دستانی یاری بخش
روزی پسربچهای، مشغول بازی با ماسهها در ساحل بود. چند ماشین كامیون و بیل پلاستیكیقرمز رنگی همراه خود داشت. در حال درست كردن جاده و تونل با ماسههای نرم بود که ناگهان سنگ بزرگی را سد راه خود دید.
پسربچه هر چه تلاش كرد، نتوانست سنگ بزرگ را از سر راه خود كنار بزند. هرچه تلاش میكرد، سنگ كمی تكان میخورد، ولی دوباره به سرعت سر جای اول خود باز میگشت.
سرانجام، از شدت ناامیدی به گریه افتاد. پدرش تمام مدت از پشت پنجره خانهشان، تلاشهای او را تماشا میكرد. وقتی متوجه اشكهای پسرش شد، كنار او آمد. با لحنی مهربان، ولی محكم گفت: پسرم چرا از همه توانت برای كنار زدن سنگ استفاده نكردی؟
پسرك هقهق كنان و ناامید گفت: پدر، همه تلاشم را به كار بستم، ولی موفق نشدم! پدر با مهربانی گفت: نه پسرم، تو از همه امكانات قابل دسترست استفاده نكردی، چون از من درخواست كمك نكردی .سپس خم شد و سنگ را از سر راه پسرش برداشت.
آیا شما نیز به سنگهای بزرگ در راه زندگیتان برخورد كردهاید؟ آیا به خاطر عدم موفقیت و جابجایی آنها، دچار احساس خشم و ناامیدی شدهاید؟ امید خود را از دست ندهید و دست از تلاش نكشید، چون اگر خوب به اطراف خود بنگرید، در خواهید یافت كه دستانی یاریبخش به سوی شما دراز شدهاند!
مطالب مرتبط