تبیان، دستیار زندگی
ای طلبه‌های جوان! شاید آن وقت که ما هم جوان بودیم کم و بیش همین طور بودیم و فکر می‌کردیم مشكل این است كه نمی‌دانیم وظیفه چیست، ولی ..
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شاخصه های تکلیف گرایی قسمت دوم
تبلیغ

قسمت اول را حتما اینجا بخوانید

یکی از بزرگترین خطرهایی که زندگی ما را تهدید میکند

يكي از بزرگ‌ترين خطرهايي که زندگي ما را تهديد مي‌کند، مكر شيطان است. او از همان ابتدا مي‌دانست چگونه بايد آحاد انسان را فريب بدهد،‌ اين گونه نيست كه ما از فريفته‌شدن ديگران تجربه كسب ‌كنيم و مطمئن شويم كه دچار دام شيطان نمي‌شويم، بلكه او براي تمامي افراد انساني نقشه انحصاري دارد. او در صدر اسلام چه نقشه‌هاي عميقي براي برخي از مسلمانان کشيد، و موفق هم شد. او الآن هم به آن نقشه‌ها آگاه است و مي‌داند چگونه ما را اغوا كند، لذا هر لحظه  ما در معرض خطرها هستيم. خيلي ساده‌‌انگاري است كه فرض کنيم ديگر شيطان با ما كاري ندارد.  بلکه بايد مطمئن باشيم امروز شيطان مکائد خيلي عميق‌تر و پيچيده‌تري براي فريفتن ما دارد.

و نکته حساس و قابل توجه كار شيطان اين است که در همه توطئه‌هاي او سير تدريجي وجود دارد و او آرام آرام انسان را به راه‌هاي خطرناک مي‌كشد. من وقتي در زندگي خودم نگاه مي‌کنم مي‌‌بينم از اين راه، شيطان مرا خيلي فريب داده است. حدس مي‌زنم امثال من هم کم نباشند. ابتدا شيطان به صورت موجه، حتي گاهي به عنوان يك وظيفه شرعي و تکليف واجب، انسان را وادار و توجيه مي‌کند. حتي شايد آن کار در اصل هم واجب باشد اما او انسان را طوري وارد در آن کار مي‌کند كه زمينه‌اي براي نتايج انحرافي بعدي آن مهيا شود. مثلا انسان در آن کار ضعفي نشان مي‌دهد، شيطان همان نقطه ضعف را آرام آرام دنبال مي‌کند تا يک جايي که انسان خواب آن را هم نمي‌ديد. ما در همين زمان چيزهايي را ديده‌ايم که باعث مي‌شود که يک مقدار از افتادن در دام شيطان بيشترخائف باشيم.

از آینده خودمان بیم داشته باشیم

ما چقدر بايد نسبت به آينده خودمان بيمناک باشيم؟ آيا شيطاني که مي‌تواند چنين کاري بکند، براي ما دامي فراهم نکرده است؟ ديگر نياز نيست كه شيطان براي ما آن دام‌‌هاي پيچيده را بگذارد. داستاني است که خود بنده چند بار نقل کرده‌ام و اولين بار حدود پنجاه و چند سال پيش آن را از حضرت آيت الله وحيد شنيدم. آن وقت ايشان در  مسجد حاج سيد عزيزالله تهران، دهه‌ي اول محرم منبر مي‌رفتند بعد از اين كه مرحوم آسيد احمد خوانساري آن‌جا نماز مي‌خواندند. ايشان اين داستان را نقل کردند که:

