تبیان، دستیار زندگی
به لاک پشت ام قرقره ای بستم و بدرقه اش کردم در حالی که سر نخ در دستم بود و دلم بی قرار می تپید. ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

لاک پشت من

لاک پشت من

به لاک پشت ام قرقره ای بستم

و بدرقه اش کردم

در حالی که

سر نخ در دستم بود

و دلم بی قرار می تپید.

می خواست برود دنیا را ببیند:

شالیزارهای چین،

خانه های سنگی یمن،

مدرسه های باله روسیه

و بچه های سیاه پوست تانزانیا

که با پلاستیک سوخته

به خواب می روند.

گاهی که خوشحال است

نخ را سه بار می کشد

و من نفس راحتی می کشم

که هنوز چیزی برای خوشحالی مانده

اما اغلب

نخ اش می لرزد

و این یعنی

یا باد می وزد،

یا دارد اشک می ریزد.

من

می دانم

که در دشت های آفریقا،

نوار غزه،

عراق،

هندوستان

و اغلب جاهای دنیا

باد می وزد

وگرنه

مگر یک لاک پشت

چقدر اشک برای ریختن دارد؟

مریم مومنی

تهیه و تنظیم : بخش ادبیات تبیان