تبیان، دستیار زندگی
نیست، خودش هم مى داند، نه نامش، نه چهره اش و نه حتى نقش هایش هیچ كدام راه به آسمان نمى برد، حتى اگر در كارنامه اش فیلم هایى چون «ستاره و الماس» و «آسمان پرستاره» باشد. او دقیقاً همان چیزى است كه بر پرده بازى مى كند. همان زنان...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

كلوزآپ بغضى شكسته


فاطمه معتمدآریا ستاره نیست، خودش هم مى داند، نه نامش، نه چهره اش و نه حتى نقش هایش هیچ كدام راه به آسمان نمى برد، حتى اگر در كارنامه اش فیلم هایى چون «ستاره و الماس» و «آسمان پرستاره» باشد. او دقیقاً همان چیزى است كه بر پرده بازى مى كند. همان زنان پیرامونى همه ما، همان زنان مادر، همان زنان خواهر، همان زنان همسر، همان زنانى كه همیشه فقط به ستاره ها زل زده اند و در روزهاى بى ستارگى، چشم نمناك خود را با گوشه روسرى پاك كرده اند. جغرافیاى نقش هاى معتمدآریا هرگز از میدان انقلاب فراتر نرفته اند. حتى در «مرد عوضى» هم او زن جنوب شهرى آن نابغه از دست رفته بود. به همین خاطر است كه تا اسمش را مى آوریم یاد دلشوره ها و دلواپسى مى افتیم. كارنامه پركار معتمدآریا پر است از لحظه هایى كه بغضى زنانه یا عاطفه اى فرو خورده دنبال یك كلوزآپ مى گردد تا بشكند.

در یك روز پاییزى بى ابر بازیگر «گیلانه» سر ساعت مقرر به دفتر روزنامه مى آید. تازه چند بیلبورد و پوستر با تصویرش كه نام «گیلانه» دارد بر در و دیوار شهر رفته. مى گوید این تصویرها حاصل تلاش خودش است تا استراتژى تبلیغاتى فیلم. همیشه در شمال این شهر ستاره هاى حلبى و قلب هاى طلایى ماجرا از همین قرار است. بازیگر زن پرفروش ترین فیلم تاریخ سینماى پس از انقلاب، برنده چندین سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر، بازیگر گلنار دربه در در كاخ گلستان نه تنها ستاره نیست بلكه براى یك گفت وگوى مطبوعاتى هم چندان بازى نشان نمى دهد. قاعده را مى شكند و زود صمیمى مى شود و مى گذارد من تا هر جا كه مى خواهم جسور باشم. دنیادیده و سرد و گرم چشیده نشان مى دهد. اگرچه همیشه در جنوب شهر جلوى دوربین رفته اما براى مرور یك سال سینماى روشنفكرى برتر جهان به كمتر از جشنواره كن رضایت نمى دهد. او همیشه متفاوت است، گیلانه را كه تماشا مى كنید، تیمار آن همه زخم و غم را كه مى بینید، هرگز به خاطر نخواهید آورد كه او بازیگر نقش سیمین است در فیلم «هنرپیشه». بازیگر روبه رویش در آن شب موهوم روبه روى عكس خندانش بر سردر سینما فریاد كشید «مى آورمت پایین» ، ده سال بعد اكبر عبدى با خود چنین كرد. سیمین اما در پس آن دیوانگى مفرط ادامه داد، تلخ و امیدوار. او در شمالى ترین ارتفاعات ایران ایستاد و زندگى را در جنوبى ترین جغرافیایش بازى كرد. فاطمه معتمدآریا همان سیمین است، هر توصیف دیگرى این تصویر را مخدوش مى كند.

