قلب قرآن

در حدیث آمده است که پیامبر اکرم (ص) میفرمایند:
" لَوَدِدْتُ أَنَّها فی قلبِ کلِّ إنسانٍ مِنْ أُمَّتی؛ به خدا دوست داشتم که سوره یس ، در قلب هر یک از افراد امّت من جای گیرد و هر مسلمانی که به قرآن کریم گرویده است ، واجد حقایق و روحانیت این سوره گردد .1
سوره مبارکه یس قلب ، حیات و عصاره قرآن کریم است؛ چنانکه در احادیث ، هم از پیامبر اکرم (ص) و هم از حضرت امام جعفر صادق (ع) رسیده است که فرمودهاند: " إنَّ لِکلِّ شیءٍ قلباً و قلبُ القرآنِ یس؛ هر چیزی حتماً دارای قلبی است و قلب قرآن سوره یس است". 2
در توضیح علت اطلاق قلب قرآن بودن بر سوره ی یس ، باید گفت كه قلب برای هر موجود زنده نقش اساسی و بنیادی را ایفا می كند به گونه ای كه بدون داشتن قلب ، آن موجود زنده نمی تواند به حیات خود ادامه دهد . طبق روایت یاد شده ، اگر قرآن را به یك موجود تشبیه كنیم ، سوره ی مبارك یس قلب آن خواهد بود . این امر نشان می دهد كه در این سوره به مهمترین و اساسی ترین مسایل اسلام كه شامل اصول اعتقادات اسلام مثل توحید ، نبوت ، معاد و خالقیت می شود ، اشاره شده است . به همین خاطر این سوره قلب قرآن نام گرفته است.
سوره ی یس نخست سخن از رسالت پیامبر اكرم (ص) و قرآن مجید و هدف از نزول آن و پیروان آن به میان می آورد سپس در بخش دیگری رسالت سه نفر از پیامبران الهی و چگونگی دعوت آنها به توحید و مبارزه آنان با شرك را مطرح می كند و در بخش دیگری كه از آیه ی 33 به بعد شروع می شود به نكات جالب توحیدی و نشانه های عظمت خداوند می پردازد . در قسمت دیگر این سوره ، موضوعات مربوط به معاد و دلائل گوناگون حشر و نشر ، سؤال و جواب در قیامت ، پایان جهان و بهشت و جهنم سخن می گوید؛ كه به نكات تكان دهنده در این باره اشاره می كند . در پایان سوره ، صحنه های مختلفی از آفرینش ، زندگی ، مرگ ، انذار و بشارت را مطرح می كند و به انسان ها هشدارهای جدی می دهد.3
اگرکمی ژرف اندیشانه تر بنگریم می بینیم که اگر حیات باطنی قرآن (کتاب آسمانی) ، وارد حیات باطنی انسان شود و انسان به حقایق سوره ی یس برسد و قلب قرآنِ آسمانی بر قلب انسان زمینی بتابد و این دو قلب بر هم منطبق گردند و یکی شوند ، انسان به چه مرتبهای از علم و قدرت و معرفت ، صعود میکند و دست مییابد ؟!
قلب قرآن و محکم شدن قلب انسانی

علمای بزرگ تربیت معتقدند که «مربّی کامل» کسی است که بخواهد و بکوشد تا در زمان حیات خویش ، تربیت شدگان ا و، به حقیقتها و معرفتهای نظری و عملی که خود او به آنها رسیده است برسند و واجد مرتبهای که او شده است ، بشوند و در خودسازی به کمال مطلوب نایل آیند .
به نظر میرسد ، از همینجاست که میبینیم حضرت امام حسین (ع) در شب عاشورا ، هنگامی که اصحاب خالص میمانند ، به آنان ـ چنانکه نقل کردهاند ـ در حالی که دو انگشت خود را در برابر آن جمع با ایمان و با صفا و شجاع میگیرند می فرمایند : بیایید و میان دو انگشت من نگاه کنید . آنان نگاه میکنند و مقامات خود را در جهانِ بعد میبینند ، و بدین گونه امام ، آن خالصانِ مخلص و مجاهد را به مرحلهای از مقامِ «نفس مطمئنّه» بالا میبرد ، و اصحاب و یاران باوفای خود را به مرتبهای مهم از «رؤیت ملکوتی» در عین حضور در عالم «مُلک» میرساند ، و اگر کسانی به مرتبهای رسیده بودند را به مرتبهای بالاتر سیر میدهد .
این امر باعث میشود تا افزون بر سیر و صعود باطنی ، حالت اطمینانی بس بیشتر به اصحاب دست دهد و روحیه آنان بسیار راسخ تر شود و جمعیتی کوچک در برابر انبوه دشمن آنگونه ایستادگی کنند و به آن جهاد سنگین و بزرگ به راحتی جان دهند و حماسهای بی نظیر در طول تاریخ انسان به نام «عاشورا» بیافرینند .
پس امام حسین (ع) به عنوان یک امام و مربّی الهی خواستند مرتبهای از مقام خودشان را ـ که همان مقام والای داشتنِ «نفس مطمئنّه» است ـ به یاران خویش نیز عطا کنند تا آنان بر حسب استعدادهای خود ـ در همین دنیا و پیش از مرگ و شهادت ـ از آن مقام برخوردار گردند .
قرآن و تربیت
پیش از آن نیز، در سیره و روش تربیتی پیامبر گرامی اسلام (ص) ، به این امر مهم بر میخوریم و مینگریم که آن مربّی اکبر ، در نهایت صمیمیت و صفا ، به تبلیغ دین خدا و خواندن آیات قرآن کریم بر مردم و عمل کردن به آن آیات و بیدار کردن نفوس افراد امّت ـ بهویژه مستعدّان و پذیرندگان آداب تربیت الهی و پردازندگان به اعمال صالح ظاهری و باطنی (بدنی و قلبی) ـ میپردازند . در این باره تلاش میکنند تا هر کس به اندازه استعداد خود ، یک فرد کامل شود و در پیمودن مراحل معرفت و انسانیتِ الهی خود ، پا جای پای پیامبر خویش گذارد و به معنای واقعی ، انسان «قرآنی» و انسانی «محمّدی» شود .زهرا اجلال - گروه دین و اندیشه
1 - بحار، ج 92، ص 291، (از چاپ تهران)، ج 89، ص 291، (از چاپ بیروت)
2- مجمع البیان، ج 8، ص 413، (چاپ 5 جلدی)
3- مكارم شیرازی ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامیه ، چاپ دهم، 1371، ج 18، ص 307.