تبیان، دستیار زندگی
یک شب پشت میله های پنجره زندان، بیرون را تماشا می کردم. خاطرات هشت سال و چند ماه اسارت با تمام حوادث متنوع و تلخ و شیرین از جلوی چشمانم می گذشت؛ در همین حال بودم که
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روایت آزادگان به زبان تصویر

قاب هنر؛ مترجم مفاهیم متعالی واژه آزادگان  

«یک شب پشت میله های پنجره زندان، بیرون را تماشا می کردم. خاطرات هشت سال و چند ماه اسارت با تمام حوادث متنوع و تلخ و شیرین از جلوی چشمانم می گذشت؛ در همین حال بودم که دوستان خبر دادند: جنگ تمام شد.... و ما آزاده شدیم... اما بعد ؛‌ما ماندیم و خاطراتی که در ذهنمان همچنان در زمان «گذشته استمراری» به سر می برند. مهتاب که بر پنجره دلمان می کوبد، می آیند و با طلوع دوباره خورشید در پشت ستیغ کوه هایی از مشکلات روزانه گم می شوند.

آزادگان ؛ افتخار آفرینان میدان نبرد

کارمان ایمان بود،‌ راهمان ایثار بود، مقصدمان اسلام و هر چه دیدم زیبایی بود و دیگر بس. همه راوی شدیم، شرح دل را به  یک زبان گفتیم : زبان سبز عشق و از مخاطبان: یکی نوشت، دیگری سرود، ‌آن یکی کشید و عکاس به تصویر درآورد و کارگردان فیلمش را ساخت. آری قاب هنر،‌ جولانگاه هنرنمایی ما شد به دست کسانی که سعی می کنند مترجمانی شایسته از قصه (خودت بهترین صفت را برایش بگذار) ما باشند. هر کسی از ظن خود شد یار من/ از درون من نجست اسرار من.»

سومین نمایشگاه آثار تجسمی بنیاد شهید و ایثارگران با عنوان «آثار تجسمی آزادگان» در گالری صبا با شرکت 171 اثر نقاشی،‌ 105 اثر پوستر،‌ 79 اثر تصویر سازی،‌ 49 اثر حجم، 160 اثر عکس و 30 اثر هنر جدید و ویدئوآرت، سعی کرده است بخشی از مفاهیم متعالی برگرفته از آزادگی و اسارت و فرهنگ مقاومت را به مدد دستان هنر و زبان رنگ و قاب عکس  به تصویر کشد.

گرمای شهریور ماه و تعطیلی دانشگاهها، دست به دست هم داده اند تا من تنها بازدید کننده نمایشگاه باشم. سکوت پر هیاهویی را در کنار قابهای نقاشی تجربه می کنم. تصویر مردی که با چشمان بسته و گردنی افراشته در صفحه تاریک نقاشی کاظم چلیپا، آرزوی آزادی را مانند پری بالای سرش دارد، مرا در خود فرو می برد. مفهوم این قاب امید است در غربت اسارت. کمی آن طرف تر هم غلامعلی طاهری، اسیری را به تصویر کشیده که با دهان بسته و صورت خون آلود، بر صفحه تاریک قاب نشسته است. این تصویر، مفهوم تنهایی را برای من تداعی می کند. سه قاب دیگر از مصطفی گودرزی، یاد آور شکنجه های زندان گوانتاناموست. زندانی و اسیر، هر نژاد و زبانی که داشته باشد دل انسان را رحیم می کند. این تصویر، مفهوم بزرگ ظلم ستمکاران و وسعت رنج اسارت را به نمایش گذاشته است. ظالم، همیشه تاریخ هست تا حق، مظلوم دیده شود. در این تصاویر، رنگهای قرمز و مشکی با پر رنگی خاصی به چشم می آیند. صورت مردان این تصویر دژخیمانی بد چهره را به نمایش می گذارند که با سگ های هار در دستشان تفاوت رفتاری زیادی ندارند. این سالن را با غم برگرفته از رنگهای تاریکش ترک می کنم.

در سالن بعدی؛ ‌فقط چند قدم آن طرف تر، حال و هوای نقاشی ها تغییر می کند. ناصر پلنگی، چهره مادری یا همسری را به تصویر کشیده که در دستانش قاب آیینه ای از ورود اسرا به کشور است. در  چشمان این زن، امید و بر لبانش خنده است. صورتش زیباست و از تکیدگی خبری نیست. گویی چشمان منتظرش به خوبی عکس آنچه به دل دارد در قاب آیینه می بیند. هنوز حلقه ازدواج در دستانش خود نمایی می کند. این تصویر مفهوم جهاد زنان در وادی انتظار، ‌ایمان به بازگشت و وفا را دارد. از کنار تابلوی خانم صدیقه سلمان می گذرم؛ پرنده کوچکی را می بینم که با پاهایی که ردی از خون دارد زنجیر اسارت را پاره کرده و بر فراز سیم های خاردار در تاریکی مطلق اسارت، خود را رها و غرق در سپیدی آزادی قرار داده است. تلاش برای آزادی، واژه های نانوشته این تصویرند. در گوشه ای دیگر از سالن، مادری فرزندان ایران را از زیر قرآن رد می کند. فضای تابلو سبز است و موجهای سخت، مرواریدهای پیروزی و آزادی را به ارمغان

می آورند.

