تبیان، دستیار زندگی
خواننده عزیز، چرا مطالعه تان را اینجا قطع کردید؛ مگر چه شده است؟ به شما التماس می‌کنم به مطالعه خود ادامه دهید
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چی شده خواننده‌ی عزیز؟!

ژاک قضا و قدری

دنی دیدرو نویسنده و فیلسوف فرانسوی قرن 18 میلادی است که 25 سال از عمرش را به همراه دالامبر، مونتسکیو، ولتر و روسو صرف نگارش دائرة المعارفی جامع نمود و رمان «ژاک قضا و قدری» مدت ها بعد از مرگ او منتشر شد؛ این رمان بر پایه ای از فلسفه و با تلفیقی از طنز، همراه با نثری مطایبه آمیز به نگارش درآمده است.

اساس این رمان بر سفر استوار است و به نظر می رسد سفر به عنوان نمادی از گذشت زمان به کار رفته، نمادی که بر پایه رفتن و پیشروی به سوی سرنوشتی حتمی استوار است.

ژاک و اربابش مسافرانی هستند بی آنکه بدانند به کجا می روند و چرا می روند. راوی داستان در واقع خود نویسنده است. نویسنده ای که وانمود می کند چیزی بیشتر از ژاک و اربابش نمی داند.

در تمام داستان بر اثر حکایت ها و روایت هایی که به صورت قصه در قصه گفته می شود، خواننده به ناچار دچار افت و خیز شخصیت های حکایت های ژاک و دیگران می شود که این معنا در محتوای سفر به کار می رود، اما واقعیت این است که در نهایت سفر ژاک و ارباب فاقد اوج و فرودهای معمول رمان های کلاسیک است.

اساس این رمان بر سفر استوار است و به نظر می رسد سفر به عنوان نمادی از گذشت زمان به کار رفته، نمادی که بر پایه رفتن و پیشروی به سوی سرنوشتی حتمی استوار است

در این نوع روایت به نظر می رسد که دیدرو از شیوه کهن قصه گویی در شرق، یعنی شیوه قصه در قصه بهره گرفته است ولی به شیوه مخصوص به خود این کار را انجام داده است. قصه ها داستان سفر را پیش می برند بی آنکه علت سفر مشخص باشد. با اینهمه، دیدرو به طور مشخص در چند جا از متن ادعا می کند که علاقه ای به شیوه های رمان نویسی کلاسیک ندارد و حتی به استهزای آن شیوه می پردازد و تظاهر به نوشتن متنی می کند که خودش هم دقیقا نمی داند چه از کار در خواهد آمد:

«خواننده عزیز، چرا مطالعه تان را اینجا قطع کردید؛ مگر چه شده است؟ آهان! دلتان می خواهد نامه "آگات" را ببینید. اگر "مادام ریکوبونی" (اشاره به رمان نویس عامه پسند هم عصر دیدرو) بود حتما نامه را به شما نشان می داد... امکان داشت بتوان آن را با لذت خواند اما به قوه تخیل مجال جولان نمی داد. پس به شما التماس می کنم از این دو نامه بگذرید و به مطالعه خود ادامه دهید.»

راوی ادعا می کند که نمی داند شخصیت های داستان کجا می روند، چرا می روند، هدفشان از این سفر چیست و در نهایت چه خواهد شد. او هیچ نمی داند اما در قسمت هایی که ژاک و ارباب خواب هستند، آن ها را به حال خود رها می کند و با توافقی ضمنی با خواننده، قصه های دیگرش را می گوید؛ گاه در همین فاصله ها درگیر مباحث فلسفی می شود و گاه به تحلیل آنچه ژاک و اربابش می گویند و یا انجام می دهند می پردازد و در این راستا از مطرح کردن هر احتمالی کوتاهی نمی کند.

راوی ادعا می کند که نمی داند شخصیت های داستان کجا می روند، چرا می روند، هدفشان از این سفر چیست و در نهایت چه خواهد شد

با اینهمه دیدرو هرگز به ورطه صدور حکمی قطعی نمی افتد، چنانچه تفکراتش با شکی فلسفی درآمیخته بود و به مانند معنایی که از نام اثر متبادر می شود اجازه می دهد همه چیز به حال خود پیش برود؛ اما آیا در حقیقت این واقعیتی بود که دیدرو به آن معتقد بود؟

شعار دیدرو در همه متن این است که هر آنچه پیش می آید آن بالا نوشته شده است. او با قضا و قدر، همچنانکه ژاک معتقد است متن را پیش می برد:«خواننده عزیز، شما داستان فرمانده ژاک را قصه تلقی می کنید و سخت در اشتباهید. اعتراضم از آنجاست که من هم داستان را همان گونه که ژاک برای اربابش تعریف کرد، در هتل انوالید شنیدم...»

«ژاک قضا و قدری» به رغم اینکه جزو کلاسیک های قرن 18 دسته بندی شده است، اما از زمان خودش پیشی داشته است و اثری تازه و ساختارشکن محسوب می شده که نگاهی فراتر به فلسفه هستی و مسائل پیرامون آن دارد.

دیدرو در تمام متن همواره در این خطر بزرگ قرار داشته که به دام نظریه پردازی و شعار دادن بلغزد، اما در نهایت با موفقیت از این دام رهیده و توانسته است با زبانی طنز و با شخصیت اربابی که در تناقضی آشکار با اربابان زمان خود قرار دارد و نیز با کیفیت گفت وگوهای این ارباب مهربان و اهل مماشات با خدمتکار جسور و غیرعادی اش حرف هایی بزند که حتی امروز هم بعد از گذشت بیش از 200 سال از خلق آن قابل تامل و تفکر باشد.

این رمان با ترجمه مینو مشیری روانه بازار کتاب شده است.

منبع: تهران امروز


تهیه و تنظیم: گروه کتاب تبیان - محمد بیگدلی