آشنایی با فلسفه احكام
(قسمت دوم)
بسم الله الرحمن الرحیم
یاد آوری
از بحثهایى است كه امروزه با آن سر وكار داریم و بخش قابل توجهى از پرسشها و پاسخهاى ما را تشكیل مىدهد؛ بحث از فلسفه احكام و قوانین اسلامى است. «تبیان» بنا دارد در مجموعه مقالاتی به مباحث فلسفه احکام بپردازد.
در قسمت اول این نوشتار با مفهوم علت حکم و حکمت حکم آشنا شدیم و دانستیم که اصولا علل واقعی احکام شرعی برای عقل ما قابل دسترسی نیست هر چند ممکن است از طریق روایات و یا به کمک عقل برخی از حکت های احکام شرعی برای ما روشن شود. نکته قابل توجه دیگر این بود که ندانستن علت واقعی حکم شرعی تأثیر چندانی در عمل ما ندارد و اگر به علم و حکمت الهی معتقد باشیم و به او ایمان و اعتماد داشته باشیم، در زندگی خود نیازمند دانستن علل واقعی احکام نیستیم.
آیا ما حق سؤال از فلسفه احکام را داریم؟
مطالعه متون اسلامى، قرآن، احاديث پيامبر صلوات الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام و گفتگوهاى اصحاب و ياران آنها نشان مىدهد كه همواره بحث از فلسفه احكام در ميان آنها رايج بوده است و بايد هم چنين باشد؛ زيرا روش قرآن را يك روش استدلالى و منطقى آزاد مىديدند و به خود حق مىدادند در مباحث مربوط به احكام نيز از اين روش استفاده كرده و سؤال از فلسفه حكم كنند.
اگر تصور كنيم روش قرآن تنها استدلال در «اصول دين» و مسائل عقيدتى است نه «فروع دين» و «مسائل علمى» اشتباه كردهايم.
در احاديث پيامبر صلی الله علیه و آله و ائمه هدى علیهم السلام نيز موارد بسيار زيادى ديده مىشود كه پيشوايان اسلام بدواً يا پس از پرسش مردم، به ذكر اسرار و فلسفه احكام پرداختهاند و كتاب معروف «علل الشرايع» تأليف محدث بزرگوار مرحوم «شيخ صدوق» - همان طورى كه از نامش پيداست - مجموعهاى از اين گونه اخبار و مانند آن مىباشد که به علل و حکمت هایی که در روایات برای احکام اشاره شده پرداخته است، همچنین مرحوم «شیخ حر عاملی» در کتاب «وسائل الشیعة» در آغاز هر فصل، غالباً بابی برای بیان فلسفه احکام ذکر کرده است.
بنابراين، هنگامى كه مىبينيم قرآن مجيد و پيشوايان اسلام در موارد زيادى به بيان فلسفه و اسرار احكام مىپردازند، دليل بر اين است كه چنين حقى را به ما دادهاند كه در اين باره به بحث بپردازيم، در غير اين صورت مىبايست مردم را صريحا از غور و بررسى و دقت در اين قسمت ممنوع سازند.
لذا ما نمىگوييم كسى نبايد از فلسفه احكام سؤال كند و يا نبايد به دنبال تحقيق و جستجو بر آيد، زيرا شكى نيست كه هر كسى اين حق را دارد كه با تمام وسايل ممكن براى آگاهى از اسرار احكام و قوانين دينى بكوشد.
خوشبختانه امكانات زيادى هم براى اين كار موجود است، چنانكه اولا در قسمتى از آيات قرآن مجيد و بسيارى از كلمات پيشوايان بزرگ دين ما، توضيحاتى درباره فلسفه احكام وارد شده است و ثانیا يك سلسله قراين عقلى كه با پيشرفت علوم، روز به روز افزايش مىيابد، پرده از روى بسيارى از اين اسرار برداشته است.
