تبیان، دستیار زندگی
به نظر شما چرا جوانان و دانشجویان امروز به اندازه ی دوره ی جوانی شما اهل مطالعه نیستند؟ و فقط به مطالعات درسی و رشته ی خودشان بسنده می کنند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بی ارزشی قلم؛به خطر افتادن ارزش ها

وقتی قلم از ارزش بیافتد،بسیاری از ارزش ها به خطر می افتد

تورج زاهدی

«تورج زاهدی» به سال 1337 در خوزستان متولد شد. او از کودکی به ادبیات داستانی علاقمند شد و با مطبوعات کشور مکاتبه کرد. اولین نوشته هایش که از خوزستان برای مطبوعات ارسال می شد در حیطه ی نقد فیلم بود. وی حول و حوش سال 1354 به تهران آمد و همکاری خود را به طور رسمی در هفته نامه ی تماشا به عنوان دبیر صفحه ی موسیقی آغاز کرد. و با نقدی که بر موسیقی متن فیلم «جنگ ستارگان» (به کارگردانی جورج لوکاس) نوشت، نقد موسیقی فیلم را در ایران بنیانگذاری نمود. بعد از انقلاب نیز از نویسندگان فعال ماهنامه ی فیلم به شمار می رود.

او در زمینه های مختلف هنر و ادبیات و فرهنگ فعالیت دارد. از جمله: شعر، نقاشی، آهنگسازی، خوانندگی، رهبری ارکستر، نقد موسیقی، نقد فیلم، نقد موسیقی فیلم، نقد ادبی، بازیگری سینما، تحقیقات فلسفی و عرفانی و بالأخره نویسندگی رمان.

عنوان تعدادی از آثار وی بدین شرح است:

1- مجموعه ی آثار ناوال کارلوس کاستاندا، 2- حکمت معنوی موسیقی 3- مرشدی از عالم غیب و رمانهای: 1- جذابیت عشق 2- خانه ی پریان (دو جلدی) 3- دعوت به ماوراء بدون هیچ توضیح دیگری، قسمت دوم مصاحبه با این نویسنده ی اهل عرفان را بخوانید...

آقای زاهدی امید که گفتگوی ما درباره ی رازورانگی علاقه ی افراد بسیاری را به این موضوع و ادبیات معنوی برانگیخته باشد. اگر اجازه بدهید از اینجای بحث، سمت و سوی سوالات را بیشتر به خود شما معطوف کنم. تنها با یک نگاه گذرا به شرح حالتان در می یابیم. که شما در زمینه های مختلف هنری فعالیت داشته اید. در این عصر تخصص گرایی چه عاملی از شما یک هنرمند چند بعدی ساخته است؟

همان رازورانگی. کسی که به رازورانگی اعتقاد داد. به هر چیز مثبت و معقولی که علاقمند باشد خواهد رسید. آن پیرمرد سرخ پوست، استاد کاستاندا که اصلاً با دانش غربی آشنا نیست و در روستاهای مکزیک زندگی می کند چطور می تواند رساله ی دکترای دانشجوی رشته مردم شناسی را بخواند و نظر بدهد و اشکال بگیرد؟ به تعبیر خودش عالمی هست که جوهره ی همه ی دنیاست وقتی به این عالم داخل شدی بر همه چیز اشراف خواهی داشت کافی است که بی عیب و نقص باشی به تعبیر ما معصومیت داشته باشی و تفرق  فکر نداشته باشی فقط به خالقت فکر کنی آنوقت هر چیز برایت ممکن می شود. از طرفی تخصص عبارتی است که غرب در پوست تا کرده است وگرنه ما حکیم داشتیم و حکیم یعنی اهل حکمت و حکمت یعنی همه ی علوم. مثلاً شما نگاه کن فارابی که پدر فلسفه ی هم موسیقی دان بوده و هم عارف حال آنکه اصلاً فلسفه یک چیز است، عرفان یک چیز دیگر یا ابن سینا و مولانا نیز همینطور وجود یک حکیم بسیار سودمندتر است چون یک متخصص فقط یک چیز می داند. مسأله ی دیگر که باید بگویم این است که آدمی انتخاب نمی کند بلکه انتخاب می شود هیچ چیز نیست که در من باشد و مثلاً در شم نباشد فقط باید متوجهش باشی با عالم رازورانگی یکی بشوی و خودت و استعدادهایت را پیدا کنی. اگر به حسابهای معمولی این عالم باشد باید برای هر چیزی یک عمر بنشینی و درس بخوانی و شاگردی کنی اینطور که می بینی عمرت رفت فقط مثلاً برای یک ساز زدن. پس باید بیایی و یک کمک هایی ورای این حسابها بگیری. اولاً باید معتقد باشی اما اعتقاد تنها کافی نیست باید عشق هم بورزی و خودت را به عالم معنا و عالم غیب بسپاری آن وقت است که غیرممکن ها ممکن می شود.

به نظر شما چرا جوانان و دانشجویان امروز به اندازه ی دوره ی جوانی شما اهل مطالعه نیستند؟ و فقط به مطالعات درسی و رشته ی خودشان بسنده می کنند.

