چرا مزخرف ها، بیشتر می فروشند؟
چرا فیلم بدی مثل افراطی ها، که جز تقلیدی سردستی چیز دیگری نیست، به مرزهای یک میلیارد تومان فروش نزدیک می شود، اما بیداری رویاها، باید با پرده سینماها وداع کند؟ آن هم در حالی که فروشی زیر صد میلیون داشته. اتفاق بیداری رویاها، برای فیلم دیگر محمدعلی باشه آهنگر، کارگردان آن، افتاد و فرزند خاکش، با آنکه نظر منتقدان را جلب کرده بود، وضعیت اکران و اقبال خوبی نداشت.
آیا همه چیز به سینماداران بر می گردد؟ آن ها که تعیین می کنند چه فیلمی باشد و رندانه، تلاش می کنند که فیلم های بفروش را، بیشتر و بهتر روی پرده ها نگه دارند. شاید این باشد، و شاید هم این نباشد. بالاخره فیلم های ارزشمندی توسط همین سینماداران، روی پرده ها رفته اند و پخش شده اند. سینمادار، مثل دکه دار می ماند. دکه دار، روزنامه ها و مجله هایی را روی پیشخوان خودش می گذارد که می داند بیشتر فروش می کنند. بالاخره سود و نفع او هم در فروش بیشتر است دیگر. او به تجربه، یاد گرفته که کدام مجلات خواهان بیشتری دارند و کدام ها، طرفداران کمتری. تجربه را که نباید دست کم گرفت، درست است؟ ضمن این که او، تنها وضعیت واقعی بازار را مدنظر دارد و فروش مجله و سودی که از فروشش می برد، برایش مهم است. سینمادار هم بخشی از سینمای این مملکت است، نیست؟ سینماداران، از روی تجربه دریافته اند که کدام فیلم ها، فروش خوبی خواهند داشت و کدام فیلم ها، نه. تجربه، نبض بازار را در اختیارشان گذاشته است. برای آن ها، "درباره الی" چه فرقی با "اخراجی ها" خواهد داشت؟ چون می دانند که هر دو بفروش هستند، هر دو را نمایش می دهند. در واقع، آن ها نسبت به محتوای فیلم ها، خنثی هستند و بیشتر، نسبت به فروش فیلم ها، جهت دارند.
آیا همه چیز به کارگردانان و تهیه کنندگان ما بر می گردد؟ شاید برگردد، شاید هم نه. برای هر دو قسمت این جمله، می توان مثال هایی را پیدا کرد. ما زوج های تهیه کننده- کارگردان خوبی داشته ایم که خوب هم کار کرده اند، در مقابلش، زوج هایی را هم داشته ایم، که بد کار کرده اند. نمی شود حکم قطعی صادر کرد که حتما این است یا آن، هر دو تا برای خودشان مثال هایی دارند و نسبی هستند.
آیا همه چیز، به مسئولان فرهنگی و سینمایی ما بر می گردد که با تصویب چنین فیلم هایی، سلیقه مردم را افتضاح کرده اند؟ خب، این مسئولان باید چه کار بکنند؟ مجوز ندهند؟ اگر مجوز ندهند، پس به چه فیلمی مجوز بدهند؟ 90 درصد فیلم های ما، شبیه هم هستند و اگر بخواهند به آن هایی که فیلم زرد و عامه پسند هستند مجوز ندهند، باید همه را از دم تیغ بگذرانند، "گر حکم شود که مست گیرند/ در شهر هر آنکه هست، گیرند". مسئولان، طرز فکر و نگرش و تلقی خاص خودشان را دارند. در بین شان، آدم های خوب و خوشفکر هم پیدا می شود، آدم های بدفکر هم پیدا می شود. ضمن این که سیستم اداری عرض و طویل نهادهایشان هم، فرصتی برای عرض اندام در اختیارشان نمی گذارد. و ضمن این که، هیچ شاهکار سینمایی در تاریخ ایران و جهان، با تصمیم مسئولان شکل نگرفته که حالا هم بخواهیم چنین انتظاری داشته باشیم.
سینماداران، از روی تجربه دریافته اند که کدام فیلم ها، فروش خوبی خواهند داشت و کدام فیلم ها، نه. تجربه، نبض بازار را در اختیارشان گذاشته است. برای آن ها، "درباره الی" چه فرقی با "اخراجی ها" خواهد داشت؟ چون می دانند که هر دو بفروش هستند، هر دو را نمایش می دهند. در واقع، آن ها نسبت به محتوای فیلم ها، خنثی هستند و بیشتر، نسبت به فروش فیلم ها، جهت دارند
پس مشکل کجا است؟ راه حل این مساله، کجا پنهان شده که ما نمی توانیم ببینیم؟
شاید جواب این سئوال را، در اقتصاد هنر بتوان پیدا کرد. اقتصاد هنر؟ بله، یعنی درآوردن پول از از هنر. یعنی هنر ما، پول داشته باشد، اما صرفا برای پول شکل نگرفته باشد. به نظر می رسد افرادی مثل باشه آهنگر، که انسان هایی دردمند هستند و تجربه های خودشان را نقل می کنند و سواد لازم را هم دارند، نمی خواهند تن به قاعده بازی بدهند. بلد بودن اقتصاد هنر و اقتصاد سینما و استفاده از قدرت تبلیغات و رسانه ها، جزء اصول کار سینما است. بیداری رویاها، فیلمی خوب است. حتی با آنکه در ژانر دفاع مقدس و آثار جنگ هم اتفاق می افتد، اما باز داستان پر کشش و جذابی دارد. اما سینما، تنها داشتن ایده و داستان و ساختن فیلم و تدوین خوب نیست. شاید برای کارگردان، این ها باشد، اما برای تهیه کننده نه. حتی کارگردان ها هم باید قاعده بازی را خوب بدانند تا اگر تهیه کننده ها درجا زدند، بتوانند حرکت شان بدهند.
اقتصاد سینما! سینما، برای پول درآوردن نیست، اما بدون پول، سینمایی وجود نخواهد داشت. سینماگران ما، باید این قاعده را به خوبی یاد بگیرند. اگر سینماگرانی که درد دارند و سینما برایشان جدی است، این قاعده طلایی را هم یاد بگیرند، می توانند دردهای خودشان را با مخاطبان و بینندگان بیشتری مطرح کنند. ضمن این که، حیات اقتصادی رسانه و سینما، یک فرصت دیگر در اختیارشان خواهد گذاشت تا دوباره، برای دردها و دغدغه های خودشان، فیلم بسازند. سینما، ادبیات و نقاشی و مجسمه سازی و ... نیست که به تنهایی هم بتوان انجامش داد؛ یک هنر جمعی است و برای اداره این هنر جمعی، ناگزیریم از توجه به اقتصاد. شاید قاعده فراموش شده توسط سینماگران ما، این باشد، نه؟
نگارش: عیسی محمدی گروه هنر تبیان