خلاصه، با اين كه ما حق اين سؤال را داريم و تا اندازهاى هم امكانات آن موجود است، ولى هرگز نبايد انتظار داشته باشيم كه با معلومات محدود بشرى به تمام جزئيات اسرار و فلسفه احكام دست يابيم، زيرا اين احكام از مبدأى سرچشمه گرفته است كه تمام علوم و دانشهاى وسيع امروز، در برابر علم او حكم قطره در برابر دريا راهم ندارد و اساسا ناچيزى معلومات ما در برابر مجهولات، مطلبى است كه امروزه دانشمندان بزرگ دنيا با صراحت كامل به آن اعتراف مىكنند.
همچنین، اگر ما تمام كوششهاى لازم را براى آگاهى از فلسفه يك حكم به كار برديم، ولى مطلب قابل توجهى به دست نياورديم، هرگز نمىتوانيم آن حكم را ناديده بگيريم و يا بگوييم اين حكم هيچ فايده و مصلحتى در بر ندارد، زيرا عدم درك مصلحت غير از آن است كه مصلحتى نداشته باشد.
فلسفه اصول احكام و واجبات و محرمات، براى ما روشن است، ولى فلسفه خصوصيات آنها بطور كامل براى ما روشن نيست
روشن نبودن فلسفه خصوصیات احکام
به طور خلاصه بايد گفت: فلسفه اصول احكام و واجبات و محرمات، مثل فلسفه تحريم شراب (كه مضرات جسمى و روحى آن از نظر علم هم ثابتشده است) و وجوب نماز و زكات و وضو (كه يكى از فلسفههاى وضو همان نظافت و پاكيزگى است) براى ما روشن است، ولى فلسفه خصوصيات آنها بطور كامل براى ما روشن نيست.
به عنوان مثال، نمىدانيم كه چرا نماز صبح دو ركعت و نماز ظهر وعصر چهار ركعت است و يا چرا هنگام وضو بايد دستها را از بالا به پايين بشوييم و يا چرا وقتى گندم به يك حد معلومى رسيد، زكات دارد و... . ولى يقين داريم كه آنها بدون فايده و مصلحت هم نيستند؛ زيرا همانطور كه قبلا گفته شد، خداى حكيم هيچ حكمى را بدون حكمت و مصلحت نفرموده است، و كسى كه به علم و حكمت بىپايان خدا ايمان داشته باشد، دانستن فلسفه احكام و ندانستن آن براى او هيچ تاثير عملى ندارد، بلكه در هر صورت با جديت كامل در صدد اطاعت و انجام دستورهاى الهى بر مىآيد.
و شايد يك جهت اين كه پيشوايان دينى ما زياد در موضوع فلسفه احكام و جزئيات آن وارد نشدهاند، همين باشد كه خواستهاند مقررات اسلامى به عنوان يك سلسله قوانين مقدس الهى پيروى شود و از اين راه روح ايمان، خداشناسى، بندگى و اطاعت در افراد تقويت گردد تا در مقابل فرمان خداى دانا و حكيم و مهربان، هيچ چون و چرايى نداشته و كاملا مطيع باشند.
اثر دانستن یا ندانستن فلسفه احکام در اعمال ما
ذكر فلسفه احكام از اهميت و قاطعيت و عموميت آنها نمی كاهد؛ بلكه به عكس، با اشباع كردن عقل و روح انسان، احكام را داخل در زندگى او و جزء ضروريات و نيازمنديهاى وى مىسازد كه نه تنها به عنوان تعبد خشك، بلكه به عنوان يك واقعيت شناخته شده از آن استقبال خواهد كرد.
از سوى ديگر مىدانيم اولا معلومات ما در برابر آنچه نمىدانيم، قطرهاى در برابر درياست؛ ثانیا ما استعداد درک بسیاری از حقایق را نداریم، حتى در ميان مجهولات ما چيزهاى بسيارى است كه اگر هم معلم و استادى براى شرح آن از جهانى مافوق جهان ما بياورند، باز هم ما استعداد درك آن را نداريم؛ همان طور كه بسيارى از مسائل علمى امروز اگر براى انسانهاى هزار سال پيش شرح داده مىشد اصلا قدرت درك آن را نداشتند، تا چه رسد كه بخواهند با پاى عقل و فكر خود به سوى آن بروند. اين را نيز مىدانيم كه احكام و دستورات آسمانى از علم بى پايان خداوند سرچشمه مىگيرد.
