تبیان، دستیار زندگی
واژه ابابیل را حتما شنیده اید. این واژه، فقط یك بار در سوره فیل كه به داستان حمله سپاه فیل به مكّه و نابودى آن‌ها به‌وسیله گروهى از پرندگان پرداخته، به كار رفته‌است:«وَ‌أرسَلَ عَلَیهِم طَیراً أبابِیل = ] خدا]بر سر آن‌ها دسته دسته پرندگانى را فرستاد». (فی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سفیران عذاب خدا در آسمان

ابابیل

واژه" ابابیل" را حتما شنیده اید. این واژه، فقط یك بار در سوره فیل كه به داستان حمله سپاه فیل به مكّه و نابودى آن‌ها به‌وسیله گروهى از پرندگان پرداخته، به كار رفته‌است:«وَ‌أرسَلَ عَلَیهِم طَیراً أبابِیل = ] خدا]بر سر آن‌ها دسته دسته پرندگانى را فرستاد». (فیل‌105/3) لغویان، مورّخان و مفسّران، در ریشه لغوى و معناى این كلمه و نیز چگونگى پرندگانى كه چنین نقشى را ایفا كردند، بر یك رأى نیستند.

ریشه لغوى:

به نظر گروهى از لغت‌شناسان چون ابوعبیده،1 فرّاء2 و جوهرى،3 «ابابیل»، مانند كلمات شماطیط، عبابید و شعالیل جمعى است كه مفرد ندارد. عدّه‌اى دیگر، كلماتى را مفرد «ابابیل» دانسته‌اند: 1. اِبَّول مانند عِجَّول (مفرد عجاجیل)؛4 2. اِبِّیل مانند سِكّین (مفرد‌سكّاكین)؛5 3. اِیْبال مانند دینار (مفرد دنانیر)؛6  4. اِبّال مانند دِنّار (مفرد دنانیر)7. 5‌.‌اِبّاله؛8 6‌. اِباله9 ؛ 7. آبله.10

معناى ابابیل:

برخلاف آن‌چه مشهور است، ابابیل نام آن پرندگان نیست؛ بلكه معناى وصفى دارد.11 به نظر ابن سیّده، ابابیل به معناى گروه‌ها و دسته‌هایى از پرندگان، اسبان و شتران است.12 ابن عبّاس آن را به معناى دسته، دسته مى‌داند.13 ابابیل، هم‌چنین به معناى زیاد،14 گروه متفرّق،15 جمعیّت‌هاى بزرگ،16 جمعیّت‌ها،17 بعضى به دنبال بعض،18 جماعت‌هایى متفرّق از این‌جا و آن‌جا19 و رنگ‌هاى گوناگون20 دانسته شده است. به نظر مصطفوى، بعید نیست كه اصل در مادّه «أ‌ـ‌ب‌ـ‌ل» به معناى تحمّل سختى، بردبارى و مقاومت، و‌ابل (شتر) نیز یكى از مصادیق این معنا باشد، و‌شاید ابابیل هم وصف پرنده‌اى با همین ویژگى‌ها باشد و «طیراً أبابیل»، یعنى پرندگان گروه گروه، قوى، مقاوم و صبور.21 آرتور جفرى مى‌گوید: واژه «ابابیل» ربطى به پرندگان ندارد؛ بلكه نام بلایى است؛ گذشته از آن، این كلمه از «ابیله» به معناى «تاول» گرفته شده است. «اشپرنگل» خیلى پیش‌تر در 1974 میلادى میان این واژه و بیمارى آبله، رابطه‌اى را حدس زده بود و آن را مشتق از «اَب» به معناى پدر و «ابیل» به معناى نوحه و ندبه مى‌پنداشت و مى‌گفت: ایرانیان، واژه «ابیله» را به معناى آبله به كار مى‌برند. این نظریّه را روایات موجود كه مى‌گوید: لشكریان ابرهه به بیمارى آبله دچار و نابود گشتند، تأیید مى‌كند؛ امّا مشكل، اثبات فارسى بودن آن است؛ زیرا آبله در زبان فارسى، خود دخیل از عربى و بى‌تردید از همین آیه گرفته شده است.22

