تبیان، دستیار زندگی
شاره درتابستان سال جاری (1384) به همت امور مشارکت بانوان سازمان تبلیغات اسلامی در یک دوره کلاس ضمن خدمت شرکت کردیم. یکی از استادان خوش ذوق این کلاس ها، شعر زیر را که درشماره بهمن 81 نشریه تدبیر چاپ شده بود، با مقدمه مرحوم م...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مدرسه عشق


شاره

درتابستان سال جاری (1384) به همت امور مشارکت بانوان سازمان تبلیغات اسلامی در یک دوره کلاس ضمن خدمت شرکت کردیم. یکی از استادان خوش ذوق این کلاس ها، شعر زیر را که درشماره بهمن 81 نشریه تدبیر چاپ شده بود، با مقدمه مرحوم مجتبی کاشانی نویسنده و شاعر دراختیار ما قرار داد:

اینک که پس از چند ماه دوری از وطن و رها شدن از بستر بیماری به آغوش مهربانی های هموطنانم بازگشته ام، حاصل مشاهدات، تجربیات و کشف و شهودهای ذهنی خود را در شیوه های کامیاب آموزش و پرورش در جهان پیشرفته که به جای پرکردن به بازکردن مغز انسانها می پردازد و در کنار پرورش بخش چپ مغز انسان از طریق آموزش علوم منطقی، به پرورش بخش راست مغز انسان از طریق آموزش هنر و فنون عاطفی نیز توجه دارد و هدف آن ایجاد شوق و هنر زیستن و رشد انسانی متعادل(منطقی و عاطفی) است در قالب شعری به نام «مدرسه عشق» تقدیم به مدیران عزیز و خوانندگان گرامی مجله تدبیر می کنم. پایان امسال و آغاز سال آینده خوش باد.

g>

مدرسه عشق

در مجالی که برایم باقیست

باز همراه شما مدرسه ای می سازیم

که در آن همواره اول صبح

به زبانی ساده

مهر تدریس کنند

و بگویند خدا

خالق زیبایی

و سراینده عشق

آفریننده ماست

مهربانیست که ما را به نکویی

دانایی

زیبایی

و به خرد می خواند

جنتی دارد نزدیک، زیبا و بزرگ

دوزخی دارد- به گمانم-

کوچک و بعید

در پی سودائیست

که ببخشد ما را

و بفهماندمان

ترس ما بیرون از دایره رحمت اوست

در مجالی که برایم باقیست

باز همراه شما مدرسه ای می سازیم

که خِرَد را با عشق

علم را با احساس

و ریاضی با شعر

دین را با عرفان

همه را با تشویق، تدریس کنند

لای انگشت کسی

قلمی نگذارند

و نخوانند کسی را حیوان

و نگویند کسی را کودن

و معلم هر روز

روح را حاضر و غایب بکند

و بجز ایمانش

هیچکس چیزی را حفظ نباید بکند

مغزها پرنشود چون انبار

قلب خالی نشود از احساس

درسهایی بدهند

که بجای مغز، دلها را تسخیر کند

از کتاب تاریخ

جَـنگ را بردارند

در کلاس انشاء

هر کسی حرف دلش را بزند

" غیرممکن" را از خاطره ها محو کنند

تا، کسی بعد از این

باز همواره نگوید:" هرگز"

و به آسانی همرنگ جماعت نشود

زنگ نقاشی تکرار شود

رنگ را در پائیز تعلیم دهند

قطره را در باران

موج را در ساحل

زندگی را در رفتن و برگشتن

از قله کوه

و عبادت را در خدمت خلق

کار را در کندو

و طبیعت را در جنگل و دشت

مشق شب این باشد

که شبی چندین بار

همه تکرار کنیم

عدل

آزادی

قانون

شادی...

امتحانی بشود

که بسنجد ما را

تا بفهمند چقدر

عاشق و آگه و آدم شده ایم

در مجالی که برایم باقیست

باز همراه شما مدرسه ای می سازیم

که در آن آخر وقت

به زبانی ساده

شعر تدریس کنند

و بگویند که تا فردا صبح

خالق عشق نگهدار شما

مجتبی کاشانی- تهران