رنجهای مردمی كه دیگر نیستند «فصلی خواهم نبشت در ابتدای این حال بر دار كردن این مرد و سپس به سر قصه خواهم شد... و در این تاریخی كه میدانم سخنی نگویم كه از آن به تعصب و تزیدی كشیده شود و خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد مر این پیر را...!» این جملات ماندگار شاید قدیمیترین گزارش فارسی است كه به قلم ابوالفضل بیهقی از مراسم دار زدن حسنبناحمد میكال یا همان حسنك وزیر نوشته شده است.
در این گزارش زیبا بیهقی به صورتی كاملا بیطرفانه فقط به توصیف آن چه دیده میپردازد و حتی سعی میكند احساسات شخصی خود را در آن دخیل نكند اگر چه گزارشگر كه او نیز یك انسان است گاه گاهی خواسته و ناخواسته در مقابل یك رویداد یا فاجعه احساساتش برانگیخته میشود اما در گزارشهای گردآوری شده در كتاب «تجربههای ماندگار در گزارشنویسی» جان كری كه بعد از 30 سال به وسیله علیاكبر قاضیزاده به خوبی به فارسی برگردانده شده، بیشتر وقتها شاهدیم اصل بیطرفی بیهقی در آن رعایت میشود و احساسات به جای آنكه به پای یك گروه و حزب و مرام ریخته شود در گزارش نثار مردمانی میشود كه قربانی تعصبها، زورگوییها و زیادهخواهیهای قدرتمندانند!
گزارش دار زدن حسنک وزیر طبیعتا جزو كتاب معروف جان كری نیست و توسط علیاكبر قاضیزاده به همراه چند گزارش دیگر از جمله گزارش خواندنی «ترور صاحبقران» نوشته دوستعلی خان معیر الممالك، داماد «ناصرالدین شاه» به اصل كتاب اضافه شده است
گزارش دار زدن حسنک وزیر طبیعتا جزو كتاب معروف جان كری نیست و توسط علیاكبر قاضیزاده به همراه چند گزارش دیگر از جمله گزارش خواندنی «ترور صاحبقران» نوشته دوستعلی خان معیر الممالك، داماد «ناصرالدین شاه» به اصل كتاب اضافه شده است. گزارشی كه به زیبایی به روز آخر زندگی ناصرالدین شاه قاجار میپردازد: «شاه بامدادان به گرمابه رفت و بنابر عادت، ناشتایی را با اشتهای فراوان در سر حمام خورد. آنگاه با گروهی از همسرانش كه همانجا حاضر بودند، صحبتكنان و بذلهگویان به راه افتاد. آنگاه [شاه] كلاه را از سر برداشت و به هوا پرتاب كرد. حاضران از مشاهده این حال سخت در شگفت شدند زیرا از آنجا كه شاه را تارمویی بر فرق سر نبود، غیر از هنگام خواب، هرگز كلاه از سر بر نمیداشت!»
تضادی كه این صحنه با صحنه آخر كه دكتر تولوزان به آهستگی انگشت خود را در زخم سینه شاه برده، گلوله را در میآورد، میان پنبه گذاشته و در جیب قرار میدهد بسیار تاثیرگذار است. اما خود این گزارش كه به ابتكار مترجم و تدوینگر در این كتاب آمده در كنار گزارش ترور آبراهام لینكلن شانزدهمین رئیسجمهور آمریكا كه توانست بردهداری را لغو كند، قرار میگیرد یعنی گزارش ترور یك شاه خوشگذران بیكفایت در كنار یك رئیسجمهور صاحبفكر و شجاع، ذهن را وادار به مقایسه میكند.
همانطور كه به دار كشیده شدن حسنك با گزارش اعدام با تیغه سنگین گیوتین كه به وسیله چارلز دیكنز در هشتم مارس 1845 كنار هم قرار میگیرد، گزارشی از تیرباران «ماتاهاری» زنی كه به اتهام جاسوسی اعدام میشود و البته این اتهام هیچگاه اثبات نمیشود، زنی كه در هنگام اعدام بهترین لباسهای خود را میپوشد، دمپاییهای پاشنه بلندی به پا میكند و كلاه لبهدار بزرگ مشكی، روبان مشكی و یك پر خوشرنگ بهسر میگذارد گویی كه به مراسم جشن تولد میرود.
بعضی از این گزارشها بهقدری موثر بودهاند كه بعد از انتشار باعث تغییرات بزرگی شدهاند. مثل گزارش «آدمكشی عثمانیها» كه ریشههای بازتولید خشونت در ناحیه بالكان در سالهای پایانی قرن بیستم را نشان میدهد، یا گزارشهایی كه از جنگ ویتنام تهیه شده است
گزارشهای 70 گانه كتاب مرز بین داستان و گزارش را كاملا به هم میریزند و بهطور غیرمستقیم با توضیحات و فضاسازیهای كم نقص احساسات را بر میانگیزند. بهخصوص كه در اینجا گزارشهایی از داستاننویسان بزرگی چون «همینگوی»، «چارلز دیكنز»، جورج اورول» و «جان اشتاین بك» هم بهچشم میخورد.
شاید تنها تفاوت این گزارشها با داستان در این باشد كه اینجا ماجراها و قهرمانان كاملا واقعیاند، رنجها و دردهای واقعی. بعضی از این گزارشها بهقدری موثر بودهاند كه بعد از انتشار باعث تغییرات بزرگی شدهاند. مثلا گزارش «آدمكشی عثمانیها» كه ریشههای بازتولید خشونت در ناحیه بالكان در سالهای پایانی قرن بیستم را نشان میدهد، پیشدرآمدی برای استقلال بلغارستان از عثمانیها بوده است یا گزارشهایی كه از جنگ ویتنام تهیه شده (پنج گزارش آن در این كتاب وجود دارد) درنهایت باعث چنان فشاری از سوی افكار عمومی داخلی و جهانی بر ابر قدرتی چون آمریكا میشود كه از سیاست خود در ویتنام عقبنشینی میكند.
اما خالق همه این گزارشها هم داستاننویسان یا خبرنگاران قدر نیستند چرا كه میبینیم "ونیستون چرچیل" در جوانی، زمانی كه افسر سواره نظام ارتش بوده درباره جنگ با شبهنظامیان "مهدی سودانی" كه در آن حضور داشت، گزارش نوشته است یا افرادی نظامی از جنگهایی كه با پوست و گوشت خود آنها را لمس كردهاند چنان صریح و عریان و با احساس نوشتهاند كه آدم را به تحیر میاندازد.
سرگرد كامیوف از حمام خون در نبرد كورسان (اوكراین) بین نظامیان روسی و سربازان آلمانی میگوید و یك سرباز آلمانی ناشناس از تجربه اولین جنگ و رویارویی آلمانیها با ارتش آمریكا و جنگندههای بمبافكن جامبو مینویسد و نظامی آلمانی ناشناس دیگری از حمله متفقین به خط دفاعی مستحكم آلمانها در نورماندی (شمال فرانسه) گزارش میدهد.
گزارشهای این كتاب ماندگارند، گزارشهایی كه گویی وسیله تفالاند، تفالی برای اینكه بدانیم نقاط تاریك قرن بیستم كدامند، تفالی از رنجهای مردمی كه دیگر نیستند.
منبع: تهران امروز
تهیه و تنظیم: گروه کتاب تبیان - محمد بیگدلی