تبیان، دستیار زندگی
در اتاقی كه پر است از ابر و مه دست‌هایم بوی باران می‌دهد عكس من در قاب می‌خندد به من خنده‌اش بوی دبستان می‌دهد بوی باد از كوچه می‌آید ، و من در اتاقم چای را دم كرده‌ام
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بوی ربّنا
بوی ربّنا

در اتاقی كه پر است از ابر و مه

دست‌هایم بوی باران می‌دهد

عكس من در قاب می‌خندد به من

خنده‌اش بوی دبستان می‌دهد

بوی باد از كوچه می‌آید ، و من

در اتاقم چای را دم كرده‌ام

با بخار گرم چایی ، سقف را

پر ز باغ سرد شبنم كرده‌ام

قُل قُل گرم سماور در اتاق

می‌برد من را به عصر كوزه‌ها

می‌برد تا لحظه‌ی افطارها

می‌برد من را به ماه روزه‌ها

لحظه‌‌ افطار وقتی می‌رسید

سفره پر می‌شد ز عطر گل یاس

لحظه‌ای احساس می‌كردم كه من

نور دارم بر تنم جای لباس

سبز می‌شد با پدر ، باغ دعا

نرم می‌خواند از كتابی آشنا

با فطیر تازه مادر می‌رسید

دستهایش داشت بوی ربّنا

بوی ربّنا

جعفر ابراهیمی

گروه کودک و نوجوان_ تصویر: مهدیه زمردکار

مطالب مرتبط

فرصت خموشی

دیروز و امروز

طلوع

آسایش آفتاب در سایه توست

به تو می بالم

دستم را بگیر دلتنگ توام

ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم

بالن دعا

نجوای طبیعت

دوچرخه

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.