از رسول‌خدا(صلى الله علیه وآله)در وصف این پرنده روایت شده: مرغى بین آسمان و زمین است كه لانه دارد و تخم مى‌گذارد

شكل و نوع پرنده:

پرندگان

در این كه این پرنده به چه شكلى بوده و چگونه مأموریّت خود را در نابودى اصحاب فیل انجام داده، آراى گوناگونى وجود دارد: عایشه مى‌گوید: ابابیل شبیه خطاطیف (پرستوها) هستند23 و نیز گفته شده: آن‌ها شبیه وطاویط (خفّاش‌هاى سرخ و سیاه)بودند.24 ابوسعید خدرى، كبوتران حرم (مكّه) را از نسل ابابیل مى‌داند؛ ولى بُروسَوى در درستى كلام او تردید مى‌كند؛ چرا كه به گفته برخى، ابابیل، شبیه زرازیر (سارها) هستند كه در اطراف باب ابراهیم مسجدالحرام وجود دارند.25 عكرمه مى‌نویسد: آن‌ها سرهایى چون درندگان داشتند كه پیش از آن دیده نشده بود و پس از آن نیز دیده نشد.26 طبرى به نقل از ابن‌عبّاس مى‌گوید: آن‌ها پرندگانى بودند كه از دریا خارج شده یا از سوى دریا آمده بودند. سفید یا سیاه و یا سبز رنگ بودند و منقارى چون پرندگان و چنگال‌هایى همانند سگان داشتند.27 ابوالجوزا عقیده دارد كه خداوند در همان وقت، آن‌ها را در آسمان پدید آورد.28 و ابن مسعود آن‌ها را پرندگانى مى‌داند كه صیحه مى‌كشیدند و بر اصحاب فیل، سنگ* مى‌افكندند. خداوند طوفانى فرستاد كه آن سنگ‌ها را با شدّت بر آنان مى‌كوبید.29 ابوالفتوح از ابومسعود نقل مى‌كند: آن مرغان به شكل منج انگبینند (زنبورعسل) و در منقار هر یكى، سنگى است. هر گروهى را یكى مرغ، در پیش ایستاده، سیاه سر، دراز گردن، سرخ منقار. بیامدند این مرغان و گرد لشكرگاه ابرهه در آمدند. چون ایشان صف بر كشیدند و آهنگ كعبه كردند، هر مرغى از ایشان، آن‌چه در منقار داشت، بینداخت. بر هر سنگى نام صاحب او نوشته شده بود. بر هر یكى كه سنگ او، بر او زدند، بر سرش آمد و از زیرش بیرون آمد و اگر بر پشتش افتاد، به سینه‌اش بیرون آمد و اگر بر سینه‌اش آمد، بر پشتش بیرون رفت تا همه بر جاى بمردند.30 به گفته ابن‌هشام، خداوند پرندگانى همانند پرستو را از دریا بر آن‌ها فرستاد كه هر یك سه سنگ با خود حمل مى‌كردند: یك سنگ در منقار و دو سنگ در پاهایشان بود. سنگ‌ها به اندازه نخود و عدس بود و به محض برخورد به اصحاب فیل، آن‌ها را نابود مى‌كرد.31 فخر رازى پس از نقل صفات متعدّدى كه براى پرندگان بیان شده، مى‌گوید: از آن جا كه این پرندگان دسته دسته بودند، شاید هر دسته شكلى داشته و هر كسى آن‌چه را كه دیده وصف كرده است.32 از رسول‌خدا(صلى الله علیه وآله)در وصف این پرنده روایت شده: مرغى بین آسمان و زمین است كه لانه دارد و تخم مى‌گذارد.33 ابومریم از امام‌باقر(علیه السلام)روایت مى‌كند: هر پرنده سه سنگ در چنگال و منقار خود داشت. سنگ‌ها را بر روى لشكریان ریختند كه بر اثر آن در میان آن‌ها، مرض آبله پدید آمد؛ پس خداوند نیز به وسیله آن‌ها، نابودشان ساخت و پیش از آن «آبله» در آن‌جا دیده نشده بود.34 امام‌صادق(علیه السلام)فرمود: از اصحاب فیل، یك نفر بیش‌تر باقى نماند كه فرار كرد. او در حالى كه مشغول نقل واقعه براى مردم بود، سرش را بالا‌برد و گفت: این از همان پرندگان است؛ آن‌گاه آن پرنده [كه مأمور تعقیب او بود]بالاى سر او قرار گرفت و سنگى را رها كرد كه از زیر او خارج‌شد.35 بعضى این شخص را خود ابرهه دانسته‌اند كه هنگام نقل واقعه براى پادشاه حبشه با آن عذاب نابود شد.36