در بخش هنرهای جدید؛‌ آثار بابک کاظمی زیباست و می تواند دقایقی انسان را به فضای دیگری ببرد. اثر محمد رضا احمدیان، نامه های سربازان را به نمایش گذاشته است و اینکه گویی نامه می نوشتند... که ناگهان جنگ تمام شد. اثر حجیم صفا حسینی که مردی اسیر و به زنجیر کشیده را به تصویر کشیده است در حالی که هنوز در دستانش سیب آزادی را نگه داشته، می تواند باز گو کننده تمام احساسات یک اسیر باشد. سیاهی،‌ زنجیر،‌ استواری و استقامت برای آزادی و حفظ ارزش... روبروی این اثر، هیوا پاشایی در تلویزیونی که در اطرافش هشت قاب کوچک تلویزیونی، نمادی از هشت سال دفاع مقدس می باشد، زندگی و عکسهای آقای پاشایی را به نمایش گذاشته است. آوای لری از این نمایش به گوش می رسد. در این عکسها خانواده پاشایی و دوستان همرزمش،‌ لحظه زیارت، دیده می شود.

در لحظه لحظه هشت سال دفاع مقدس در جبهه ها و حفظ ارزشها در غربت و اسارت، خانواده ها هم دخیل بوده اند

مفهوم این اثر تنها بازخوانی گوشه ای از زندگی آقای پاشایی نیست بلکه می خواهند بگوید؛ در لحظه لحظه هشت سال دفاع مقدس در جبهه ها و حفظ ارزشها در غربت و اسارت، خانواده ها هم دخیل بوده اند. قابی که اتوبوسهای حامل آ‍زادگان را در خود جای داده است شادی روزهای ورود آزادگان را به یاد بازدید کنندگان می آورد. چفیه ای که در قلبش کاسه ای آب دارد و سیبهای قرمز خوشرنگ بالای آن خود نمایی می کند. صداقت و پاکی صاحبان آن و بهشتی بودن خواسته شان را تداعی می کند. روبروی قابی که دو رزمنده، یکی با لباس سپاه و دیگری لباس ارتش کنار هم دوستانه نشسته‌اند .

با خانم جوانی روبرو می شوم. نظرش در باره نمایشگاه مثبت است اما توقعاتش را برآورده نمی کند. او می گوید: از اسم این نمایشگاه فکر کردم هنرمندان از آزادگان هستند! او از اینکه در نمایشگاه، هنر جدید هم به نمایش گذاشته شده است بسیار خوشحال است. از بین تمام آثار به اثر بوی پیراهن یوسف اشاره می کند و می گوید: پرچمهای رنگینی که در این اثر به کار رفته است تصاویر معابر و خیابانهای شهر را در روزهای ورود اسرا برایم زنده می کند. این خانم که مایل نبود خود را معرفی کند ادامه می دهد: من از بازدید کنندگان همیشگی جشنواره های ملی هستم و در دوره های قبل نیز بوده ام. اسم بعضی از هنرمندان بسیار تکراری است! کاش می شد اثر هنرمندان جوان را به نمایش گذاشت تا با کار نسل جدید آشنا شویم و هم درون و احساس آنها را در باره اسرا و اسارت و مفهوم آزادگی و استقامت بدانیم .

سالن نمایش هم با فیلمی از لحظه لحظه دوران دفاع مقدس تا بازگشت اسرا، پازلی از روزهای خون و مقاومت است. در این تصاویر پدران پیر، فرزندان برومند خود را بدرقه می کنند. پدر جوان، کودک خود را که در آغوش مادرش خوابیده، می بوسد. دو جوان، چفیه های یکدیگر را می بندند و مردان مسن در کنار اتوبوسهای استتار شده به سمت جبهه ها می روند. در این تصاویر همه هستند و در خلق حماسه ای بزرگ شریکند. ملت ایران و هشت سال دفاع مقدس تا بازگشت آزادگان که بخشی از همین ملت بوده اند. در این میان شهدای اسارت نیز فراموش نشده اند. در سالن هنر جدید، دو تابوت از شهدا به چشم می خورد؛ یاد آور لاله هایی از ایران که در غربت روییدند. رهایی از اسارت با بالهایی از شهادت، مفهوم این اثر است.

بخش عکس و پوستر هم دیدنی است. قابهای عکس هر کدام یک مثنوی از ایثار و شهامت و استقامت و دیباچه ای از خاطرات دوران اسارت است. تصاویر گویای همه چیز است؛‌ فقط باید بیایی و ببینی.

لحظه های آخری که در نمایشگاه بودم پسر بچه کوچکی به همراه پدرش به سالن نقاشی می آید. به سئوالاتم پاسخ نمی دهد. فقط می گوید: اومدم عکس ببینم. نمی دانم آیا مفاهیم زیبایی که هنرمندان سعی کرده بودند از واژه به رنگ و تصویر، ترجمان کنند در قاب چشمان این آقا پسر کوچک جای می گیرد؟

به هر حال به قول مولانا؛‌ گر بریزی بحر را در کوزه ای/کی بگنجد قسمت یک روزه ای.

رسالت

تنظیم : فرهنگ پایداری تبیان