تبیان، دستیار زندگی
آخوند خراسانی و مشروطیت
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آخوند خراسانی و مشروطیت

21 ذیحجه سال حاضر قمری 1429 ه مصادف با یکصدمین سال رحلت فقیه، فیلسوف و اصولی بزرگ و کم‌مانند شیعه، مرحوم محقق علامه ملا محمد کاظم خراسانی مشهور به آخوند خراسانی است. آخوند خراسانی از سیاسی‌ترین علمای تاریخ اسلام است و در زمره عالمانی قرار دارد که با تأیید و امضای مشروطه، باعث تبدیل حکومت چند هزار ساله استبدادی ایران به حکومت مشروطه شد. در این مقال سیری بسیار گذرا در فعالیت‌های سیاسی ایشان خواهیم داشت.

نقش آخوند خراسانی در تحولات سیاسی قبل از مشروطه
اخوند خراسانی

آخوند خراسانی تحصیلات معقول و منقول خود را در مشهد، سبزوار، تهران و نجف اشرف نزد علمایی چون حاج ملاهادی سبزوارى، میرزا ابوالحسن جلوه، ملاحسن خویى، شیخ انصارى، میرزای شیرازى، سید علی شوشتری و عده‌ای دیگر به پایان می‌رساند. وقتی که قصد میرزای شیرازى به اقامت در سامرا مشخص می‌شود، آخوند چند ماهی را در سامرا می‌گذراند و سپس به نجف بازگشته و در جرگه مدرسین بزرگ عالم تشیع قرار می‌گیرد. در نهضت تنباکو به تصریح برخی شاگردان آخوند، ایشان محوریت حرکت ضد استبدادی را در نجف بر عهده داشته‌اند. مرحومان ملاعلی کنى، آشیخ هادی نجم آبادى، میرزای آشتیانى، شیخ محمد حسن مامقانى، ملا محمد شربیانى، سید محمد طباطبایى، سید علی اکبر فال اسیرى، آخوند خراسانی و عده‌ای دیگر در مقدمات مشروطه نقش مؤثر داشته‌اند. برخی از آنان مانند سیدمحمد طباطبایی و آخوند خراسانی در خود مشروطه هم دارای نقش عمده و اساسی بوده‌اند. از حوادث بسیار مهم قبل از مشروطه بحث تکفیر و خلع صدراعظم میرزا علی‌اصغرخان اتابک توسط علمای نجف اشرف است.

یکی از خصوصیات آخوند خراسانى شدت مظلومیت ایشان است. در مظلومیت آخوند و ملاعبداللّه مازندرانی و میرزای نایینی و میرزای طهرانی و تنی چند از اعاظم دیگر همین بس که اینان رهبران واقعی مشروطه بوده‌اند لکن نام و نان مشروطه نصیب دیگران شده است

تکفیر چنین شخصیتی که در واقع به واسطه علیل بودن مظفرالدین شاه و سرگرمی او به عیاشی‌هایش، گرداننده اصلی امور مملکت بوده، امر کوچکی نیست. از جانب مردم مکرر شکایت نامه‌هایی به دست علما می‌رسید و غیر از این، خود علما توسط رسولان یا زائران عتبات از وضع داخلی مملکت کسب اطلاع می‌نموده‌اند و در نامه‌هایی به شاه و دولت‌مردان این امور را خبر داده و خواستار رفع مفاسد می‌گردند. وقتی ترتیب عمل داده نمی‌شود در دهه سوم جمادی‌الثانیه 1321 اتابک اعظم توسط آخوند خراسانى، ملامحمد شربیانى، محمدحسن مامقانی و میرزا حسین رازی طهرانی تکفیر می‌شود. در تکفیرنامه آمده است که تسلط کفار و استیلای اجانب بر مسلمانان و اعطای آزادی به فرقه گمراه بابیه و اشاعه منکرات و اباعه مسکرات در ایران به حدی رسیده که جای توقف و مجال تامل باقی نمانده و یوما فیوما در تزاید است و آنچه در مقام تدبیر و رفع این عوامل هائله شدیم اثری ندیدیم و این نیز بر ما ثابت و محقق گردید که تمام این مفاسد مستند به شخص اول دولت ایران میرزا علی‌اصغرخان صدراعظم است در ادامه او را خائن ملت و دولت نامیده و می‌گویند حسب التکلیف شرعی و حفظ نوامیس مسلمین، خیانت ذاتی و کفر باطنی و ارتداد ملی اتابک را واجب عینی می‌دانیم و مس با رطوبت او به حکم این‌که کافر است، جایز نبوده و اطاعت از او مانند اطاعت طاغوت و مطیع در حکم انصار یزید بن معاویه علیهما‌اللعنه است. چندین نامه و تلگراف از علمای نجف قبل از این قضیه که از ربیع‌الاول تا جمادی‌الثانیه 1321 صادر شده در دست می‌باشد.