• در دهه اول انقلاب خلاء عظیمى از حضور بازیگران زن در سینماى ایران وجود داشت. شما در چنین موقعیتى وارد سینما شدید و كار حرفه اى تان را در رشته بازیگرى آغاز كردید. تا چه میزان حضور و سپس تثبیت حضورتان به عنوان یك بازیگر در سینما را به واسطه این خلأ و كلاً وقوع انقلاب ایران مى دانید؟ اصلاً اگر در ایران انقلاب اسلامى رخ نمى داد شما وارد این حرفه مى شدید و چنین موقعیتى را كسب مى كردید؟

همزمان با من خیلى ها وارد سینما شدند و بعد از من هم خیلى ها آمدند، ولى فقط عده اى از آنها در سینما توانستند ادامه دهند. من از همان اول تصمیم داشتم در هر شرایطى - كه البته شرایط بسیار سختى بود _ كار بازیگرى را در سینماى ایران پى بگیرم و در موقعیتى وارد سینما شدم كه معیارهاى سینماى ما در حال تغییر بود و یا هنوز چیزى شكل نگرفته بود. همه بازیگرى كه وارد سینما مى شد و ادعا مى كرد كه تحصیلات این رشته را دارد با یك تمسخرى نگاه مى كردند. كسى باور نمى كرد كه سینما یك دانش و علم است كه مى شود به واسطه آن دقیق تر و عمیق تر به آن پرداخت. در آن زمان حتى گرفتن صداى سر صحنه عجیب و باور نكردنى به نظر مى رسید و وقتى من با تهیه كننده اى صحبت كردم كه حداقل در زمان دوبله جاى شخصیت خودم حرف بزنم با تعجب مرا نگاه مى كرد و فكر مى كرد ارزش یك فیلم به دوبله آن است و من كى هستم كه اصرار دارم جاى خودم صحبت كنم. خوشبختانه مدیران دوبلاژ آن زمان مثل خانم راستكار، ژاله كاظمى و آقاى طهماسب انسان هاى فهیم و تحصیل كرده اى بودند و خیلى راحت درك مى كردند كه چه كسى قابلیت این را دارد كه جاى خودش حرف بزند و چه كسى ندارد.

• البته من با طرح این سئوال مى خواستم به این جواب برسم كه وقوع انقلاب اسلامى چقدر در مطرح شدن و تثبیت شما در سینما موثر بود؟

راستش شاید اگر انقلاب نمى شد من هیچ گاه پایم به سینما باز نمى شد، یعنى جاذبه هاى تئاتر برایم به مراتب از سینما بیشتر بود. من در نوجوانى همیشه دغدغه و رویایم این بود كه روزى در تئاتر هاى لندن بازى كنم و یا نمایشنامه هاى چخوف را روى صحنه هاى تئاتر مسكو اجرا كنم. یعنى به وسعت جهان براى من كار و علاقه مندى وجود داشت و این جسارت و توان را در خودم محك زده بودم و مى دانستم كه برنامه ام براى آینده چیست. اما وقتى انقلاب اسلامى رخ داد و تئاتر ها بسته شدند تجربه اولیه را در كشور خودم از دست دادم. من كه در آن دوره پر از انرژى بازیگرى بودم فكر كردم كه چون درس این رشته را خوانده ام و نه كار دیگرى بلدم و نه علاقه به كار دیگر دارم، پس راهى پیدا كردم تا بتوانم بازیگرى ام را ادامه بدهم و این راه حل در آن دوره خاص، سینما بود. انقلاب در واقع مرا از تئاتر به سینما كشاند. البته فضایى كه قبل از انقلاب در سینما وجود داشت اصلاً پذیرش من در آن غیرممكن بود، چون من دور از جاذبه هاى تصویرى و علاقه مندى هایى كه قبل از انقلاب در سینما وجود داشت، بودم و اصلاً كسانى كه تئاتر كار مى كردند تصور بازیگرى سینما را نمى كردند.