  1. مرحوم شيخ انصاري رضوان الله عليه در زمان مرجعيت و رياستشان بر حوزه علميه، همسرشان حامله بود و شب وضع حمل ايشان بود. هميشه از قديم الايام در خانواده‌هاي سنتي مرسوم است که زائو بعد از وضع حمل بايد روغن بخورد. بالاخره خانم‌هايي که دست اندرکار بودند آمدند پيش شيخ که امشب همسر شما وضع حمل مي‌کند و در خانه چيزيي نداريم، پولي بدهيد که مقداري روغن براي ايشان بخريم. مقداري پول سهم امام نزد ايشان بود، حدود يک تومان ـ‌البته يک تومان آن زمان شايد بيش از هزار تومان حالا بود‌ـ شيخ از جا برخاست تا آن پول را بياورد براي تهيه روغن به آن‌ها بدهد. ناگهان در بين راه اين فكر به ذهن شيخ مي‌آيد که اگر يک طلبه‌اي امشب در يک گوشه از نجف همسرش وضع حمل کند، حتماً اين پول را دارد که روغن بخرد؟ ايشان با خود مي‌گويد من رييس هستم و اين پول در اختيارم است، اما ممکن است طلبه‌اي باشد و حتي به نان شب هم محتاج باشد. برمي‌گردد و به خانم‌ها مي‌گويد من پولي که براي اين کار بدهم ندارم. آن‌ها هم نااميد مي‌شوند. فردا صبح يکي از شاگردان شيخ كه انسان با معنويتي بود خيلي سراسيمه مي‌آيد پيش شيخ و مي‌گويد من ديشب يک خواب عجيبي ديدم. مي‌گويد من شيطان را در خواب ديدم، در حالي که بندهاي خيلي مختلفي روي شانه‌اش افتاده بود و داشت مي‌رفت. به او كه رسيدم، پرسيدم اين‌ها چيست؟ او گفت اين‌ها دام‌هايي است که براي اشخاص مختلف دارم؛ يکي پول، يکي زن، يکي مقام و... . گفتم کدام يك مال من است؟ خنديد و گفت تو احتياج به دام نداري، تو خودت دنبال من مي‌آيي و ديگر نيازي نيست كه براي تو دام تهيه کنم. يک طناب خيلي محکم و پيچيده‌اي داشت كه پاره شده بود، گفتم اين چيست؟ گفت من نه ماه است اين طناب را بافته‌ام تا به گردن شيخ انصاري بيندازم! اما او ديشب با يک تکان آن را پاره کرد. او از اين‌که تلاش نه ماهه‌اش از بين رفته است، خيلي ناراحت بود. وقتي اين خواب را براي شيخ نقل کرد و پرسيد که شيطان نه ماه براي شما چه نقشه‌اي کشيده؟ شيخ گريه افتاد، و خدا را شکر کرد، و گفت جريان اين است: كه همسر من نه ماه حامله بوده است، ديشب وقت وضع حملش بود. شيطان از وقت انعقاد نطفة اين بچه، براي من دام گسترده بود که من امشب از پول سهم امام بردارم و براي او مصرف کنم، در حالي كه من حق نداشتم اين کار را بکنم، زيرا اين‌ براي ديگران ميسر نبود. وقتي رفتم اين پول را بردارم ناگهان متوجه شدم و برگشتم و دام را پاره کردم.

شيطان حتي از شيخ انصاري هم نمي گذرد. او از همان وقتي که نطفه بچه شيخ منعقد مي‌شود فکر دام براي او هست. بايد مراقب باشيم، شيطان چنين دام‌هاي بزرگي را هم براي او مي‌‌گستراند!

حال ما از دو صورت خارج نيست؛ يا ما جزء همان‌هايي هستيم که از او پرسيده بود دامي که براي من گذاشتي چيست؟ و شيطان در پاسخ گفت تو احتياج به دام نداري. اما اگر فرض کنيم که حال ما اين گونه است كه خيلي خودساخته و تربيت‌‌شده هستيم، اما مسلماً بنده از حيث تقوا مانند شيخ انصاري نمي‌شوم! خطر اين‌که شيطان براي ما دامي متناسب با ما درست کند کم نيست. اين گونه نيست که يا شيطان به ما رحم کند و بگويد تو را معاف کردم! يا ما آن قدر قدرت داشته باشيم که حتماً بر شيطان غالب شويم!