زمان جوانی ما، ویدئو تازه به ایران آمده بود. آن هم فقط ویدئو و فیلمهای بتاماکس که کیفیت بالایی نداشتند، با برفک بسیار، آن هم بدون زیرنویس و جوانها باید فیلم های زبان اصلی را می دیدند بنابراین اگر می خواستند جهت سرگرمی از کتاب درسی فراتر بروند باز هم راهشان به کتاب ختم می شد. اما امروز هزارویک نوع سایت های سالم و غیرسالم هست. انواع DVD و CD، با دوبله ی فارسی، با دوبله های زیرزمینی پس امکانات هدر دادن وقت زیاد است. از طرفی جوانها خیلی حوصله ی خواندن ندارند خواندن و نوشتن بلد هستند اما خواندن و مطالعه نه. خوب ببینید خداوند به قلم قسم خورده، به امواج الکترونیک و به دوربین فیلمبرداری که قسم نخورده، وقتی قلم از ارزش بی افتد بسیاری از ارزش ها به خطر می افتد. این مشکل امروز ماست. من برخلاف برخی از اهل قلم که با کتابهای سرگرم کننده مخالفند می گویم چه بهتر است که این کتابها باشد و جوانها و کودکان با این کتابها سرگرم شوند مثل کودکی خود ما که با همین کتابهای سرگرم کننده ی پلیسی و جاسوسی بود. که آرام آرام به ادبیات علاقمند شدیم. با اینهمه امروز هم جوانانی هستند که خوب می خوانند و با سیر اندیشه آشنایند اگر چه وسایل وقت هدر ده زیاد است اما هنوز هستند جوانانی مثل شما که علاقمند هستند و این جای خوشبختی است.

فرزندان خود شما چطور؟ نگاهشان به هنر چگونه است. وجود یک پدر هنرمند در پرورش استعدادهای فرزندان چقدر مؤثر است؟

طبعاً خیلی مؤثر است. یعنی وقتی فرزندانم می بینند که پدرشان اهل هنر است آنها هم خود به خود هنرمند بار می آیند. ساز می زنند، شعر می گویند، اهل موسیقی هستند اهل تفکر نه برای خودشان ایده و فکر دارند حالا شاید لزوماً نویسنده نباشند. بعضی وقت ها به من می گویند پدر کار ما را سخت کرده ای در همه ی هنرهای دستی بر آتش داری. اما عقیده ی من این است که کمیت مهم نیست کیفیت مهم است شاید یکی صد هنر بلد باشد و در هر صد تا متوسط باشد اما یکی یک هنر داشته باشد و در همان یکی عالی باشد.

شما سالها به تدریس موسیقی و آواز اشتغال داشته اید. اگر از شاگردانتان بپرسند بیشتر از شما درس موسیقی آموخته اند یا درس زندگی پاسخ آنها چه خواهد بود؟

احتمالاً همه ی آنها می گویند درس زندگی، چون من اصلاً این دو را از هم جدا نمی کنم. طی آن سالهایی که درس می دادم که الان ده سالی است نمی رسم که درس بدهم، هرگز یک نفر را فقط تار یا سه تار درس نداده ام خود به خود ارتباطم با شاگردانم طوری بود که وارد مرحله ی زندگی می شد وارد حکمت می شد. بهشان می گفتم این ساز یک ابزار است من بلدم تو هم بلدی حالا ما دوتا می خواهیم با این ساز حرف بزنیم باید چیزی داشته باشیم که با ساز بیان کنیم. و این بستگی دارد که چقدر از زندگی شناخت داشته باشی نباید به مسافرت بسنده کنی به آوازت یا هر هنری که داری، مثلاً ممکن است یک نفر قلم خوبی داشته باشد، تخیل خوبی داشته باشد ولی افکاری برای گرفتن نداشته باشد. پس مهم این است که از زندگی زیاد بدانی، بنابراین همه را وارد حیطه ی حکمت کردم، کتابخوان شدند و فقط به کتابهای موسیقی بسنده نمی کردند، شعر می خواندند، ادبیات داستانی می خواندند کتابهای خودم و کتابهایی که معرفی می کردم مطالعه می کردند و به حمدالله خیلی چیزها از زندگی آموختند.

سؤالی که برای خودش پس از خواندن رمانهایتان پیش آمد این است که هیچ وقت به فکرتان نرسیده که آنها را به فیلم یا سریال تبدیل کنید؟

خوب، بله. ولی این به انتخاب من نیست. باید انتخاب بشود توسط یک تهیه کننده ای ، کارگردانی. اما متأسفانه در تلویزیون ما، شما بیشتر از ده تا اسم نمی بینید. سریالها را نگاه کنید، 10 تا کارگردان هستند، 10 تا نویسنده، حدود 50 الی 60 بازیگر. توی همه ی سریالها همین ها هستند. به ذهنشان نمی رسد که گشتی بزنند و یک نگاهی به اطراف بیاندازند. از طرفی این مسأله راه کارهایی دارد که خیلی سخت است و دوندگی دارد، ترجیح می دهم بنشینم و بنویسم. باید به ذهن متولیان امر برسد، مثلاً رمان دایی جان ناپلئون مرحوم ایرج پزشک زاد که سریال شد. خود آقای تقوایی رمان را خواند، خوشش آمد و اجازه ساخت گرفت. یعنی باید کارگردانها خلاق و جستجوگر باشند خیلی رمانهای دیگر هستند که از رمانهای من هم بهترند ولی هنوز نه فیلم شده اند نه سریال چونکه جستجو برایشان انجام نمی شود.

6- و در آخر، آیا برنامه ی خاصی برای آینده دارید؟ درخصوص ادبیات داستانی بله، قصدم این است که این نوع رمان را ادامه بدهم و انشاءالله دیگران هم برانگیخته می شوند. ما افراد حکیم زیاد داریم. امیدوارم به خواست خدا آنها هم دست به کار شوند و از این دست داستانها بنویسند و این ثروتهای موروثی خودمان را از طریق رمان اشاعه بدهند. کاری که اگر من لایقش باشم سعی می کنم انجام بدهم.

زینب محسنی نیا- تبیان

مردادماه 1389