• «لرتا هایراپتیان» و «دلكش» دو نوع حضور زنان در نمایش را در سال هاى اولیه به وجود آوردند. یكى در تئاتر و دیگرى در سینما. این نگرش ها در بازى سوسن تسلیمى و فروزان در سال هاى بعد شكل گرفت. وقتى شما وارد سینما شدید آیا مى خواستید در تداوم یكى از این دو نگرش باشید یا دیدگاه دیگرى داشتید؟

من فكر مى كنم اتفاقاتى كه در یك موقعیت خاص مى افتد همه را تحت شرایط آن موقعیت قرار مى دهد. فروزان اگر در دوران من قرار بود وارد عرصه سینما شود مطمئناً موقعیت دیگرى پیدا مى كرد. سوسن تسلیمى هم در موقعیتى از تئاترقرار گرفته بود كه به عنوان یك روشنفكر به آن شیوه كار مى كرد. یعنى شرایط و موقعیت ها تاثیر زیادى روى كار ما مى گذارند. من وقتى وارد سینما شدم هیچ الگویى در ذهنم نبود. یعنى نه فكر مى كردم بازى فروزان به عنوان یك بازیگر بد است و نه بازى تسلیمى خیلى خوب بوده است. من هركدام از این بازیگران را در جایگاه خودشان بررسى مى كنم. مى توانم بگویم كه سلیقه ام در بازیگرى كدام است ولى به هیچ عنوان هیچ كدام از آنها را رد نمى كنم چون اگر سینماى فروزان نبود، سینماى فعلى اى كه ما كار مى كنیم باید تجربه آن سال ها را طى مى كرد. همه این بازیگران در موقعیت و جایگاه خودشان قابل احترام هستند اما من انتخاب كردم كه به نوعى دیگر به سینما نگاه كنم.

• این نوعى دیگر را توضیح مى دهید چون این نوعى دیگر همان نگرش جدیدى است كه من در سئوال قبلى مدنظرم بود؟

این نگرش جدید حضور فعلى من و نوع بازى ام در سینماى فعلى است.

یعنى هیچ گاه مثل فروزان ستاره نبودید، اما حضورتان همانند تسلیمى در فیلم تعیین كننده بوده است. اتفاقاً وقتى كارنامه كارى شما را نگاه مى كنیم متوجه یك نكته مهم مى شویم كه فیلم هایى كه بازى كرده اید هیچ یك ستاره محور نیستند اما فروش افسانه اى داشته اند. مثل كلاه قرمزى. آیا موافق هستید كه نگرش ستاره محور در سینماى پس از انقلاب تابع شرایط بیرون از سینما بوده است، چون سینما ذاتاً به دنبال چهره ها و ستاره ها است؟

همان طور كه مى دانید در سال هاى بعد از انقلاب سیاست ضدستاره وجود داشت حتى در آفیش ها تصویر زن و اصلاً تصویر بسته زن ممنوع بود یعنى من از اولین كارهاى خودم همیشه تصویرم را یا محو یا پشت سر مردان مى دیدم تا به امروز كه باز در پوسترهاى عظیم گیلانه بنا بر سیاست هاى دیگرى تصویر مرا حذف مى كنند و به اصرار و اجبار خودم بیلبوردها و پوسترها تغییر مى كند. من با این دیدگاه و سخت گیرى ها وارد كار سینما شدم و ادامه دادم. خیلى خوشحالم كه مشكلات آن دوره براى نسل بازیگران جوان سینما در دوره فعلى وجود ندارد، چون اگر قرار باشد دوباره به آن دوره برگردیم در اصل یك تاریخى را از تجربه و دانش و بینش خودمان حذف مى كنیم. من به خاطر این رشد خوشحالم چون سختى اى كه در دوره خودم كشیدم چیز جالبى نبوده كه حالا بخواهم نسل بعد از من هم آن را تجربه كند.

• نگفتید چه ویژگى اى در بازیتان وجود داشت كه به رغم اینكه ستاره نبودید اما فیلم هایى كه بازى كردید فروش خوبى داشت؟

این سیاست ضدستاره سالارى تا سال هاى اخیر هم در سینماى ایران ادامه داشت...

• منظورتان از تا سال هاى اخیر چیست؟ یعنى معتقدید بعد از نمایش فیلم «عروس» این سیاست تغییر نكرد؟

نه، فیلم «عروس» جزء استثناهاى آن سال ها بود چون نام كارگردانى چون «بهروز افخمى» پشت آن بود. همزمان با عروس خیلى از كارگردان ها مجاز به این كار نبودند. مهم بود كه كسى كه یك فیلم را مى سازد یا بازى مى كند، چه كسى است؟ از كجا آمده و به چه چیزى اعتقاد دارد، تا مجاز باشد كارى را انجام دهد. این سیاست تا هشت سال پیش هم قابل اجرا بود...

