تبیان، دستیار زندگی
درست در میانه سرمستی قدرت حاصل از پیش‌بینی و كنترل رفتار‌های دنیا، طبیعت ناگهان روی دیگر سكه را به ما نشان می‌دهد: بارانی كه همه هواشناسان ادعای قابل پیش‌بینی بودنش را می کنند، شروع به بارش می‌كند. می‌بارد و می‌بارد آنچنان كه كنترل از دست همه خارج می‌ش
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

طبیعت قدرتمندتر از علم؟

طبیعت قدرتمندتر از علم؟

در تاریخ و بیشتر از آن، در داستان‌ها آمده كه كریستف كلمب هنگامی كه به سواحل آمریكای لاتین گام نهاد در چنگ بومیان رنگین‌پوست آنجا گرفتار آمد. او و همراهانش در معرض خطری جدی بودند.

بومیان تصمیم داشتند آنها را طی یك مراسم مذهبی بكشند، اما كریستف كلمب كه دریانورد قابلی بود و همچون همه دریانوردان دیگر دانش بالایی در زمینه نجوم داشت، توانست زمان یك كسوف قریب‌الوقوع را پیش‌بینی كرده و با آن نه تنها خود و همقطارانش را نجات دهد، بلكه احترام و ثروت قابل توجهی را هم از همان بومیان كسب كرد! الان به راستی و ناراستی این قصه كاری ندارم. آنچه كه در این داستان مهم جلوه می‌كند توجه به قدرت نهفته در پیش‌بینی رفتار طبیعت است.

كریستف كلمب و بسیاری از دانایان همعصر او این قدرت نهفته را درك كرده بودند. برای همین دانایی و آموختن پیش‌بینی رفتار طبیعت همواره در تاریخ بشریت به شكلی موروثی، قبیله‌ای یا طبقه‌ای ارائه می‌شده است. مثلا كاهنان مصری كه قدرت بسیار زیادی در دربار فراعنه داشتند، قدرتشان را فقط و فقط از این راه كسب كرده بودند یا در دوران قرون وسطی كلیسائیان نیز همین كار را می‌كردند.

هنگامی كه یك كاهن بیماری را در میان نهاده و به گرد او رقصان می‌چرخد و شعر‌ها و داستان‌های كهن خود را می‌خواند تا روح بیمارش از تن او جدا شود، مدعی است كه راز دنیا را می‌داند و می‌تواند رفتار او را درك كند. هنگامی که یكی از هموطنان پیر جنوبی‌مان در بوشهر و روستاهای اطراف آن مراسم زار را برای شفای یك بیمار برگزار می‌كند تا بادها و (هوا)‌های ناپاك از بدن بیمارش بیرون آید هم همین گونه است. از سوی دیگر وقتی انسان باستانی بالا آمدن عقرب و پایین رفتن شكارچی و سگ‌های همراه او در آسمان شامگاه تابستان را می‌بیند و برای آن افسانه‌تراشی می‌كند نیز همین اتفاق رخ می‌دهد. آنها با این افسانه‌های زیبا تلاش می‌كردند تا بخشی از رفتار طبیعت را كه درك كرده بودند برای دیگران بازنمایی كنند.

آنقدر قدرتمندی حاصل از پیش‌بینی رفتار دنیا، اصحاب علم و دانش را سرمست كرده بود كه لاپلاس با استناد به مدل‌های نیوتن ادعای عجیبی را مطرح كرد: مشخصات مكانی عالم را در ابتدای آفرینش به من بدهید تا زمان قیامت را برایتان محاسبه كنم.

مدت‌ها بعد هنگامی كه بطلمیوس مدل زمین مركزش را ارائه می‌كرد، همین اتفاق رخ داد. او با زبانی دیگر توانست رفتار بخش بزرگی از طبیعت را ببیند و برایش مدلی طراحی كند تا هم آن را درك كرده و هم آن را برای دیگران بازنمایی كند. او زمین را در مركز عالم نهاد و توانست براساس مدل‌های ریاضی و هندسی پیچیده‌اش رفتار طبیعت را پیش‌بینی‌پذیر كند. وقتی او مدلش را می‌ساخت تصور می‌كرد همه آنچه كه دیده را می‌تواند در نظام آسمانی‌اش بسازد و البته او این كار را كرد و وقتی نتایجی كه از مدل او به دست آمد حتی فراتر از تصور او عمل كرد به درستی مدلی كه برای رفتار طبیعت ساخته بود ایمان آورد. مدل او حتی می‌توانست پرنور شدن مریخ را در زمان حركت رجوعی توضیح دهد. چیزی كه بطلمیوس حتی به آن فكر هم نكرده بود. اما با ظهور تلسكوپ در اوایل قرن 17 رفتار‌های جدیدی از دنیا سر می‌زد كه بطلمیوس و همفكرانش هرگز با آن روبه‌رو نشده بودند. سیاره زهره شكل‌های هلالی مختلفی از خودش بروز می‌داد.

تصور پیشینیان از دنیا

بر اساس مدل بطلمیوس این پدیده قابل توجیه نبود. كپلر و كپرنیك و گالیله و بسیاری دیگر بودند كه بار بطلمیوس را به دوش بكشند. آنها مدلی جدید برای توصیف رفتار طبیعت پیش كشیدند. زمین مركزی برچیده شد و نظامی مبتنی بر مركزیت خورشید طراحی شد. باز هم همان داستان همیشگی مدل‌ها و پیش‌بینی‌ها. اكنون نظام طبیعت بیش از هر زمان دیگری قابل پیش‌بینی به نظر می‌آمد. با ظهور غولی به نام نیوتن، مدل‌های توصیف طبیعت بیش از پیش جهانشمول شدند. آنقدر قدرتمندی حاصل از پیش‌بینی رفتار دنیا اصحاب علم و دانش را سرمست كرده بود كه لاپلاس با استناد به مدل‌های نیوتن ادعای عجیبی را مطرح كرد: مشخصات مكانی عالم را در ابتدای آفرینش به من بدهید تا زمان قیامت را برایتان محاسبه كنم.