با توجه به اين حقايق نمىتوانيم انتظار داشته باشيم كه فلسفه همه احكام را درك كنيم. اگر چنين بود چه نيازى به پيامبران براى تشريع احكام داشتيم؟ خودمان مىنشستيم و آنچه صلاح و مصلحت بود تصويب مىكرديم و اين همه در سنگلاخهاى زندگى سرگردان نمىشديم!
همان گونه که ما همه اسرار آفرينش و تمامى موجودات جهان و قوانينى كه بر آنها حكومت مىكند و فلسفه وجودى هر يك را نمىدانيم؛ احكام تشريعى هم جدا از حقايق آفرينش و تكوين نيست، اطلاعات ما در هر دو قسمت محدود است.
لذا ما تنها به اندازه اطلاعات و به ميزان معلومات بشرى در هر عصر و زمان مىتوانيم فلسفه و اسرار احكام الهى را دريابيم، نه همه آنها و اصولا با عمق و وسعت آن دستورات و محدوديت علم ما، نبايد غير از اين انتظار داشته باشيم.
مفهوم اين سخن اين است كه هرگز نمىتوانيم اطاعت از اين دستورات و احكام را مشروط به درك و فهم فلسفه آنها كنيم، زيرا در اين صورت ادعاى علم نامحدود براى خود كردهايم و دانش خود را در سطح دانش پروردگار آوردهايم و اين با هيچ منطقى سازگار نيست.
بحث از فلسفه و اسرار احكام و حق ورود در اين بحث مطلبى است و اطاعت از آنها مطلبى ديگر و هيچ گاه دومى مشروط به اولى نبوده و نيست. ما درباره فلسفه احكام الهى بحث مىكنيم تا به ارزش و اهميت و آثار مختلف آنها آشناتر شويم، نه براى اين كه ببينيم آيا بايد به آنها عمل كرد يا نه؟
اين مسأله درست به اين مىماند كه از طبيب حاذق خود، توضيحاتى درباره فوايد داروهايى كه براى ما تجويز كرده و چگونگى تاثير آنها بخواهيم تا آگاهى و علاقه بيشترى به آن پيدا كنيم، نه اين كه به كار بستن دستورات وى مشروط به توضيحات قانع كننده او باشد، زيرا در اين صورت بايد خود ما هم طبيب باشيم.
چند نکته
1. منظور از بحث و بررسى درباره اسرار احكام اين نيست كه آسمان و ريسمان را به هم ببافيم و براى احكام و دستورات عالى مذهبى با يك مشت تخيلات و حدس و گمان، فلسفه هايى سر هم كنيم و مثلا نماز را يك نوع ورزش سوئدى و اذان را وسيلهاى براى تقويت تارهاى صوتى و روزه را منحصرا رژيمى براى لاغر شدن و حج را وسيلهاى براى كمك مالى به باديه نشينيان عرب و ركوع و سجود را دستورى براى بهداشت ستون فقرات و پيشگيرى از بيمارى سياتيك بدانيم! نه، منظور هرگز اين نيست؛ زيرا اين فلسفه بافيهاى مضحك نه تنها كسى را به دستورات علاقهمند نمىسازد، بلكه وسيله خوبى براى از بين بردن ارزش و بى اعتبار جلوه دادن آنها خواهد بود.
2. فلسفههايى كه در بعضى از روايات وارد شده، اغلب به عنوان يكى از فلسفهها و [حکمت و] فوايد حكم ذكر شده است؛ مانند روايت زير:
«امروا بدفن الميت لئلا يتأذى به الأحياء بريحه و بما يدخل عليه من الآفة و الفساد»
در این روایت فلسفه لزوم دفن ميت اين است كه مردم از بوى تعفن او اذيت نشوند و نيز موجب امراض و بيماريها نگردد. اين سخن بدان معنا نيست كه تنها فلسفه وجوب دفن ميت همين است، بلكه منظور بيان يكى از فلسفههاى آن بوده است.
3. در بيان حکمت و فلسفه احكام فقط به دو اصل مىتوان تكيه كرد:
الف) آن چه از قرآن مجيد و كلمات پيشوايان دينى به ما رسيده است؛ كه بيشتر آنها را مرحوم شيخ صدوق، يكى از علماى بزرگ شيعه (متوفاى 381ه.ق.) در كتابى به نام «علل الشرايع» جمع آورى كرده و به چاپ نيز رسيده است.