• یعنى بعد از دوم خرداد این سیاست تعدیل شد؟

چند سال بعد از دوم خرداد. چون دیدگاه ها تغییر كرد. ما یك دوران گذار خیلى بدى داشتیم. سینماى ایران بعد از رفتن محمد بهشتى و انوار، از یك كنترل صحیح و حمایت له له گونه بیرون آمد و در یك حالت بدون تعادل قرار گرفت و طبیعتاً وزنه سنگین همیشه رو به سقوط مى رود تا رو به بالا. من درباره آن كنترل و تاثیرات مثبت یا منفى اش نمى گویم اما مى دانم كه آن كنترل چیزى بود كه سینماى ایران را اعتلا بخشید اما بعد از آن، این وزنه همین طور روند رو به سقوطش را طى كرده است...

• شما چطور توانستید موقعیت تان را در سینما حفظ كنید؟

در دوره اى كه ستاره پرورى ممنوع بود تنها چیزى كه باقى مى ماند نحوه ارتباط بازیگر با تماشاگر بود. من این ارتباط را سال ها در تئاتر تجربه كرده بودم و استفاده از آن در سینما به دانش فنى من مربوط مى شد. باور شخصیتى كه قرار است به مردم نمایش داده شود باعث شد كه ارتباط من با مردم درست برقرار شود و مردم من را به عنوان كسى كه به آنها دروغ نمى گوید بپذیرند. این پذیرش خود به خود به جذب مردم به سینما و نقش هایى كه من در فیلم ها داشتم كمك كرد. به خاطر اینكه مردم به دنبال چیز متفاوتى در ارتباط با خودشان هستند. اگر پرونده كارى مرا نگاه كنید متوجه این نكته مى شوید.

• فكر مى كنم شما با اكثر كارگردانان مطرح سینماى ایران كار كردید.

به جز داریوش مهرجویى، عباس كیارستمى و داریوش عیارى، ولى با اكثر هم نسلان خودم یك یا دو فیلم كار كرده ام.

• من در گفت و گویى كه از شما خواندم «گیلانه» را به عنوان كامل ترین و بهترین نقش در كارنامه كاریتان معرفى كردید درحالى كه در كارنامه بازیگرى شما ?? فیلم وجود دارد كه اكثر آنها زنان شهرى بوده اند...

جالبه، شما اولین كسى هستید كه این نكته را مى گویید چون اكثر كسانى كه درباره بازیگرى من صحبت مى كنند تاكید دارند كه من نقش هاى روستایى و زجركشیده در كارنامه ام زیاد است و در آنها موفق تر بوده ام...

• اتفاقاً شما سال ?? براى «برهوت»، سال ?? براى «مسافران»، ?? براى «یك بار براى همیشه» و ?? براى فیلم همسر كه تمامى نقش زنان شهرى بود جایزه گرفتید و جایزه بین المللى كه از جشنواره مونترال كانادا به دست آوردید به خاطر بازى در فیلم «مهر مادرى» بود كه آن هم نقش یك مادر شهرى را داشتید. حالا چرا منتقدان نقش زنان روستایى كه شما بازى كردید بیشتر در ذهنشان است و اصلاً چرا خود شما روى نقش «گیلانه» و موفقیت آن اصرار بیشترى دارید جاى سئوال دارد.

دلیل من براى دوست داشتن گیلانه این است كه آخرین كار من است و فكر مى كنم كارهایى كه انجام مى دهم نسبت به كار قبلى ام اگر برترى نداشته و از آن جلوتر نباشد، كمتر از آن هم نخواهد بود. «گیلانه» موقعیت خیلى ویژه اى به همراه دارد. این زن نه از لحاظ سن و سال به من شبیه بود و نه گویش و قومیت آن به من ارتباطى داشت بنابراین براى درآوردن نقش و بازى در آن تلاشى مضاعف نسبت به دیگر كارهاى شهرى ام مى طلبید. شاید به این دلیل باشد. یا مثل بچه اى كه زحمت بیشترى براى تربیتش مى كشى آن را بیشتر دوست دارى من هم حس عمیق ترى نسبت به «گیلانه» دارم.