مشروطه

البته سید جمال‌الدین اسدآبادی سال‌ها قبل، اتابک را تکفیر کرده و او را افاک، اثیم و زندیق خوانده بود و از او بر ایران ترسیده بود و رأیش این بود که بایستی این ننگ ایران ازاله شود. اما پس از تکفیر و عزل اتابک عبدالمجید عین الدوله جانشین وی می‌شود و از آنجایی که گرگ برادر شغال است ظلم‌های فراوان به رعیت روا می‌دارد. و ظلم‌های او از حد می‌گذرد در نتیجه علمای تهران بر ضد وی به‌پا می‌خیزند. قضیه نوژ بلژیکی و قبرستان سید ولی و بانک روس رخ می‌دهد. از طرف آخوند خراسانی و سید محمدکاظم یزدی و میرزا حسین طهرانی نامه‌ای بر ضد فعالیت‌های نوژ به تهران فرستاده می‌شود. نامه‌ای دیگر توسط آخوند خراسانى، میرزا حسین طهرانی و ملاعبداللّه مازندرانی در 8 ربیع 1323 به تهران می‌رسد که خواستار رفع ید نوژ و اخراج وی از بلاد مسلمین شده‌اند. حادثه کرمان که رکن اصلی آن میرزا محمد رضا کرمانی شاگرد آخوند خراسانی است، پیش می‌آید، سپس اشتداد ظلم عین‌الدوله با وقایعی چون اهانت به سید جمال‌الدین قزوینی و علمای سبزوار و اسارت دختران قوچانی توسط تراکمه باعث تسریع مشروطه خواهی می‌شود. در هجرت صغری حضرت عبدالعظیم و هجرت کبری قم علمای عتبات از جمله آخوند با تلگراف از وضعیت اطلاع حاصل نموده و اظهار پشتیبانی می‌کنند. نهایتاً علما در سال 1324 موفق به کسب فرمان مشروطه و ایجاد حکومت مشروطیت می‌شوند.

سبزواری درباره آخوند خراسانى گفته است:

وی در آینده در علم و دانش نابغه خواهد شد و از انوار نبوغ او هزاران نفر به بزرگی خواهند رسید و از فرمان او سرنوشت ملتی تغییر خواهد کرد

نقش آخوند خراسانی در مشروطه اول

مشروطه، یعنی مقید شدن و مشروط شدن حکومت مطلقه مستبده به قیود و شروطی چند و خود به دو قسم سلطنتی و جمهوری تقسیم می‌شود. عقل، قبل از شرع به حسن آن در قیاس با استبداد و اقربیت آن به اسلام حکم می‌کند. برخی گمان کرده‌اند که مشروطه یک امر حادث بوده و خواص و عوام ایران از آن بی‌اطلاع بوده‌اند. در حالی‌که الفاظی چون مشروطه، دستور، پارلمان، مجلس شورا و... چندین و چند سال قبل از سال 1324 در گفتار و نوشتار امثال سید جمال‌الدین اسدآبادى، سید محمد طباطبایى، امیرکبیر، میرزا صالح شیرازی و... آمده است. حتی بنده در کتابی که توسط یکی از علمای کرمانشاه 99 سال قبل از مشروطه تألیف شده، دیده‌ام که مکرر از مجلس و پارلمان نام می‌برد. نهایتا در 14 جمادی‌الثانی 1324 قمری پس از هزاران سال نظام استبدادى، حکومت ایران، مشروطه می‌شود. از علمای نجف اشرف درباره حکم شرعی مشروطه استفتا می‌شود. عده‌ای موافقت می‌کنند و دسته‌ای مخالفت نمی‌کنند، یعنی بی‌طرف می‌مانند. آخوند خراسانى، میرزا حسین طهرانی و ملا عبداللّه مازندرانی از امضا کنندگان اصلی‌اند که به مراجع ثلاثه حامی مشروطه شهره می‌باشند. باید دانست که علما برای حفظ دین و محافظت بر احکام شریعت و عدم از دست رفتن ایران و سلطه اجانب بر آن مشروطه را امضا کردند، چه این‌که اگر مشروطه نمی‌شد در اندک زمانی همین باقی‌مانده خاک ایران هم صرف عیاشی و اروپاگردی شاهان بی‌غیرت قاجار می‌شد. در هیچ دوره‌ای از ادوار اسلام سراغ نداریم که به اندازه دوره نحس قاجار از خاک ایران کم شده باشد، ولی با آمدن مشروطه لااقل از این جنبه زیانی به ایران نرسیده است و اگر مشروطه حسنی نداشت الا همین موضوع، شایسته ستایش بود. اولین لایحه‌ای هم که به مجلس برده می‌شود لایحه استقراض است که مجلس مخالفت می‌کند.

