تبیان، دستیار زندگی
به عادت‌های من فکر کنید اما سعی کنید عادت‌های خودتان را پرورش دهید، ببینید چه موقع نوشتنتان خوب پیش می‌رود و حاصل این بررسی را به عنوان عادت‌های نویسندگی خودتان مد نظرقرار دهید
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ده عادت نویسندگان موفق

دونالد ام. موری

عادت، بهترین دوست نویسنده است: عادت همراه داشتن دفترچه یادداشت، عادت گذاشتن متکا روی صندلی میز تحریر، عادت استفاده از ای‌میل. من با دوستان و آشنایانی احاطه شده‌ام که همه‌شان می‌خواهند بنویسند، همه‌شان از من بامعلومات‌ترند، حرف‌های بیشتری برای گفتن دارند، با استعدادترند، اما هنوز عادت‌های نویسندگی ندارند. اخیرا سعی کردم با تهیه فهرستی از عادت‌های نوشتن - که مرا به نویسنده‌ای دارای اثر تبدیل کرده - آنها را به تولید نوشته وادارم.

ده عادت زیر، حاصل ممارست من در فن نویسندگی است:

- عادت هشیاری

من هیچ وقت کسل نمی‌شوم چون دائما دنیای اطرافم را زیر نظر دارم، در حال شکار جزئیاتی هستم که به چشم نمی‌آیند، شنیدن حرف‌هایی که به زبان نمی‌آیند؛ وارد شدن به دنیای درون آدم‌ها.

بیرون پنجره به شاخه‌های پوشیده از برف نگاه می‌کنم که ماه آنها را چراغانی کرده. درخت‌هایی که انگار دارند با هم وداع می‌کنند: یک شعر دارم. حرف‌هایی را که آدم‌ها موقع عیادت از بیماران می‌گویند گوش می‌کنم: یک یادداشت دارم. با سفارش دادن پوره سیب‌زمینی، طعم کودکی‌هایم را مزه مزه می‌کنم: یک گزارش برای صفحه تغذیه دارم.

من هیچ وقت کسل نمی‌شوم چون دائما دنیای اطرافم را زیر نظر دارم، در حال شکار جزئیاتی هستم که به چشم نمی‌آیند، شنیدن حرف‌هایی که به زبان نمی‌آیند

بعضی از این دریافت‌ها که از راه چشم، گوش، سر انگشتان و حس چشایی و بویایی به دست می‌آیند در دفتر یاددشت روزانه ثبت می‌شوند اما بسیاری دیگر در حافظه‌ام باقی می‌مانند. برای تمرین هشیاری، بیش از آنچه می‌دانم ثبت می‌کنم و وقتی چیزی می‌نویسم و روی صفحه ظاهر می‌شود، این فهرست  اطلاعات طبقه‌بندی‌شده، متعجبم می‌کند.

تقریبا نیم‌قرن می‌گذرد از زمانی که سرباز یگان چتربازی بودم. سربازی که بلد بود چگونه حین سینه‌خیز رفتن در زمینی پوشیده از علف و بوته و پستی بلندی، خود را استتار کند. در مرخصی قبل از آخرین ماموریتم، این مهارتم را برای دختری که بالای تپه‌ای در نیوهمپشایر ایستاده بود به نمایش گذاشتم؛ این ماجرا را فراموش کرده بودم تا وقتی که شخصیتی در یکی از داستان‌هایم خودش را از دیواره‌ای بالا می‌کشید و من یک آن فهمیدم که در حال خلق این شخصیت نیستم، بلکه در حال گزارش  یکی از آن اطلاعاتی هستم که سال‌ها داخل فایلی در یکی از قفسه‌های ذهنم جا خوش کرده است.

- عادت واکنش نشان دادن

من نسبت به واکنش‌هایم به جهان اطراف، خودآگاهی دارم. نسبت به واکنشم در برابر چیزهایی که انتظارشان را نداشته‌ام، چیزهایی که نباید این‌طوری اتفاق می‌افتادند یا چیزهایی که اصلا نباید اتفاق می‌افتادند خودآگاهی دارم. به احساساتم اجازه می‌دهم افکارم را شعله‌ور سازند. من شاگرد زندگی خودم هستم.

