تبیان، دستیار زندگی
رسانه ها به شما چه می گویند؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رسانه ها هم دین دارند!
تلویزیون

بخش ارتباطات- امروز رسانه ها به خصوص تلویزیون این جعبه جادویی بیش از پیش در مرکز توجهات قرار گرفته چه در دید متخصصان که  آن را به مثابه یک وسیله ابزار گونه می نگرند که به طور مستقیم در فرهنگ، اعتقادات و شیوه زندگی مردم و باورهای آنان تاثیر دارد و از آن می توان هم به عنوان نقش آگاه کننده استفاده کرد و هم وسیله ای برای اغوا و استثمار و هدایت افکار عمومی . و چه در دید مخاطبان آن که وسایل ارتباط جمعی عضوی ثابت در زندگی روزمره شان شده و بدون آن احساس خلایی در زندگی می کنند. به طور مثال به تلویزیون نگاه کنید که عضوی جدید از اعضای خانواده ما شده و وقت ما بیشتر از شب نشینی های خانوادگی در پای این رسانه  می گذرد.

با گسترش و نفوذ این رسانه ها و پیشرفت تکنولوزی مربوط به آنان در عصر کنونی موجب شده است که این وسایل در صدر امور این عصر قرار گیرند و توجه هر فرد در مقام و جایگاهی را به خود جلب کنند و عده ای هم این عصر را عصر ارتباطات نامیدند. امروزه ما شاهد تحقق پیش بینی و نظریه مارشال مک لوهان دانشمند امریکایی هستیم.

مک‌لوهان تا پایان حیاتش یعنی 15 سال بعد همواره به دهکده‌ی جهانی اشاره می‌کرد و می‌گفت «اکنون دیگر کره‌ی زمین، به‌وسیله‌ی‌ رسانه‌های جدید، آن‌قدر کوچک شده که ابعاد یک دهکده را یافته است»

حال می بینیم که با گسترش علم ارتباطات و فناوری های مربوط به آن این پیش بینی تا حدودی تحقق یافته و جهان با وسایل ارتباطاتی به خصوص رسانه ها همچنان دهکده ای کوچک شده که زمان و مکان در آن توسط این وسایل درنوردیده شده است.

در واقع پیام هایی را که رسانه ها می فرستند نباید به شکل خنثی دید که توسط تلویزیون به شما می رسد بلکه هویتی در پشت آن است که به چگونگی آن پیام و نحوه انتقال آن به شما شکل می دهد

دیدگاه ها و بحث های متفاوتی پیرامون رسانه و ویژگی های پیرامون آن و قابلیت ها و.... این  رسانه ها وجود دارد از جمله این بحث ها بحث پیرامون ابزار بودن یا نبودن تلویزیون است که البته می توان این بحث را به کلیه رسانه ها نیز تعمیم داد.

در میان دانشمندان یک تقسیم بندی را ملاحظه می کنیم عده ای از آنان که به  رسانه چون یک ابزار می نگرند و  این جنبه از رسانه را در تحول زندگی بشری مهم می دانند و عده ای دیگر از دانشمندان نیز به پیام در رسانه توجه دارند و نقش آن را مهم تر از جنبه فناوری آنها و ابزارگونه بودنشان می دانند.

گروه اول به مکتب تحول برانگیزی ارتباطات شهرت دارند و مک لوهان سردسته افرادی ست که در این گروه وسایل ارتباطات را مبنای تحول جوامع می شناسند

اما گروه دوم که به تاثیر پیام های ارتباطی  در جوامع توجه دارند به مکتب جامعه شناسی ارتباطات معروف هستند که به وسیله  دانشمند آمریکایی هارولد لاسول پایه گذاری شده است.

تلویزیون

اماکدام یک از این نظرها درست است؟ آیا واقعا رسانه مانند یک ابزار عمل می کند که هر استفاده ای می توان از آن کرد یعنی مانند یک چاقو که می توان از آن استفاده درست و عقلانی کرد و هم مرتکب قتل شد. آیا رسانه واقعا این قابلیت را دارد؟ یا اینکه باید ما متوجه پیام های آن باشیم و این پیام ها است که به رسانه هویت می بخشد؟