اخوند خراسانی

حرکت جانانه مجلس در قبال عهدنامه 1907 که روس و انگلیس ایران را به سه قسمت تقسیم کرده بودند احتیاجی به ذکر ندارد. از علمای مؤید مشروطه چنانکه در تاریخ انقلاب مشروطه کاتوزیان آمده، نقل است که: مملکت به این طرز که در دربار قاجار پیش می‌رود اصول اسلام را از پای در می‌آورد ما برای حفظ صیانت اسلام و بقای مذهب، خود را ملزم می‌دانیم که طرفداری از آن مشروطه کنیم تا اصول استقلال مملکت باقی و برقرار بماند. بالجمله حبّ مذهب و آیین ما را مجبور نموده است که برای استقلال آن بکوشیم و استقلال مذهب، موقوف بر استقلال مملکت است و استقلال مملکت، منحصر به مشروطیت و آزادی است و الا به یک قرضه دیگر یکی از ارکان ممالک اسلامی که ایران باشد مانند ترکستان یکی از امارت‌نشینان روس خواهد بود. آخوند خراسانى در مشروطه اول فعالیت‌های بسیاری دارد و گویا کلام حاج ملاهادی سبزواری که حدود نیم‌قرن قبل از مشروطه درباره آخوند که در آن وقت طلبه‌ای جوان بود، اظهار داشته است، تحقق عینی‌اش در این ازمنه می‌باشد. سبزواری درباره آخوند خراسانى گفته است: وی در آینده در علم و دانش نابغه خواهد شد و از انوار نبوغ او هزاران نفر به بزرگی خواهند رسید و از فرمان او سرنوشت ملتی تغییر خواهد کرد ‌ ‌

آخوند خراسانی پس از افتتاح مجلس اول در نامه‌ای به وکلای ملت آنها را به اتحاد فراخوانده و از آنان می‌خواهد که در راه آبادانی ایران ویران بکوشند و ظلم را مرتفع کرده و از اجانب بی‌نیازی حاصل کنند. تلاش‌های فراوانی هم برای تأسیس مدارس جدید و تعلیمات نو و تأسیس بانک ملی و تهیه قشون ملی و آموزش‌های نظامی دارد. در کمتر ازیک سال پس از استقرار مشروطه که بحث متمم شیخ فضل‌اللّه نوری پیش می‌آید نه تنها مخالفت نکرده که یک ماده ابدیه هم بدان می‌افزاید.

از کارهای آخوند خراسانى در استبداد صغیر علاوه بر نامه‌ها و تلگراف‌های روشنگرانه‌اش، پشتیبانی از تألیف کتاب و رساله برای دفع توهمات مخالفین مشروطه و تبیین مبانی و مرادات آن است

آخوند خراسانی در استبداد صغیر

محمدعلی شاه و عده‌ای روس‌پرست انگلیسی مآب، مجلس را بمباران کرده و مشروطه نوپا را له می‌کنند. در همان ایام آخوند خراسانى و علمای مشروطه‌خواه نجف، برای ترساندن شاه و جبران مافات تلگراف‌های سختی به طهران می‌فرستند و شاه که با پیوستن عده‌ای از مشروطه‌خواهان به خیال خود، گمان فتح می‌برد حیران شده و از تکفیر علما اندیشه دارد. آخوند خراسانى و دیگر علما به شدت بر طبل ضد استبدادی می‌کوبند و کوتاه نیامده و خواستار اعاده مجلس و مشروطه هستند. از طرفی حمله به مجاهدان تبریز را محکوم کرده و در تلگراف‌هایی از مردم و ایلات و عشایر خواهان کمک به مجاهدان آذربایجان می‌شوند. از سویی حکم می‌کنند که دادن مالیات به عوامل استبداد حرام است و از جانبی در آزادی آیةاللّه بهبهانی که در دینور کرمانشاه در حبس تبعدیدی است، تلاش دارند. نهایتا وقتی شاه را قابل آدم شدن نمی‌دانند، او را تکفیر کرده و از سلطنت خلع می‌نمایند. این فتوا خواب را از چشمان محمدعلی شاه که اکنون همان محمدعلی میرزاست، می‌رباید. خزانه هم خالی است و آخوند خراسانى با تلگراف به سفرای کشورهای خارجی، مانع از قرض دادن به حکومت ایران می‌شود.

