طلبه شهید سید علی قریشی
این فصل ها را بامن بخوان ...عاشقانه است
- مهربانا نگاهت را از من دریغ نکن که نگاهت باران مهری است بر کویر تنهایی ام. عزیزا! بر من رحم آر و مرا تا آن سوی هبوط به مهمانی یاد حضرت دوست ببر. با توست که لذت زود گذر دنیا را فراموش کنم و دل به لذّتی ابدی می بندم، حضورت جاری است بر شریان زندگی ام. با توست که مفهوم عاشقی را درک کرده ام و فصل های نجابت انسانی را مرور کردم. خواندم داستان زندگیت را، و متحیّر ماندم که تو زیبا زیستن را چه خوب معنی بخشیدی. خواندم فصل فصل زندگیت را ؛تونیز با من بخوان ....عاشقانه است
- اکنون برای توست که می نویسم....
شاید در ورای این ارادت، از خنکای یاد تو دل آرام گیرد، و اینک این منم به وسعت خواهشی سبز تا از ترنّم وجودت، زیستنی دوباره آغاز کنم. تو را می خوانم از آن روزی که بر بستر زمین قدم نهادی نامت را« سید علی» نهادند. و سال تولّدت را بر کتیبه ی تقدیر سال 1346 نوشتند و تو از آن سال زیستن آغاز نمودی.
آن روزها نجف آباد بستر حماسه ای خونین بود، مردمانی همه از جنس غیرت به خیابان ها آمده بودند تا بنیاد خانه ای عنکبوتی را از بین ببرند. بزرگ شدی و پدر و مادر در گذر ثانیه ها بر عمرت بزرگ شدنت را تماشا می کردند، به دبستان رفتی و چه زود خاطراتش را در قاب ذهن به یادگار نهادی. مدرسه راهنمایی سال سوّم دوباره یک خاطره سبز. وقتی در جشن بلوغ بر سجّادة نیاز نشستی و همگام با بلوغ عاشقی به خیابان ها آمدی تا تمام شور و عشقت را مشت کنی و معرفت را فریاد بزنی. در جشن پیروزی انقلاب سر از پا نمی شناختی و حال آن که تحصیلات راهنمایی را به پایان رسانده ای و وارد دبیرستان شدی، یک سال درس خواندی، امّا نمی دانم چه شد که تصمیم گرفتی به حوزه بروی، امّا هر چه بود تقدیر سبزی بود که سر نوشت تو را با آسمان ها پیوند داد.
حوزه که رفتی معصومیت بیشتر از همیشه در چهره ات می درخشید و باز هوای جنون در سر داشتی چهارده سال بیشتر نداشتی امّا می خواستی حماسه بسرایی، می خواستی به جبهه بروی. اما گفتند سن تو کم است. راست می گفتند آن حجم معرفت در این سن کم نمی گنجید:
امّا سر انجام موفّق شدی و به جبهه رفتی، پشت خط مقدّم، مهم، حضور بود و نشان دادن غیرت. بعد از مدّتی با گذراندن دوره ی غوّاصی توانستی به خط مقدّم بروی. تو دیگر خط شکن شده بودی. آماده برای جهاد. و آن روز 18/10/1365 اصابت ترکش بر بدنت در منطقه خرمشهر تو را تا اوج آسمان بالا برد تا شمع باشی برای ملائک. «روحش شاد و یادش گرامی باد
گلبرگی از وصیت نامه شهید
مفتخرم که بعد از 19 سال بهترین لحظات عمرم را اینجا سپری می کنم و مسرورم که شاید با انجام وظیفه بتوانم خودم را رستگار سازم و عند الله جزء کسانی محسوب شوم که با ایمان و عمل صالح مشمول رحمت و مغفرتش واقع می شوند. به جرأت می توانم این مطلب را بگویم که این راهی را که در پیش گرفتم با بصیرتی کامل و قلبی معتقد به آن بوده ان شاءالله، اگر چه بعضیها از درک آن عاجز هستند و این رهبری را که اطاعتش کردم، اولین و بارزترین مصداق «اولی الامر منکم» در زمان ما است و بالحق نماینده امام عصر(عجل الله تعالی فرجه) می باشد. اگر تاریخ را ورق بزنیم متوجه می شویم که اسلام همواره مورد هجوم کفر بوده است و همواره یک عدهای مدافع دین مبین اسلام بودهاند و اینکه اسلام تا حالا زنده مانده، از شهادتها و یادآوری مصیبتهای تاریخ اسلام است
نوشته حسن رضایی گروه حوزه علمیه
منبع : برگرفته ازپرونده شهید در ستاد کنگره شهدای روحانی