ لایَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیراً لَهُم بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُم سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَومَ الْقِیامَةِ وَ لِلّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرضِ وَ اللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبیرٌ »6

اگر به شناخت درستی از وضعیت و موقعیت خودمان در هستی دست یافتیم و فهمیدیم که چه کسی هستیم و در چه مقامی نشسته ایم، آن گاه درمی یابیم که خداوند مالک هستی است و او تنها کسی است که دارای غنای ذاتی می باشد و همگان در فقر ذاتی به سر می برند

بخل، در بردارنده بدی های هر عیبی است و افساری است که بخیل به وسیله آن، به سوی هر بدی می کشاند. آدمی که پول و ثروت را برایش اصالت پیدا می کند و هدف می شود؛ در پول تثبیت و تحکیم می شود؛ یعنی در پول غرق می شود و نقش می بندد. چنین آدمی، پول «من» واقعی اش شده و غیر از پول، «من» دیگری ندارد؛ چون «من» اصلی اش را گم کرده و از دست داده است. چنین انسانی خودش را برای پول می خواهد، نه پول را برای خودش؛ یعنی از جان، حیات، سلامت و عمر خودش مایه می گذارد برای پول، ولی از پول برای سلامت، سعادت و حتی عمر خودش مایه نمی گذارد!!! ... « اَلَّذینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُروُنَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ یَکْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اَعْتَدْنَا لِلْکَافِرینَ عَذاباً مُهِینَاً ». 7

خدا ،انسان ،تقوا ،خودسازی

داستان اسیرانی را که خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آوردند، شنیدی؟ همان ها که رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور داد همه شان را گردن بزنند، جز یک نفرشان را ... گروهی از اسیران (خطرناک) را خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آوردند، حضرت صلی الله علیه و اله به حضرت علی علیه السلام دستور داد، همه آنها را گردن بزنند، ولی یکی از آنها را استثناء کرد. آن مرد پرسید: چرا مرا از یارانم جدا کردی، در حالی که گناه ما یکسان بوده است؟ حضرت صلی الله علیه و اله فرمود: به این علت که خداوند متعال به من وحی فرستاده است که تو سخاوتمند قوم خود هستی و من تو را (به این جهت) نمی کشم. آن مرد مسلمان شد و به یگانگی خداوند و رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله شهادت داد. 8

اگر به شناخت درستی از وضعیت و موقعیت خودمان در هستی دست یافتیم و فهمیدیم که چه کسی هستیم و در چه مقامی نشسته ایم، آن گاه درمی یابیم که خداوند مالک هستی است و او تنها کسی است که دارای غنای ذاتی می باشد و همگان در فقر ذاتی به سر می برند. در می یابیم خدا عالم به همه امور است و مشیت و اراده اوست که کسی را فقیر و یا ثروت مند می سازد. این گونه است که من و تو با تغییر در بینش و نگرش خودمان می توانیم در منش مان هم تغییر ایجاد کنیم و به کنترل و مهار خصلت ذاتی حرص بپردازیم و رفتارمان را از بخل به احسان و نیکوکاری مبدل سازیم.

بخل نخلیست دخـل ان همـه خار

خـــار آن جان خســـــــــتگان آزار

گـــــر به خـــــرمای او بری دندان

هست دنـدان شکن تر از سندان

زهرا رضاییان – گروه دین و اندیشه تبیان


1. قلم : 24-17.

2. نساء:  128.

3. اسراء: 100.

4. حشر: 9.

5. قصص: 77-76.

6. آل عمران: 180.

7. نساء: 37.

8. محمدی ری شهری، میزان الحکمة،ج 2،ص 1277،حدیث 8380.