تبیان، دستیار زندگی
ت كلیدی در مبحث داستان، بحث روایت است. شناخت روایت هم به ما كمك می‌كند داستان را بهتر بشناسیم و هم كمك می‌كند بهتر داستان بنویسیم. بحث روایت البته بحث طول و درازی است، اما سعی می‌كنیم این‌جا تا حدی درباره‌ی تعریف آن و دیدگاه‌...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روایتگری در داستان


یكی از نكات كلیدی در مبحث داستان، بحث روایت است. شناخت روایت هم به ما كمك می‌كند داستان را بهتر بشناسیم و هم كمك می‌كند بهتر داستان بنویسیم. بحث روایت البته بحث طول و درازی است، اما سعی می‌كنیم این‌جا تا حدی درباره‌ی تعریف آن و دیدگاه‌هایی كه درباره‌اش هست، صحبت كنیم. اكثر روایت‌شناسان، روایت را متنی می‌دانند كه قصه‌ای را بیان می‌كند و یك قصه‌گو (راوی) دارد. ژرار ژنت، منتقد فرانسوی، روایت را گونه‌ای گزینش عناصر و ایجاد نظم هم‌نشینی در طرح می‌داند قبل از پرداختن به مبحث روایت‌شناسی، خوب است ابتدا گونه‌های مختلف راوی را مرور كنیم:

1ـ راوی دانای كل كه چهار شكل دارد: الف ـ نویسنده‌ی دانای كل: در این شكل روایت كه قدیمی‌ترین شكل آن است و معمولاً در قصه‌های قدیمی، مثل هزار و یك شب پیدا می‌شود، راوی نویسنده‌ی داستان است و بر همه‌چیز آگاهی دارد. در این شكل از روایت افعال معمولاً‌به صورت ماضی می‌آید؛ ب ـ راوی دانای كل خنثی: در این شكل روایت، نویسنده مستقیماً درگیر نیست و من دوم او (كه او هم دانای كل و كلی‌نگر است) روایت‌گر است؛ ج ـ راوی دانای كل چندگانه‌ی محدود: در این شكل، راوی به كل ناپیداست و از ذهنیت شخصیت داستان روایت‌گری می‌كند. رمان «خانم دالووی» از ویرجینیا ولف، دارای چنین روایتی است؛ د‌ ـ راوی دانای كلّ محدود: در این روایت، ما فقط ذهن یك راوی (معمولاً یكی از قهرمانان) را پیش رو داریم و محدود بودن آن به این دلیل است كه داستان فقط از دید یك شخصیت دیده می‌شود.

2ـ شكل‌های مختلف «من»: الف ـ منِ دوم نویسنده: این من، یا دانای كل است یا منی با دیدگاه محدود. همیشه حضوری سایه‌وار دارد و به خواننده نمی‌گوید كه نویسنده است و گاه فقط از طریق برخی قراین می‌شود به ماهیت او پی برد؛ ب ـ منِ ناظر: در این شیوه، «من» فقط قسمتی را كه شاهد بوده روایت می‌كند. او بی‌طرف است و ناظری بیش نیست و نمی‌تواند به ذهن آدم‌ها دست‌رسی بیابد؛ ج ـ منِ قهرمان: در این‌جا راوی دیگر فقط ناظر نیست، بلكه خود یكی از كاراكترهای داستان می‌شود و ممكن است داستان را از زاویه‌ی درونی خود نگاه كند.

3ـ شكل‌های مختلف سوم شخص:

الف ـ سوم شخص عینی: این راوی همان منِ دوم نویسنده است كه به صورت سوم شخص درآمده و سعی می‌كند هرچه را كه می‌بیند، بی‌طرف گزارش كند؛ ب ـ چشم دوربین (برشی از زندگی): زاویه دید در این روش نزدیك است، ولی انگار خواننده از توی دوربین دارد صحنه را نگاه می‌كند؛ كارهای ارنست همینگوی به این شكل از روایت نزدیك است.

نظریه‌های روایت:

حال كه با گونه‌های راوی آشنا شدیم، می‌رویم سر اصل روایت. روایت چند ویژگی دارد: 1ـ مصنوعی بودن: تفاوت روایت با زبان طبیعی و روزمره (مثلاً گفت‌وگوی دو نفر در صف اتوبوس) در این است كه روایت از قبل دارای طرح و برنامه‌ای است و طبق آن طرح ساخته می‌شود؛ 2ـ تكراری بودن: این تكراری بودن به این معناست كه چیزهایی كه ما در داستان می‌خوانیم، در داستان‌ها و یا قصه‌هایی كه قبلاً خوانده‌ایم، تكرار شده و فضاسازی و شخصیت‌های داستان هم برای‌مان آشناست؛ 3ـ سیر مشخص روایت: هر روایت از جایی شروع می‌شود و به جایی ختم می‌شود؛ 4ـ هر روایتی یك راوی و یا قصه‌گو دارد؛ 5ـ در هر روایت با نوعی جابه‌جایی روبه‌رو هستیم، به این معنا كه روایت سلسله‌ای از حوادث نیست كه پشت سر هم قطار شده باشند، بلكه راوی (نویسنده) می‌تواند حادثه‌ای را جابه‌جا كند یا دست به تركیب‌های تازه‌ای بزند و یا سیر زمانی وقایع را عوض كند.