مشروطه

از دسیسه‌های محمدعلی میرزا، فرستادن قاصدانی برای تطمیع علمای نجف و فریفتن آنهاست که تیرش به سنگ می‌خورد. چندین دفعه ناکسانی را می‌فرستد که علمای مشروطه‌خواه را به قتل برسانند که باز هم موفق نمی‌شود. جعل فتوا می‌کند که علمای نجف از مشروطه‌خواهی بازگشته‌اند که توسط علما تکذیب می‌شود. در شوال 1326 میرزا حسین طهرانی وفات می‌کند یا طبق برخی نقل‌ها کشته می‌شود. با این‌که فعال‌ترین رهبر مشروطه از همان ابتدا آخوند خراسانى بوده، لکن از این موقع به بعد بار ایشان سنگین‌تر می‌شود. آخوند، مردم ایران و هم‌چنین مردم عراق و علمای عتبات حتی مرحوم سید محمدکاظم طباطبایی یزدی را برای حرکت به سوی ایران فرا می‌خواند که در همان ابتدای حرکت، خبر فتح تهران می‌رسد و مشروطه دوم آغاز می‌شود. از کارهای آخوند خراسانى در استبداد صغیر علاوه بر نامه‌ها و تلگراف‌های روشنگرانه‌اش، پشتیبانی از تألیف کتاب و رساله برای دفع توهمات مخالفین مشروطه و تبیین مبانی و مرادات آن است. برای نمونه می‌توان به تألیفات میرزای نایینی و مرحوم شیخ اسماعیل محلاتی اشاره کرد.

آخوند خراسانی در مشروطه دوم: ‌ ‌

آخوند خراسانی پس از فتح تهران اصرار فراوان دارد که معایب مشروطه اول تکرار و از آزادی سوء استفاده نشود. روزنامه‌ها هم هر چه بخواهند ننویسند. در بحث طراز اول‌های مجلس سعی فراوان دارد تا بالاخره آنها را برای انتخاب به مجلس معرفی می‌کند. وقتی مشاهده می‌کند که تقی‌زاده عامل فساد است. به همراه ملاعبد‌اللّه مازندرانی او را از تصرف در امور بازداشته و دستور اخراجش از ایران را صادر می‌کند. در عین حال به عثمانی هم نظرها دارد که بر ضد ایران و ایرانی امری صورت نپذیرد. مفتیان سنی را به اتحاد و عدم تفرقه دعوت می‌کند. اصولا آخوند خراسانى از اتحادطلب‌ترین علمای تاریخ اسلام است. وقتی مشاهده می‌کند که ایران و برخی کشورهای دیگر توسط بیگانگان و کفار اشغال شده است، با نامه‌نگاری‌های فراوان، عالم اسلام را بر ضد اجانب تهییج می‌کند. وقتی می‌بیند که روس، با نصیحت و تحریم ضمنی کالاهایش، از تجاوزات خود دست بر نمی‌دارد، خود به همراه مردم عراق و علمای عتبات برای دفع روس پلید عازم ایران می‌شود که در صبحگاه حرکت، به طرز مشکوکی جان به جان آفرین تسلیم می‌کند. عده‌ای از شاگردان آخوند و مردمان عراق و نویسندگانی چند را عقیده بر این است که آخوند را مسموم نموده‌اند. درود و رحمت و رضوان خداوند بر آن عالم مجاهد باد.

