تبیان، دستیار زندگی
رام کردن نفس بسیار مشکل است، زیرا پیوستگی آن با اصل حیات، آن چنان قوی است که اغلب اوقات، مبارزه با نفس، با مبارزه با اصل حیات اشتباه می‏شود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آموزه‌های اخلاقی در مثنوی معنوی 2

مولوی

حالت روحانی انسانی، شبیه آب زلالی است که منبع آن روح تزکیه شده و ملکوتی است. اگر انسان بتواند شخصیت روحی خود را تحت تزکیه و تصفیه قرار داده و نمودهای جهان هستی را به‏طور منطقی و الهی ارزیابی کند، این منبع تا بی‏نهایت، آن آب زلال پاک کننده را جاری خواهد ساخت.

اگر بخواهیم بت خارجی تراشیده شده با دست انسانی را به سیل سیاه تشبیه کنیم، نفس بت‏گر و بت‏ساز به منزله چشمه شاهراه انسانی است که همه راه‏ها و روش‏های انسانی از آن مشتق می‏گردد، و این تعبیر بسیار ارزنده‏ای است، زیرا مقصود از شاهراه همان چیزی است که همه زندگانی انسانی را تفسیر کند. این شاهراه هر چه باشد، چون برای خود انسان به عنوان شاهراه و سرلوحه زندگانی تلقی گشته است، مانند قطب نما همه شئون زندگانی او را رهبری و هدایت می‏کند.

برای مثال اگر فرض کنیم شاهراه زندگانی یک انسان مقام و جاه هست، یعنی این مفهوم را عالی‏ترین ایده‏آل برای خود تلقی کرده است، تا آنجا که این جاه و مقام به حد پرستش و تفسیر کننده تمام شئون زندگانی فردی و اجتماعی بر آن انسان پذیرفته شود؛ بتی تراشیده می‏شود که هر چه از آن بت سرازیر گردد، خلاف حقایق بوده، می‏تواند بت‏هایی را در خارج برای پرستش نیز بسازد.

رام کردن نفس بسیار مشکل است، زیرا پیوستگی آن با اصل حیات، آن چنان قوی است که اغلب اوقات، مبارزه با نفس، با مبارزه با اصل حیات اشتباه می‏شود

بت‏های خارجی، موجودات محسوس و محدود و تحت تسلط انسانی‏اند و با کمی تلقینات صحیح و منطقی، می‏توان آنها را شکسته و از هم متلاشی ساخت؛ اما بت نفس را نمی‏توان به آسانی و سهولت متلاشی کرد؛ چه قیافه‏های حق به جانبی که به خود می‏گیرد؛ چه استدلالات سفسطه‏آمیزی که پیش روی انسانی می‏گذارد.

رام کردن نفس بسیار مشکل است، زیرا پیوستگی آن با اصل حیات، آن چنان قوی است که اغلب اوقات، مبارزه با نفس، با مبارزه با اصل حیات اشتباه می‏شود. بدین جهت است که مبارزه با نفس اماره را آسان شمردن، نادانی محض است.

صورت نفس انسانی، مانند دوزخ با هفت در است: این نفس بت‏گر و بت‏ساز در هر نفس می‏تواند، مکرها و حیله‏ها و فریب‏ها بر سر راه انسان بگستراند، توانایی حیله‏گری نفس، آن اندازه است که گویی می‏تواند صدها فرعون و فرعونیان را در هر نفس در نوسانات خود غرق کند، پس بیا ای سالک راه انسانی به سوی خدای موسی بگریز، و مگذار فرعونی بودن نفس، آب ایمان تو را بریزد. دست التماس و تضرع به بارگاه ربوبی ببر و چنگ بر دامان احمد صلی الله علیه وآله بزن، رها کن بوجهل تن را که حقایق را می‏بیند و باز لجاجت می‏کند.

مولوی نفس را به اقتضای حالات مختلفی که دارد، به حیواناتی چند تشبیه کرده است و برای تقریب معنا به اذهان، به خوی حیوانی و دَد منشانه آن حیوان اشاره می‏کند که از جمله می‏توان به این موارد اشاره کرد:

تشبیه به زاغ: به این دلیل که زاغ به گلستان و باغ علاقه‏ای ندارد و خوراکش از مزبله‏ها و ویرانه‏ها تأمین می‏شود. بنابراین کسی که از آن پیروی کند، به گلستان هدایت نمی‏شود، بلکه به گورستان دنیا رهنمون می‏شود:

جــــــان کــه او دنباله زاغـــان پرد       زاغ او را ســــــوی گورســـــتان برد

هــــین مدو اندر پی نفس چو زاغ‏       کو به گورستان می‏برد نه سوی باغ

تشبیه به سوسمار: یکی از خصوصیات این حیوان، حمله ناگهانی و فرار به سوی سوراخی است که از آن بیرون آمده است. او تنها از یک سوراخ در صحرا بیرون نمی‏آید یا به آن نمی‏گریزد، بلکه پناهگاها و مواضع حمله و سوراخ‏های بسیاری دارد.

یک نَفَس حمله کند چون سوسمار       پس به سوراخی گـــریزد در فـــرار

در دل او ســـــوراخ‏ها دارد کـــنون‏       ســــر ز هــــر سوراخ می‏آرد بـرون

تشبیه به سگ: چون به استخوانی قناعت می‏کند و به شکار شهرت دارد.

آلت آشــــکار خود جز ســگ مدان‏       کمترک انداز ســــگ را اســــتخوان‏

تشبه به اژدها: چون نفس دارای نیروی بسیار قوی و مهیب است که اگر شعله‏ور گردد و به تحرک درآید، دیگر هیچ قدرتی نمی‏تواند به آسانی آن را مهار کند.

نفس اژدرهاست او کی مرده است‏       از غــــم بی‏آلتی افســـرده است

همچنین در اشعاری دیگر، مولوی نفس را از حیث زیرکی به خرگوش و از این جهت که طالب شهوت است، به الاغ تشبیه کرده است. وی مردمان را مست و خوارِ هوا و هوس و نفس می‏داند:

خــــــــلق مســـــت آرزواند و هــــــوا        زآن پذیراینــــد دســـــــتان تو را

هــــر که خـــــود را از هـــوا خو باز کرد      چشـــــم خود را آشنای راز کرد

او به زبانی دیگر، هر جرم، فساد، نابودی و هلاکتی را ثمره پیروی هوا و هوس و نفس بر می‏شمارد.

خلق در زنــدان نشسته از هواست‏        مرغ را پرهــــا ببسته از هواســـت‏       

مــــاهی اندر تا به گــرم از هواست‏        رفته از مستوریان شرم از هواست‏       

چشــم شحنه شعله نار از هواست‏        چــار میخ و هیبت دار از هواســــت

مولوی در مذمت نفس و دوری از آن، بدین سبب اصرار می‏ورزد که پیروی از آن، موجب دوری از حق است و چون نفس را در مقابل عقل می‏داند، همراه شدن با آن‏را دور شدن از راه حق به شمار می‏آورد. از نظر مولوی نفس حجابی بر دیده عقل است، از این ‏رو باید آن را مرده گرفت و به نفس‏کشی پرداخت.

بخش اول را اینجا بخوانید

منبع: فارس


گروه کتاب تبیان