• شما در گیلانه نقش كسى را بازى مى كنید كه حداقل ?? سال با شما فاصله سنى دارد و براى این كار گریم بسیار سنگینى روى شما انجام شده. از هالیوود كه بگذریم كه بازیگرانى مثل كیدمن یا چارلیز ترون در آن به دلیل تنوع و تكثر نقش هایى كه به آنها پیشنهاد مى شود حاضرند گریم هاى سنگین روى آنها انجام شود اما در ایران فقط كافى است بازیگرى در یك نقش و با یك گریم خاص مورد توجه قرار بگیرد از آن پس همان چند تا نقشى هم كه براى او نوشته مى شود یك جورهایى به تكرار نقش هاى قبلى اش برمى گردد. با این مسئله چطور كنار آمدید؟

من آدم قائم به ذاتى در كاركردن هستم و از اینكه نقش تكرارى را بازى كنم همیشه خوددارى كرده ام. در هر فیلمى كه بازى كردم بعد از آن اكثر سناریوهایى كه به من دادند تكرار همان نقشم در آن فیلم بوده، فقط یا رنگ و لعاب یا اسمش تغییر كرده و من هرگز در بدترین شرایط روحى، مالى و هر چیزى كه فكرش را بكنید حاضر نشدم خودم را در یك بخش جزیى هم تكرار كنم. كنترل این مسئله كاملاً به خود بازیگر برمى گردد و اتفاقاً با چنین شناختى از خودم نقش «گیلانه» را پذیرفتم. وقتى كه «گیلانه» به من پیشنهاد شد احساس كردم كه «گیلانه» یك موقعیت ویژه است كه مى توانم تجربه اى كنم كه در دیگر فیلم ها نداشته و نخواهم داشت. ما جهان بینى كوچكى در سینما داریم و بدون توجه به توانایى هاى بازیگر فقط چشم و ابرو و موى او را در نظر مى گیریم. اگر از ظواهر بگذریم آن وقت متوجه مى شویم كه وسعت بازیگرى بیشتر از آن زیبایى است كه عده اى براى بازیگرى در نظر مى گیرند. اگر بازیگر دیدگاه درستى نسبت به كارش نداشته باشد، آن وقت شرایط هر آن او را به یك طرف مى كشد. متاسفانه مشكل اصلى بازیگرى در سینماى ایران این است كه اكثراً بدون شناخت در اختیار قرار مى گیرند، به جاى اینكه خودشان دیدگاه هایى داشته باشند.

• آیا این مسئله كه دیگر در سینماى ایران كمتر فیلمنامه خوبى براساس میانگین سنى میانسال زنان بازیگر نوشته مى شود و آنها اكثراً در نقش هاى دوم و سوم قرار مى گیرند، از نبود دیدگاه درست ناشى مى شود؟

حتماً یكى از دلایلش همین است كه مى گویید، اما علت مهمتر نبود خلاقیت در سینماى ایران است. سینماى ما در دوره هاى مختلف در یك دایره مرتب دور خودش مى چرخد شما به فیلم هایى كه در سال هاى ?? تا ?? ساخته شد نگاه كنید، تمام آنها موضوعاتى شبیه به هم دارند...

• الان هم كه دور، دور كمدى است...

كاش واقعاً كمدى پرمحتوا و خوب ساخته شود، اینها كمدى مبتذل و سطحى است. حالا مبتذل را حذف كنید، چون در سینماى ایران آنقدر شرایط كار سخت است كه هر چیزى در آن تولید شود، نباید مورد بى احترامى قرار بگیرد. اما سطح كارها پایین آمده است. اگر فیلمنامه نویس و كارگردان و تهیه كننده بخواهند یك كار متفاوت و خوب انجام دهند، مطمئناً مردم ما آنقدر فهیم هستند كه تفاوت كار ضعیف و كارى كه برایش زحمت كشیده شده را درك كنند.

منبع : شرق