ب) آن چه از نظر علم، به طور قطع ثابتشده است؛ مانند اين كه امروزه ثابت گرديده است كه شراب براى جسم و روان انسان، ضررهاى زيادى دارد؛ يا گوشت مردار، كانون ميكروب و منشأ بيماريهايى مىباشد كه خوردن آن خطرناك است.
اين دو اصل بايد در فلسفهيابى احكام، هميشه مورد نظر باشد، اما مطالبى كه فقط در حد احتمال مىباشد، به هيچ وجه نبايد در مورد فلسفه احكام، مورد اعتماد قرار گيرد و به عنوان فلسفه احكام ذكر شود، زيرا همانطور كه احكام دينى حقايقى است صد در صد ثابت، بايد فلسفههايى هم كه براى آنها بيان مىگردد، جنبه قاطعيت و ثبوت داشته باشد. بنابراين، تئورى و فرضيهاى كه اساس محكمى ندارد و ممكن است چند روز بعد، تغيير پيدا كند، نبايد در فلسفه احكام مورد اعتماد قرار بگيرد.
4. کلاً احکام از حیث ذکر فلسفه آنها و یا درک عقل بشری به چهار دسته تقسیم می شوند.
الف: احکامی که از اول فلسفه آن بر همه آشکار بوده و مردم همه به تناسب معلومات خود چیزی از آن درک می کردند مانند، تحریم دروغ، خیانت، تهمت، قتل نفس، سرقت و امر به عدالت، نیکی به پدر و مادر؛ اما برای این که مردم را به صورت عمومی موظف به انجام آنها کنند شکل تشریعی به آن بخشیده اند.
ب: احکامی که فلسفه آن بر توده مردم آشکار نبوده و در متن قرآن و روایات اشاراتی به آن شده است. مثلاً شاید مردم آن عصر از فلسفه سه گانه روزه (اخلاقی، اجتماعی، بهداشتی) با خبر نبوده اند لذا در قرآن در یک جا اشاره به تأثیر اخلاقی آن کرده و می فرماید:«لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» (1) و در جایی دیگر امام صادق علیه السلام می فرماید: «لیستوی به الفقیر و الغنی» (2) و در مورد دیگر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «وَ عَنِ النَّبِیِّ ص أَنَّهُ قَالَ صُومُوا تَصِحُّوا » (3) «روزه بگیرید تا سالم گردید» که اشاره به فلسفه بهداشتی روزه دارد.
ج: احکامی که با گذشت زمان پرده از فلسفه و اسرار آنها برداشته شده و بشر با پیشرفت علم به آنها دست یافته است، مثل اثرات زیانبار و سنگین مشروبات الکلی که هم به روح و جسم هر انسان و هم بر اجتماع اثرات منفی دارد و یا زیان های اخلاقی، اقتصادی رباخواری که بر هیچ کس نهفته نیست.
د: احکامی هم هست که نه در آغاز، فلسفه آنها روشن بوده و نه در متون چیزی درباره آنها گفته شده و نه پیشرفت علم در کشف آنها ثمری داشته، مانند تعداد رکعات در نمازها و این که واقعاً چه سری در به جا آوردن نماز به این گونه هست، اما هیچ فرقی بین این دسته و آن دسته که بعضی از اسرار آن ها معلوم می باشد نیست و همه اوامر الهی و نواهی او با علم به این که مصالح و مفاسدی دارند به جا آورده می شوند به جهت این که تمامی این احکام از جانب خداوند حکیم و علیم توسط پیامبران معصوم برای سعادت و خوشبختی اخروی و دنیوی بشر آورده شده است.
پی نوشت ها:
(1) سوره بقره، آیه 185
(2) علل الشرایع، ج 2، ص 378
(3) مستدرک الوسائل، ج 7، ص 502
منابع:
سایت پژوهه
پایگاه حوزه
پاسخ به پرسشهاى مذهبى؛ حضرات آيات ناصر مكارم شيرازى و جعفر سبحانى
تنظیم و فرآوری: رهنما، گروه حوزه علمیه تبیان