لغزش‌هايي که از کساني مي‌بينيم که به هيچ وجه انتظار آن را نداريم از اين جهت است که شيطان از ده‌ها سال پيش آرام آرام زمينه‌ لغزش‌ها را براي آن‌ها فراهم کرده است. اما ابتدا نيامده به انسان بگويد که اين کار را انجام بده، تا او هم متوجه بشود و به  او بگويد: خدا تو را لعنت کند من چنين کاري نمي‌کنم! شيطان آن قدر زمينه را آرام آرام فراهم مي‌کند تا مي‌رساند به آن جايي که ديگر انسان نمي‌تواند انجام ندهد، او خود را در چنگال شيطان مي‌بيند. ما بايد بيشتر از اين بيمناک باشيم.

اي طلبه‌هاي جوان! شايد آن وقت که ما هم جوان بوديم کم و بيش همين طور بوديم و فکر مي‌کرديم مشكل اين است كه نمي‌دانيم وظيفه چيست، و بايد چه کار بکنيم، و يا چگونه بايد وظيفه را تشخيص داد. يعني تصور مي‌کرديم که اگر وظيفه خود را بدانيم ديگر مشکلي نيست، چون مي‌دانيم که بايد چه کار کنيم و حتماً آن را انجام خواهيم داد. اما کم کم انسان متوجه مي‌شود که مشکل اساسي نشناختن وظيفه نيست، بلكه مشکل آماده نبودن براي انجام وظيفه است. و شيطان آن چنان زمينه‌ها را براي انسان فراهم مي‌کند که او را فريب بدهد، و انسان را توجيه کند که حتي گاهي لباس واجب شرعي هم به کار خلافش مي پوشاند که اين کار واجب شرعي است. او انسان را در يک دامي مي اندازد که افتادن همانا و نابود شدن و سوختن آخرتش همان.

بنابراين ما در دو صحنه ناچاريم کار بکنيم، و الا اين خطرها براي ما کمتر از ديگران نيست. اول درست فکر کنيم و موقعيت خود را بسنجيم كه در اين پازل جامعه جاي ما کجاست؟ اين هم درست نيست كه چون من نمي‌توانم همه مفاسد را اصلاح کنم، پس هيچ كاري انجام ندهم، زيرا ممکن است در اين مجموعه يک نقطه‌اي وجود داشته باشد که من مي‌توانم در آن نقطه قرار گيرم و انجام وظيفه كنم. لذا من بايد تلاش كنم و آن را پيدا کنم. هر چند من همه علوم را که نمي‌توانم اصلاح کنم، ولي بخشي از آن را شايد بتوانم اصلاح كنم. يا من همه شبهات را نمي‌توانم جواب بدهم،‌ اما ممكن است يک مورد از آن را بتوانم پاسخ دهم، پس بايد همان يك مورد را انجام بدهم.

بنا بر اين اول بايد فکر کنيم ببينيم جايگاه ما کجاست و چه کارهايي از عهده‌ي ما بر مي‌آيد، و در بين کارهايي که مي‌توانيم انجام بدهيم، بررسي كنيم و آن چه كه مهم‌تر است آن را مقدم بداريم. اين مرحله‌ي تشخيص وظيفه است. اما مرحله دوم کسب آمادگي براي انجام وظيفه است که آن يک عمر خودسازي نياز دارد. و الا شيطان انسان را فريب مي‌دهد و انسان را به راه‌هايي که هيچ گمان او نمي‌رود و خود شيطان مي‌خواهد، مي‌کشاند.

اعاذنا الله و اياکم انشاءالله و وفقنا الله و اياکم لما يحب و يرضي.


آیة الله مصباح یزدی در جمع اعضاي «كانون طلوع» ـ قم

تنظیم برای تبیان گروه حوزه علمیه