این نکته خیلی طبیعی به نظر می‌رسد اما می‌بینم بسیاری از نویسندگان تازه‌کار به واکنش‌هایشان نسبت به جهان اطراف بی‌تفاوتند. به نظرشان می‌رسد آدم‌های دیگر هم مثل آنها فکر می‌کنند و احساس مشابهی دارند. شاید اینطور باشد اما یک نویسنده به خودباوری و جسارتی نیاز دارد که دائما زیر گوش او می‌گوید: «این تجربه- مشاهده، اندیشه، یا احساس- پیش از آنکه من بنویسمش هرگز به وجود نیامده است». به عنوان نویسنده، باید واکنشمان نسبت به جهان را قدر بدانیم.

عادت‌های نویسندگی‌ام را مورد توجه قرار دادم و این مقاله شکل گرفت. آگهی یک تور خانگی را می‌بینم، از خودبینی و کوته نظری آدم‌هایی که دیگران را به بازدید از خانه‌شان دعوت می‌کنند به خشم می‌آیم و نهایتا یادداشتی طنزآمیز درباره یک تور فرضی داخل یک خانه معمولی به هم ریخته می‌نویسم، یکی مثل همین خانه‌های خودمان.

به خودم یاد داده‌ام که به واکنش‌هایم نسبت به جهان ارزش قائل شوم و آنها را با خوانندگان در میان بگذارم. عادت واکنش دادن را دائما در خودم تقویت می‌کنم.

- عادت تعمیم

همسرم اعتقاد دارد ربط دادن چیزهای بی‌ربط به همدیگر، ارزشمندترین مهارت من به عنوان یک نویسنده است.

نویسنده‌ها در پس هر مفهوم جزئی، تعمیم و جامعیتی فراگیر می‌بینند؛ آنها از حکایت‌ها و تمثیل‌های کوتاهی که داستانی مفصل در پشت خود دارند لذت می‌برند. استعارات و کنایه‌ها را مانند گنج ذخیره می‌کنند.

به خودم یاد داده‌ام که به واکنش‌هایم نسبت به جهان ارزش قائل شوم و آنها را با خوانندگان در میان بگذارم. عادت واکنش دادن را دائما در خودم تقویت می‌کنم

یک نقاشی را به دقت نگاه می‌کنم، حرف‌هایی را که هنرمند درباره خلق آن اثر بیان کرده می‌خوانم و آن را به تکنیکی که برای نوشتن مؤثر ضروری است ارتباط می‌دهم. نحوه بازی یک کودک را زیر نظر می‌گیرم و آن را به نحوه جنگیدن یک ملت مربوط می‌کنم.

این ارتباط‌ها معمولا در یک قالب مخصوص قرار می‌گیرند که من اسمش را گذاشته‌ام «سطر». سطر، چیزی بیشتر از یک کلمه است، اما هنوز به جمله تبدیل نشده. سطر، یکجور نیروی حیات و انرژی ذاتی فشرده دارد که وقتی در قالب نوشته قرار می‌گیرد، آزاد می‌شود و به یک متن کامل بدل می‌شود. وقتی یک سطر دارم، می‌دانم چیزی برای نوشتن دارم.

سال‌ها قبل در دفتر یادداشت روزانه‌ام نوشتم: «یک نبرد معمولی داشتم»، با علم به اینکه کجای یک نبرد می‌تواند معمولی باشد و از همین یک سطر رمانی را شروع کردم که دارم می‌نویسم.

- عادت مرور ذهنی

مهم‌ترین بخش نویسندگی روزانه‌ام چیزی حدود 22 ساعت است؛ به عبارت دیگر همة وقتی که پشت میز تحریرم نیستم. به محض اینکه میز تحریرم را ترک می‌کنم در ذهنم دائما به نوشته صبح روز بعدم فکر می‌کنم. در طول ساعاتی که خواب یا بیدارم، ذهن خودآگاه، نیمه خودآگاه و ناخودآگاهم با هم متحد می‌شوند تا صفحات روز بعد را آماده کنند. همیشه در حال مرور ذهنی چیزهایی هستم که می‌خواهم بنویسم.

دارم در خیابان قدم می‌زنم، اما همزمان ملیسا هستم و در یک خانه ویلایی در نیوهمپشایر مقابل یان ایستاده‌ام. می‌بینمشان و صداهایشان را  می‌شنوم. پشت چراغ قرمز، با اصطلاحات عجیب و غریب و بعضا کنایه‌آمیز مدیران مالی بازی می‌کنم- «از گرو درآوردن»، «عواید»، «مدیریت امانی»- و به خودم که می‌آیم می‌فهمم دارم یک یادداشت می‌نویسم.