آخوند خراسانی پس از فتح تهران اصرار فراوان دارد که معایب مشروطه اول تکرار و از آزادی سوء استفاده نشود. روزنامه‌ها هم هر چه بخواهند ننویسند

چند شبهه

یکی از خصوصیات آخوند خراسانى شدت مظلومیت ایشان است. در مظلومیت آخوند و ملاعبداللّه مازندرانی و میرزای نایینی و میرزای طهرانی و تنی چند از اعاظم دیگر همین بس که اینان رهبران واقعی مشروطه بوده‌اند لکن نام و نان مشروطه نصیب دیگران شده است. مثلا ابراهیم صفایی که در حماقت و نادانی و غرض ورزی کم‌نظیر است در کتاب رهبران مشروطه، کسانی را به عنوان رهبر مشروطه نام می‌برد که حتی از مخالفان مشروطه هستند. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. مطالبی ناصحیح و غیر واقع توسط دوست و دشمن در گذشته و حال به آخوند خراسانى نسبت داده شده و می‌شود که از حلیه حقیقت عاری است. از نسبت‌های ناصحیح به آخوند یکی این است که ایشان در اواخر عمر از مشروطه‌خواهی دست شسته و حرکت ایشان به سوی ایران برای اسقاط مشروطه بوده است. این تهمت از بس بی‌پایه است جواب دادن را نشاید، اما طالبان می‌توانند به تلگراف‌های آخوند خراسانى در آخرین روزهای عمر مبارکشان رجوع کنند تا حاق قضیه را دریابند که آخوند برای دفع روس متجاوز عازم ایران بوده‌اند، البته این منافاتی ندارد با این‌که قصد اصلاح برخی معایب مشروطه را هم داشته‌اند. از تهمت‌های دیگر این‌که نوشته‌اند فتوای آخوند خراسانى باعث شهادت شیخ فضل‌اللّه نوری شده است در حالی‌که خود آخوند تلاش فراوان داشته تا فاتحان تهران به شیخ فضل‌اللّه آسیبی نرسانند. وقتی هم خبر شهادت شیخ را می‌شنود عمامه‌اش را بر زمین می‌کوبد و به فرزند شیخ فضل‌اللّه که شاگرد خودش است، امر می‌کند که مراسم ختمی به‌پا دارد. آن تلگراف کوتاه هم که مضمون آن مفسد خواندن شیخ فضل‌اللّه و عدم جواز تصرف وی در امور است، جعلی است. هم متن آن اختلاف دارد، هم به افراد مختلف نسبت داده شده است و مشوش است و اصلا زمان آن مربوط به واقعه میدان توپخانه که ماه‌ها قبل از رجب 1327 بوده، می‌باشد.

بر فرض صحت صدور، کجای آن دال بر تکفیر نوری است؟ آخوند خراسانى، حسن تقی‌زاده را مفسد خوانده و تصرفش را در امور حرام می‌داند، ولی مکررا می‌گوید از این حکم من، تکفیر تقی‌زاده مراد نیست. منظور اینکه تکفیر حاجی نوری از تهمت‌های غلط به آخوند خراسانى است. و باز هم این‌که نوشته‌اند آخوند خراسانى معنای مشروطه را نمی‌دانست و در امضای آن فریب خورده است دافع این نسبت بیهوده باز خود نامه‌ها و تلگراف‌های آخوند خراسانى است که اولا حاکی از فهم کامل جناب ایشان نسبت به مشروطه و خلق یک نظام مشروطه جدید در عالم است و ثانیا این‌که آخوند و یارانش برای نجات دین و مملکت، عالمانه به امضای مشروطه اقدام کردند. ختم کلام را قسمتی از یکی از تلگراف‌های علمای مشروطه‌خواه نجف در بیان علت امضای مشروطه قرار می‌دهم که می‌گویند: هدف ما حفظ دین و مملکت اسلامی ایران بوده است و در حقیقت سلطنت استبداد و سلطنت مشروطه، تفکر تام و غوررسی کامل نموده با ملاحظه سوابق اطلاعات که از تعدیات و بغاوت حکام جور و تجاوزات مباشرین امور دیوانی داشتیم، نیک بسنجیدیم و حالت حالیه ایران را در این قرن با قرن سابق مقایسه کردیم، متضح گشت که اگر مسلک ظالمانه و طریقه غدارانه سابقه تغییر داده نشود، عنقریب خدای ناکرده این شعبه از سلطنت اسلامی مضمحل و منقرض خواهد شد. پس به مقتضای تکلیف شرعی که بر عهده داشتیم و در قیامت کبری از سکوت آن عذر نداشتیم، رفتار نموده آنچه متعلق به دارالشورا و....الخ. این چند اشاره کوتاه به برخی فعالیت‌ها و مجاهدات مرحوم آخوند خراسانى بود و تفصیل مطالب در جای خود گفته شده است.

منبع: پایگاه حوزه

تنظیم برای تبیان: عطاالله باباپور