تبیان، دستیار زندگی
فیلم را چند بار دیده‌ایم؟ یادمان نیست و خدا می‌داند چند بار دیگر به دیدن آن خواهیم نشست. برای ما هامون‌بازها که به تماشای چند وقت یکبار فیلم در خلوت خود عادت کرده‌ایم دیدن آن در سینما به صورت جمعی به یک معجزه می‌ماند. چه چیزی بهتر از اینکه به بهانه «هامون
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

این فیلم سهم منه...

خسرو شکیبایی

به بهانه اكران فیلم «هامون»

 فیلم را چند بار دیده‌ایم؟ یادمان نیست و خدا می‌داند چند بار دیگر به دیدن آن خواهیم نشست. برای ما هامون‌بازها که به تماشای چند وقت یکبار فیلم در خلوت خود عادت کرده‌ایم دیدن آن در سینما به صورت جمعی به یک معجزه می‌ماند. چه چیزی بهتر از اینکه به بهانه «هامون» دور هم جمع شویم، با هم فیلم ببینیم و بدون اینکه یکدیگر را بشناسیم شب تا صبح در خیابان‌ها راه برویم و درباره فیلم بلند بلند حرف بزنیم، سر صحنه های مختلف آن بحث و جدل راه بیندازیم و با هم سر و کله بزنیم و شرط ببندیم و وقتی دیالوگ‌های معرکه‌اش را برای هم تکرار می‌کنیم توی حرف هم بپریم تا هر کداممان زودتر این جمله محشر را بگوییم که «لاکردار اگه بدونی هنوز چقدر دوستت دارم».

خاطرات و نقل قول‌ها و شنیده‌ها و خوانده‌هایمان را برای هم تعریف کنیم و یکدفعه جای خالی خسرو شکیبایی یادمان بیاید و دلمان برای آن خنده‌های خل‌وار معصومانه و صدای زنگ‌دارش تنگ شود و به سرمان بزند که همان نصف شبی برویم سر مزارش.

برداشت‌ها و کشف‌هایمان از فیلم را با دیگران در میان بگذاریم و درباره نظرات موافق و مخالف شلوغ کاری کنیم و اگر کسی خواست از «هامون» بد بگوید، یقه‌اش را بگیریم و دعوا راه بیندازیم و داد بزنیم که این فیلم سهم منه، حق منه ، عشق منه...

چند وقت است که دلمان می خواهد وقتی از سینما بیرون می آییم همه این کارها را بکنیم ولی هیچ فیلمی را پیدا نکردیم که ارزش این تب و تاب و دلباختگی‌ها را داشته باشد، انگار آخرینش «درباره الی» بود که همین شور جمعی را در میانمان به راه انداخت و بعد دوباره همه چیز تمام شد.

تازه وقتی «هامون» را در سینما می‌بینیم یادمان می‌آید که تماشای یک فیلم چه لذتی می‌تواند به ما بدهد و سینما چه قدرتی دارد، آنقدر که کار و زندگیمان را تعطیل کنیم و همه قرارها و برنامه‌هایمان را به هم بزنیم تا به موقع به سینما برسیم و بعد از آن تازه کارمان درآید و بهانه ای پیدا کنیم برای پاتوق راه انداختن و دور هم جمع شدن و گپ زدن. واقعا چه لذتی بیشتر از اینکه آدم بتواند یک فیلم درست و حسابی در سینما ببیند و بعد با دیگران درباره آنها گفت‌وگو کند، چیز یاد بگیرد و پخته‌تر شود.

حالا تا مدت‌ها باید حسرت این را بخوریم که چرا دیگر از اینجور فیلم‌ها نداریم و این همه عشق و شور و وجد و انرژی نسبت به سینما را کجا باید خرج کنیم، با چه زبانی باید بگوییم دلمان برای سینما رفتن و فیلم خوب دیدن تنگ شده است؟

نوشته : نزهت بادی

تنظیم برای تبیان : مسعودعجمی