تبیان، دستیار زندگی
پیکر مقدسش ده سال در خاك شلمچه بود و زائر آن قبر گمنام، فرشتگان بودند كه با یاس كبود هبوط می‌كردند تا بر عشقش ارج نهند. آنجا بود كه ستارگان خندیدند و مرغان سپید عشق، تا ایمان افق پریدند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روحانی شهیدعسگري نجفي
عسگر نجفی

پيکر مقدسش ده سال در خاك شلمچه بود و زائر آن قبر گمنام، فرشتگان بودند كه با ياس كبود هبوط مي‌كردند تا بر عشقش ارج نهند. آنجا بود كه ستارگان خنديدند و مرغان سپيد عشق، تا ايمان افق پريدند

سبز تباري از ديار آبي دريا به سال 1337 در شهرستان بابل ديده به جهان هستي گشود. نامش در كتاب تقدير چون ستاره‌اي پر از احساس در آسمانها مي‌درخشيد. در زير گنبد نيلي آسمان، در سايه سار درختاني سبز، در كنار جاليزهاي برنج و صبحي پر حلاوت، نوزادي از تبار باران، چشم در احساس مادر گشود.

او آماده بود تا بر خاكي خيس خوردة از عشق آبرو ببخشد. حماسة احساس، رنج مادري مهربان بود كه در نيمه شب ها به وقت گرية نوزاد عشق، وفا را به كودكش ارزاني داشت. موسم پاييز، فصل رقص برگها غزالي تيز پا رو به سوي تجلي مي‌رفت تا انديشه‌اش در باغ علم شكوفه دهد.

الفباي علم ديباچة معرفتي بود كه او را به باغ سبز عقل رهنمون مي‌كرد. درسش را خوب مي‌خواند. روزگار، سياه و تاريك بود، اما فطرتي الهي او را به سوي سپيدة صبح كه در آن اميد مي‌درخشيد، هدايت مي‌كرد. او شبانگاهان بر بام خانه و در كوچه و باغها نداي توحيد سر مي‌داد تا پژواك صدايش كاخ پوشالي ظالمي از تبار نيرنگ و بدي را بلرزاند. كريمانه‌ترين واژه‌ها بر زبان مردي جاري بود كه چون خورشيد مي‌درخشيد. او به پير مراد خود حضرت روح‌الله دل بست، چرا كه در او نور خدا را مي‌ديد. موسم عاشقي و در فصل نوجواني كه آغاز شكفتن است، جذبة دلرباي مهدي موعود –عجل الله تعالي فرجه- او را به ديار مرداني كشاند كه از چشمه سار توحيد مي‌نوشند و در كرانه‌هاي معارف اسلامي جان در جلاء مي‌دهند.

عسگري به حوزه رفت و در مدسة علميه فيضيه مازندران مشغول به تحصيل شد. هويت عاشق در سحر مي‌شكفد و او كه در فرحناكي صبح الست جام «قالوا بلي» را سركشيده بود، حال در مستي سحر جان را در تب و تاب بندگي به ميهماني به نجوايي عاشقانه مي‌برد. حجره فضايي كوچك اما روزنه‌اي به سوي خدا بود. در لواي قال الباقر و قال الصادق-عليهما السلام- بازار انديشه‌اش را رونق بخشيد. آن هنگام كه شيپور جنگ نواخته شد شور رستن از خاك و رسيدن به افلاك او را به جبهه كشاند. شور حماسه با شعوري آسماني، ققنوس دلش را در آستين نمرود زمان مي‌زد تا بهشت را در پاره‌هاي گداختة آهن بيابد. صفير گلوله‌ها ردي از عشق بر تن او به جا نهادند. او در عمليات بيت المقدس 7 در سرزمين شلمچه در 23/3/1367 در خلسة عشق، رقص مستانه كرد و در شكوه آفتابين شهادت به آسمان پركشيد. پيکر مقدسش ده سال در خاك شلمچه بود و زائر آن قبر گمنام، فرشتگان بودند كه با ياس كبود هبوط مي‌كردند تا بر عشقش ارج نهند. آنجا بود كه ستارگان خنديدند و مرغان سپيد عشق، تا ايمان افق پريدند. «مبارك باد وصال يار بر عاشقان كوي دلدار


نوشته حسن رضایی گروه حوزه علمیه برگرفته از پرونده شهید در ستاد کنگره شهدای روحانی