تبیان، دستیار زندگی
یک روز یک بچه خیلی شلوغ از مادرش اجازه می گیرد تا برود خانه دوستش و با بچه ها بازی کند. پس از چند ساعت برمی گردد. مامانش می پرسد: بچه آرامی بودی؟ پسرک می گوید: بله مامان.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بچه شلوغ

بچه ی شلوغ

یک روز یک بچه خیلی شلوغ از مادرش اجازه می گیرد تا برود خانه دوستش و با بچه ها بازی کند. پس از چند ساعت برمی گردد.

مامانش می پرسد: بچه آرامی بودی؟

پسرک می گوید: بله مامان. حتی مامان دوستم از رفتن من خیلی خوشحال شد.

مامان پسرک می پرسد: از کجا فهمیدی؟ پسرک می گوید: آخر وقتی زنگ در خانه شان را زدم، مامان دوستم گفت : به به فقط جنابعالی را کم داشتیم.

دزدی هواپیما
هواپیما

بچه: بابا, هواپیمای به این بزرگی را چطور می دزدند؟

پدر: اول صبر می کنند برود بالا, کوچک که شد بعد می دزدنش!!!!

وقت ناهار

مهمان آهسته به پسر صاحبخانه: پسرجان شما کی ناهار می خورید؟

پسر: مامانم گفت هر وقت شما رفتید!!!!

گل چیدن
گل

پسرم این گل ها را از کجا آوردی؟

پسر: از باغ همسایه چیدم.

همسایه میداند که گل ها را چیدی؟

پسر: پس چی که می داند , تا همین دم در داشت دنبالم می دوید!!!!!

شکمو

یک روز یک شکمو می رود لب دریا عینک دودی میزند و می گوید: اه چقدر نوشابه!!!

کمک به مردم زلزله زده

خط کش

یک بار مردی یک کامیون خط کش به مردم زلزله زده کمک می کند.

از او می پرسند: برای چه خط کش فرستادی؟

گفت: برای اینکه عمق فاجعه را اندازه بگیرند.

منبع:سایت نسیم رضوان

تهیه و تنظیم:نعیمه درویشی_تصویر:مهدیه زمردکار

مطالب مرتبط

آرزوی مشترک پدر و پسر

اولین مریضیه که به من مراجعه کرد!

بابا زد تو گوشم

دوستان امانت دار

بچه بدجنس

تعریف بازی فوتبال

دم الاغ زبل خان

امضای نامه ایرادی نداشت

اگر من در حوض نمی‏افتادم

تا ماه خفه نشده، نجاتش دهم

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.