منابع:

اعلام قرآن؛ التحقیق فى كلمات القرآن الكریم؛ تفسیر روح‌البیان؛ تفسیر القمى؛ التفسیر الكبیر؛ تفسیر نمونه؛ جامع‌البیان عن تأویل آى القرآن؛ الجامع لأحكام القرآن، قرطبى؛ الدرّالمنثور فى التفسیر بالمأثور؛ روان جاوید در تفسیر‌قرآن مجید؛ روح‌المعانى فى‌تفسیر القرآن العظیم؛ روض‌الجنان و روح‌الجنان؛ السیرة النبویّه، ابن‌هشام؛ الصحاح؛ عرائس المجالس فى قصص الانبیاء؛ الكافى؛ لسان‌العرب؛ معانى القرآن؛ النكت و العیون، ماوردى؛ واژه‌هاى دخیل در قرآن مجید.

نوشته: محمد خراسانى

شکوری_گروه دین و اندیشه تبیان


[1] لسان‌العرب، ج‌1، ص‌49، «ابل».

[2] معانى القرآن، ج‌3، ص‌292.

[3] الصحاح، ج 4، ص 1618، «ابل».

[4] معانى القرآن، ج‌3، ص‌292.

[5] قرطبى، ج‌20، ص‌134.

[6] معانى القرآن، ج‌3، ص‌292.

[7] قرطبى، ج‌20، ص‌134.

[8] جامع‌البیان، مج 15، ج‌30، ص‌381.

[9] قرطبى، ج‌20، ص‌134.

[10] اعلام قرآن، ص‌159.

[11] نمونه، ج‌27، ص‌336.

[12] لسان‌العرب، ج‌1، ص‌49، «ابل».

[13] الدرّالمنثور، ج‌8‌، ص‌630‌.

[14] قرطبى، ج‌20، ص‌134.

[15] لسان‌العرب، ج‌1، ص‌49، «ابل».

[16] قرطبى، ج‌20، ص‌134.

[17] سیره ابن هشام، ج‌1، ص‌55‌.

[18] قمى، ج‌2، ص‌481.

[19] التفسیر الكبیر، ج‌32، ص‌100.

[20] ماوردى، ج‌6‌، ص‌342.

[21] التحقیق، ج‌1، ص‌26، «ابل».

[22] واژه‌هاى دخیل، ص‌98.

[23] روح‌البیان، ج‌10، ص‌515‌.

[24] روح‌المعانى، مج 16، ج 30، ص 423.

[25] روح‌البیان، ج‌10، ص‌515‌.

[26] قرطبى، ج‌20، ص‌134.

[27] جامع‌البیان، مج 15، ج 30، ص 383.

[28] عرائس المجالس، ص‌400.

[29] جامع‌البیان، مج‌15، ج‌30، ص‌383.

[30] روض‌الجنان، ج‌20، ص‌410.

[31] سیره ابن هشام، ج‌1، ص‌53‌.

[32] التفسیر الكبیر، ج‌32، ص‌100.

[33] ماوردى، ج‌6‌، ص‌342.

[34] الكافى، ج 8، ص 84.

[35] همان، ج‌4، ص‌216.

[36] روان جاوید، ج‌5‌، ص‌437.