همیشه، هم توی دنیا هستم هم بیرون آن، مشغول نوشتن چیزی هستم که صبح فردا باید بنویسم.

- عادت بی‌وفایی

گراهام گرین یکبار سؤال پرمعنایی پرسید: «آیا بی‌وفایی برای یک نویسنده همان‌قدر فضیلت محسوب نمی‌شود که وفاداری برای یک سرباز؟» این چیزی است که معمولا برای توصیف نحوه ارتباط نویسنده با یک موضوع از آن استفاده می‌کنم اما پی برده‌ام که باید عادت بی‌وفایی نسبت به خودم را هم تمرین کنم.

آنهایی که نمی‌نویسند صبر می‌کنند تا چیزی که می‌خواهند بگویند در ذهنشان روشن و شفاف شود و زمانی که به نظرشان به کمال رسید آن را جایی می‌نویسند

باید به آنچه قبلا راجع به موضوع مشابهی نوشته‌ام بی‌وفا باشم، به‌خصوص وقتی می‌بینم حس نوجویی‌ام، می‌خواهد با آنچه قبلا گفته‌ام سر مخالفت بردارد. نوشتن، یک هنر تجربی است و من باید سؤال‌های قدیمی را بار دیگر به بوته آزمایش بگذارم و درباره موضوعی- که معمولا خودم هستم- عمیق‌تر به کندوکاو بپردازم. باید نسبت به بیشتر عقاید و باورهایی که مایه آسودگی خاطرم است بی‌وفا باشم.

بعد از نوشتن یادداشت‌های محکم بر ضد جنگ، دیدم دارم در بزرگداشت یک لحظه باشکوه در میدان جنگ ترانه می‌نویسم. خشمی را که به خاطر از دست دادن زودهنگام دخترم احساس می‌کردم در داستانی منعکس کردم و بعد در ویرایش نهایی، بخش عمده‌ای از نوشته‌هایی را که مصرانه درباره‌شان بحث کرده بودم، حذف کردم.

- عادت چرکنویس کردن

آنهایی که نمی‌نویسند صبر می‌کنند تا چیزی که می‌خواهند بگویند در ذهنشان روشن و شفاف شود و زمانی که به نظرشان به کمال رسید آن را جایی می‌نویسند. به خاطر داشته باشید گفتم این کاری است که آنهایی که نمی‌خواهند بنویسند انجامش می‌دهند؛ نویسنده‌ها از توصیه آندره ژید پیروی می‌کنند؛ «بهتر است جمله را به همان شکلی که اولین بار به ذهنتان می‌رسد ثبت کنید، با همان سروته، حتی اگر ادامه‌اش را نمی‌دانید مهم نیست؛ جمله را بنویسید، مابقی، خودش ادامه پیدا می‌کند.»

به عنوان یک روزنامه‌نگار ورزیده، دوست دارم اولین جمله‌ای را که به ذهنم می‌رسد همان اول بنویسم، چرا که این جمله اولیه لحن، موضوع، دیدگاه من نسبت به موضوع و فرم را در بر می‌گیرد و دانه‌ای است که نوشته از درون آن رشد خواهد کرد. اما در عوض، این کار را با چرکنویس کردن انجام می‌دهم. این جمله اولیه را جایی ثبت می‌کنم تا خودش بقیه‌اش را پیشنهاد کند. چرکنویس کردن، سرنخی را که باید تا انتها دنبال کنم دستم می‌دهد.

- عادت آسان گرفتن

من در میان جمعی از نویسندگان زندگی می‌کنم و از دست غرولندها و نالیدن‌هایشان راجع به اینکه نوشتن چقدر سخت است به ستوه آمده‌ام. با خودم فکر می‌کنم اگر آنها واقعا راجع به نوشتن اینطور فکر می‌کنند چرا دنبال کار خوشایندتری نمی‌روند؟

حقیقت این است که من مجبورم بنویسم، نیازمند نوشتنم و صد البته، به آن عشق می‌ورزم. در سال‌های اخیر سخت تلاش کرده‌ام تا نوشتن را به کاری راحت تبدیل کنم. درباره شرایطی که نوشتن را آسان می‌کند فکر کرده‌ام- لپ‌تاپ کوچکی که نزدیک صندلی‌ام در اتاق نشیمن قرار داده‌ام و در سفرها همراهم می‌برم، موسیقی‌هایی که به تمرکزم کمک می‌کنند، جمعی از دوستان نویسنده و خواننده‌‌های پر و پا قرصم که بهشان زنگ می‌زنم (مواقعی که نیاز به انگیزه دارم، مشورت یا حمایت می‌خواهم یا شنونده‌ای لازم دارم که پیش‌نویس اولیه‌ام را برایش بخوانم).