چنین ادعاهایی در دنیای دانش و علم كم نیستند. قبلا گفتم كه توان پیش‌بینی رفتارهای طبیعت بی‌اندازه قدرت‌زاست. داستان طراحی نظام‌ها و الگو‌های طبیعت از قرن 19 به بعد سرعت عجیبی یافت. نسبیت اینشتین، قوانین وراثت مندل و تئوری تكامل داروین سه‌گانه‌ای بودند كه هر یك گوشه‌ای از رازهای طبیعت را برملا می‌كردند و آن را از هاله نامكشوف خود بیرون می‌كشیدند. دنیا سرشار از شور و هیجان قابل پیش‌بینی شدن رفتارهای طبیعت بود. در این میان رشد تكنولوژی نیز بر این سرمستی انسان‌ها می‌افزود. دنیا از آن انسان‌ها شده بود و به نظر می‌آمد كه طبیعت به تمام معنی رام شده باشد. سدسازی رواج یافت تا رودها و بارش‌های طبیعت رام شوند. كشاورزی صنعتی راه افتاد تا توان باروری زمین تحت كنترل ما باشد، انقلاب ژنتیكی سبز به راه افتاد تا زمین بیش از آنچه كه در تمام تاریخ بشریت محصول به بار آورده بود برایمان زادآوری كند. همه اینها در سایه انقلاب صنعتی و علمی ممكن می‌شد و طبیعت همچنان رازهای بیشتری از خودش را نشان می‌داد.

وجه مشترك و غالب همه این داستان و همه آن داستان‌ها كه اینجا نوشته نشد همان اصالت پیش‌بینی‌پذیر كردن رفتارهای طبیعت است. آدم‌ها برای این كار لازم داشتند تا ساز و كار دنیا را كمی ساده كنند. آن را از ابزارها و روش‌ها و رفتارهای زینتی! پاك كنند تا اصل قضیه خودش را نشان دهد و برای این كار از روشی به نام درشت دانه‌كردن استفاده كردند. مثلا هنگامی‌كه درباره حركت یك سیاره نظر می‌دهند برای سادگی هرچه بیشتر كار كل سیاره را به مثابه نقطه‌ای فرض می‌كنند كه دارای جرم مشخصی است و تمام رفتار‌های این نقطه را (كه اكنون بررسی‌اش بسیار ساده شده است) بررسی می‌كنند. پس از این (در صورت نیاز) می‌توانند شناسه‌های دیگری همچون شعاع را وارد بررسی‌های خود بكنند یا مثلا هنگامی كه درباره رفتار جمعیتی از یك گونه خاص موجودات زنده صحبت به میان می‌آید، آن جمعیت را فقط مجموعه‌ای از دانه‌ها با رفتار‌های ساده فرض می‌كنند. مدل جمعیت‌شناسی آن را طراحی می‌كنند و پس از آن (در صورت نیاز) گزینه‌های دیگر را روی این مدل ساده شده سوار می‌كنند. این روش را امروزه مهم‌ترین و در برخی موارد بهترین و به عبارت تندرو‌های شیوه‌های علمی، تنها راه بررسی طبیعت می‌دانند. شاید این گفته‌ها را چندان هم بی‌ربط نباید دانست.

آتش سوزی در مسکو

چون اكنون در آستانه قرن 14 خورشیدی و ابتدای قرن21 میلادی، بخش بزرگی از دانایی بشری با همین شیوه كسب شده است. و به نظر می‌آید كه روشی مناسب برای تعیین و پیش‌بینی طبیعت یافته‌ایم روشی كه به ما اجازه می‌دهد رفتار‌های طبیعت را درك كنیم و از آن مهم‌تر آن را از قبل قابل انتظار كنیم و به واسطه این پیشگویی‌ها، صاحب قدرت و مكنت شویم. اما درست در میانه این سرمستی قدرت حاصل از پیش‌بینی و كنترل رفتار‌های دنیا، طبیعت ناگهان روی دیگر سكه را به ما نشان می‌دهد: بارانی كه همه هواشناسان ادعای قابل پیش‌بینی بودنش را می کنند، شروع به بارش می‌كند. می‌بارد و می‌بارد آنچنان كه كنترل از دست همه خارج می‌شود و سیلی می‌شود كه نیمی از كشور پاكستان را دربرمی‌گیرد... یا همین الگوهای قابل پیش‌بینی عاجز می‌مانند از تعیین دمای بالا در شمال روسیه. آنچنان كه گندمزارها آتش می‌گیرند. یا در حالی كه علم همه دنیای ما را فرا گرفته و به قدرت حاصل آن می‌نازیم، آتشفشانی خفته ناگهان سر باز می‌كند و می‌غرد... آیا طبیعت از ما پیشی گرفته؟ آیا روش ما اشتباه بوده؟ آیا اساسا علم قابلیت پیش‌بینی را برای ما تولید نمی‌كند؟ یا شاید ایراد كار جای دیگری است؟

محمد رضا نوروزی _ جام جم

تنظیم برای تبیان: م.ح.اربابی فر