در میان تقابل پیام و ابزار تلویزیون آنچه همیشه مهمتر بوده و بر سر آن بحث ماهوی پیش آمده است پیام، نوع آن و چگونگی انتقالش به مخاطب بوده است و تکنولوژی تلویزیون همیشه توان خود را برای بهتر رساندن پیام  مصرف می کرده و تغییرات آن هم برای ارائه بهتر آن بوده است. ولی باز اینجا نباید این شائبه پیش بیاید که پس تلویزیون ابزاری است که وظیفه انتقال پیام را دارد و مانند ظرفی عمل می کند که هر مظروفی را می پذیرد و ما می توانیم هر پیامی را از طریق این ابزار برسانیم. شواهدی بسیاری بر این امر هست از جمله این جمله از شهید آوینی،  وی در مقاله جادوی پنهان و خلسه نارسیسی بعد از اشتباه خواندن ابزار دانستن رسانه اینچنین می گوید  "... اگر اینچنین بود، چرا ما بعد از یازده سال از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران هنوز نتوانسته ایم از تلویزیون سینما آنچنان که شایسته است استفاده کنیم" و حال ما هم می توانیم این جمله را بعد از سی و یکسال از گذشت انقلاب اسلامی تکرار کنیم و این پارادوکس را میان انقلاب و فرهنگ سینما بیش از پیش به نظاره بنشینیم.

اکنون که معلوم گشت نگاه ابزاری به رسانه نگاهی سطحی و غیر کارشناسانه است باید به دنبال این مسئله برویم که چه چیزی باعث شده رسانه یک ابزار صرف نباشد؟

رسانه ها هیچگاه بسان فردی بی هدف و ارزش نیستند بلکه دارای ارزش ها و آیین مخصوص به خود هستند که این آیین چیزی نیست جز فرهنگ حاکم بر دهکده جهانی. همان ارزش های امپریالیستی که به چیزی جز سلطه بر سایر فرهنگ ها و  ایجاد رابطه این همانی با آنان، در سر ندارد

یک رسانه بسته به تعلقات سیاسی ،منافع تجاری و اغراض شخصی دچار سوگیری ها و رویکرد مخصوص به خود است. به همین جهت به پیام نیز نباید به مثابه یک کالای یکسان در ویترین رسانه نگریست. اما تناقضی که در این میان پیش می آید این است که اگر پیام ها یکسان نیست و متفاوت است و تلویزیون پیام های غیر یکسان را که با توجه به فرهنگ ها و تعلقات شکل گرفته را به مخاطب می رساند. همان استفاده ابزارگونه از رسانه می باشد .

تلویزیون

اما این اشکال نیز از نگاه خرد به جریان اطلاعات در جهان و مجاری نشر آن منشعب می شود. در قرن 15 با اختراع چاپ و رونق کتب و آثار چاپی بحثی پیش آمد که قائل بر این بود که کتاب فردگرایی را گسترش داده است و این را هم به سایر وسایل ارتباط جمعی نیز تعمیم دادند که هم اکنون هم فرد در مقابل رسانه در جمع خانواده مثال بارز این ضرب المثل ایرانی است که می گوید من در میان جمع  دلم جای دیگر است؛ ولی اینطور به نظر می رسد که فرد در گروه کوچک خود منزوی شده و از جمع فاصله گرفته و در اصل در جمعی چون همگان واقع شده و در حال زیست در میان فرهنگ عظیمی است که همگان در حال زیست در آن می باشد. در واقع فرد نه درگیر یک خرده فرهنگ بلکه در مقابل یک خط کلان فرهنگی واقع شده است. خرده فرهنگ های حاکم بر وسایل ارتباط جمعی اکنون تحت سیطره فرهنگ نظام امپریالیستی می باشند و از آن تاثیر می پذیرند و این همان دلیلی است تا باعث می شود ما به رسانه به دیده یک ظرف ننگریم بلکه برای او یک فرهنگ واحد در نظر بگریم که در بطن او دمیده شده و  هویتی یکسان را در مقابل فردیت منطقه ای او به وجود آورده است.

در واقع پیام هایی را که رسانه ها می فرستند نباید به شکل خنثی دید که توسط تلویزیون به شما می رسد بلکه هویتی در پشت آن است که به چگونگی آن پیام و نحوه انتقال آن به شما شکل می دهد. رسانه ها هیچگاه بسان فردی بی هدف و ارزش نیستند بلکه دارای ارزش ها و آیین و دین مخصوص به خود هستند که این دین چیزی نیست جز فرهنگ حاکم بر دهکده جهانی. همان ارزش های امپریالیستی که به چیزی جز سلطه بر سایر فرهنگ ها و  ایجاد رابطه این همانی با آنان در سر ندارد. و آن چیزی که اکنون ما در ساختار رسانه ای جهان مشاهده می کنیم الگو برداری از همین ارزش ها می باشد و  تا ملاک ارزیابی ما این فرهنگ باشد نباید توقع داشت که بتوانیم فرهنگ انقلاب را به جهانیان عرضه کنیم. مگر اینکه بتوانیم فرهنگ صحیح استفاده از وسایل ارتباط جمعی را تولید کنیم و آنرا برای خود و سایر ملت های حقیقت جو نهادینه کنیم.

عطاالله باباپور

گروه جامعه و ارتباطات