قبل از آن‌كه به دسته‌بندی نظریات اصلی مبحث روایت بپردازیم، باید بگوییم كه عنصر بسیار مهم روایت، زمان است و تقریباً اكثر روایت‌شناسان و «زمان» را جزء لاینفك هرگونه روایتی می‌دانند.

مهم‌ترین نظریات درباره‌ی روایت:

مبحث روایت، پنج نظریه‌پرداز عمده و اصلی دارد: ولادیمیر پراپ، تزوتان تودوروف، رولان بارت، ژرار ژنت و آلجیر داس گریما.

ولادیمیر پراپ: این نظریه‌پرداز روسی، عمده‌ی نظریات خود را درباره‌ی روایت، در سال 1938 در كتاب «ریخت‌شناسی قصه‌های پریان» منتشر كرد. پراپ روایت را این‌گونه تعریف می‌كند: «متنی كه تغییر وضعیت را از حالت پایدار به حالت ناپایدار و دوباره بازگشت آن به حالت پایدار بیان می‌كند». پراپ این تغییر وضعیت را رخداد (EVENT) می‌نامد. علاقه‌مندان می‌توانند برای اطلاع بیش‌تر از نظریه‌ی پراپ، به كتاب مذكور مراجعه كنند.

تزوتان تودوروف: این نویسنده و منتقد بلغاری‌الاصل، معتقد است كه داستان با وضعیتی پایدار شروع می‌شود، سپس نیرویی تعادل آن را برهم می‌زند و موقعیت ناپایداری ایجاد می‌شود و با كنش قهرمان داستان، موقعیت دوباره به حالت پایدار برمی‌گردد. تودوروف معتقد است كه در داستان دو فصل وجود دارد: فصل وضعیت‌ها (پایدار و ناپایدار) و فصل گذار.

رولان بارت: بارت روایت را ابزار ارتباط می‌داند كه فرستنده‌ای دارد و گیرنده‌ای. او تقسیم‌بندی سه‌گانه‌ای از روایت دارد: 1ـ راوی دیدگاه شخصیت اصلی داستان را دارد، با ضمیر اول شخص می‌نویسد، گاه قهرمان است و گاه شاهد رخدادهای داستان؛ 2ـ راوی غیرشخصی است، دانای كل است و به قول گوستاو فلوبر داستان را «از جایگاه خداوندی» می‌بیند؛ 3ـ در جدیدترین گونه‌ی روایت كه نمونه‌ی كامل‌اش در آثار هنری جیمز هست،‌راوی روایت خود را به دانش و بینش شخصیت‌ها محدود می‌كند و همه‌چیز چنان پیش می‌رود كه انگار هریك از شخصیت‌ها، راوی است.

ژرار ژنت: ژرار ژنت، منتقد و نویسنده‌ی فرانسوی، روایت را دارای چهار عنصر می‌داند: 1ـ نظم كه بیان منطقی و زمان‌مند داستان است؛ 2ـ تداوم روایت كه نشان می‌دهد كدام رخدادها یا كاركردهای داستان را می‌توان گسترش داد یا حذف كرد؛ 3ـ تكرار كه به تعداد روایت یك رخداد در رمان می‌پردازد؛ 4ـ حالت یا وجه، به این معنا كه فاصله‌ی روایت با بیان راوی كدام است؟ آیا روایت مستقیم است یا غیرمستقیم و یا غیرمستقیم آزاد؟

آلجیر گریما: گریما، روایت‌شناس مقیم فرانسه، برای روایت، سه نوع ساختار قائل است: الف ـ زنجیره‌های اجرایی كه چگونگی انجام عمل و یا مأموریتی را بیان می‌كند؛ ب ـ زنجیره‌های میثاقی كه به وسیله‌ی آن‌ها وضعیت روایی مورد نظر به سرانجام معهود خود می‌رسد؛ ج ـ زنجیره‌های جابه‌جاكننده كه به كمك آن‌ها انواع جابه‌جاسازی روایتی انجام می‌شود.

در پایان باید گفت كه نظریه‌های روایت محدود به این پنج نظریه نمی‌شوند و ممكن است ما به نظریات دیگری هم بربخوریم، اما این پنج نظریه كه به شكل موجز معرفی شد، از اصلی‌ترین نظریات مبحث روایت محسوب می‌شوند.

برخی منابع:

ـ اخوت، احمد: دستور زبان داستان، چ اول،‌نشر فردا، اصفهان، 1371.

ـ احمدی، بابك: ساختار و تأویل متن (جلد اول)، چاپ اول، نشر مركز، تهران، 1370.

ـ پراپ، ولادیمیر: ریخت‌شناسی قصه‌های پریان، ترجمه‌ی فریدون بدره‌ای، توس، تهران،