به عادت‌های من فکر کنید اما سعی کنید عادت‌های خودتان را پرورش دهید، ببینید چه موقع نوشتنتان خوب پیش می‌رود و حاصل این بررسی را به عنوان عادت‌های نویسندگی خودتان مد نظرقرار دهید

خیلی زود شروع می‌کنم، زمانی که به اندازه کافی با مهلت نهایی فاصله دارم و هنگامی که نوشتنم نمی‌آید، کمی از آن فاصله می‌گیرم، بارها و بارها برمی‌گردم تا زمانی که نوشتنم روان شود. برخلاف اظهار نظر مدرس‌هایی که می‌گویند: «سخت نوشتن باعث راحت خواندن می‌شود». برای من راحت نوشتن است که راحت خواندن را درپی دارد.

- عادت شتاب گرفتن

در یک روز خوب، پسربچه‌ای هستم که بالای تپه‌ای روی دوچرخه‌اش نشسته، پاهایش را با فاصله از پدال نگه داشته، با سرعت به سمت پایین تپه می‌آید و خارج از کنترل است. این روشی است که دوست دارم بنویسم، با چنان شتابی که سرعت تایپم در مقایسه با آن کند است، صرف و نحو جملاتم به هم می‌ریزد و وضعیت املایم از این دو تا هم بدتر می‌شود. می‌خواهم چیزهایی را که نمی‌دانم چیست به روشی که تاکنون ننوشته‌ام بنویسم.

می‌خواهم طوری بنویسم که شتابم باعث تصادف بین شهود و زبان شود و نوشته‌ای خوب را پدید بیاورد؛ نوشته‌ای که مرا به سمت مفهوم هدایت می‌کند و من‌را وامی‌دارد به اعماق جدیدی در تجربه دست پیدا کنم.

- عادت بازنگری

من عادت بازنگری دارم، اما بیشتر از آنکه در فکر اصلاح اشتباهات پیش‌نویسم باشم، دنبال شناخت نقاط قوت آن و تقویتشان هستم. یکی از عادت‌های موفق من این است که نوشته‌ام را روی اسکرین کامپیوتر بخش به بخش دنبال می‌کنم و بالای هر بخش یادداشت‌های مفیدی می‌گذارم و در نهایت، آخرین تغییرات را اعمال می‌کنم.

- عادت کار را تمام کردن

من مدت‌ها می‌نوشتم اما نوشته‌هایم را به‌جایی ارائه نمی‌دادم. تا اینکه همسرم، مینی می‌امریچ را دیدم. او از تبار آلمانی است و با «هدر دادن» مخالف است. بعضی از نوشته‌هایی را که دور انداخته بودم برای نشریات پست می‌کرد و چاپ می‌شدند. اینطوری بود که درس «تمام کردن کار» را یاد گرفتم. نوشته شما کامل نمی‌شود مگر اینکه آن را برای چاپ‌شدن ارائه دهید و این ارسال کردن را آن قدر تکرار کنید تا بالاخره چاپ شوند.

الان دیگر عادت تمام کردن کار برایم درونی شده. نوشته‌هایم را اول از همه برای معروف‌ترین نشریات می‌فرستم، اگر برگشت خورد، برای بعدی و بعدی و بعدی می‌فرستم.

به عادت‌های من فکر کنید اما سعی کنید عادت‌های خودتان را پرورش دهید، ببینید چه موقع نوشتنتان خوب پیش می‌رود و حاصل این بررسی را به عنوان عادت‌های نویسندگی خودتان مد نظرقرار دهید.

"دونالد ام. موری"

منبع: ویژه‌نامه‌ی داستان / همشهری جوان


تهیهو تنظیم: گروه کتاب تبیان - محمد بیگدلی