خبرنگار جنگی
نگاهی به کتاب «خبرنگار جنگی» نوشته رضا رییسی ،مرز میان خاطره و داستان
«خبرنگار جنگی» کتاب خوبی است. داستان- خاطره ای نوشته رضا رییسی که بر اساس روز های پر فراز و نشیب زندگی و مجاهدت های خانم مریم کاظم زاده در دوران انقلاب و پس از آن در سال های جنگ تحمیلی به رشته نگارش در آمده است. این کتاب از سوی انتشارات "یاد بانو" و با حمایت بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس به زیور نشر آراسته شده و در هشتمین جشنواره انتخاب کتاب سال دفاع مقدس نیز مورد تقدیر قرار گرفته است.
نویسنده در مقدمه کوتاه ابتدای کتاب، در قالب یادداشتی کاملاً احساسی، ماکت مینیاتوری کوچک اما دقیق و مؤثری از وقایع زندگی خانم کاظم زاده را به خوانندگان عرضه کرده و این کار تا حدود بسیاری توانسته است ذهن مخاطبان را برای درک و پذیرش هرچه افزون تر ماجراهای گاه شگفت انگیز ارائه شده در متن روایت مهیا کند.
«وقتی شنیدم خانم مریم کاظم زاده آن دختر دانشجو از انگلیس رهسپار پاریس می شود تا از نزدیک امام خمینی(ره) را ببیند و درس و دانشگاه را رها کرده و به ایران باز می گردد، وقتی گفتند درهای زندان اوین به دست مردم انقلابی ایران باز شد و اصغر وصالی آن جوان ریز نقش مبارز از حبس ابد نجات یافت، وقتی برایم تعریف کردند که چه طور عده ای از جوانان انقلابی به طور اتفاقی یکدیگر را در سنگر های گوناگون انقلاب پیدا کردند، وقتی فهمیدم که گروه دستمال سرخ ها به فرماندهی اصغر وصالی تشکل یافت، وقتی از چگونگی پیوستن خانم مریم کاظم زاده به گروه دستمال سرخ ها سر در آوردم و شرح ازدواج او با اصغر وصالی و ماجرای لحظه به لحظه شهادت او و بیشتر اعضای گروه را از زبان خودش شنیدم؛ جمله ای از آخرین نوشته های مرحوم دکتر شریعتی را به یاد آوردم:
«نمی دانم که در طرح بزرگ خدا، من چه نقشی دارم و چه سرنوشتی ولی این قدر مطمئنم که بی هیچ نیست.»
هرکتابی، به هر حال، کاستی ها و توانمندی هایی دارد؛ کاستی ها و توانمندی های کوچک و بزرگی که آنها را می باید در تناسب با کاستی ها و توانمندی های جامعه پیرامون نویسنده اثر مورد سنجش و داوری قرار داد. اما گذشته از برخی ویژگی های مثبت و منفی، خصیصه ای که به عنوان داستان- خاطره ای با موضوع وقایع انقلاب و خاصه جنگ تحمیلی می تواند امتیاز اصلی و اساسی کتاب «خبرنگار جنگی» به شمار آید، خصیصه ای است تکنیکی. خصیصه مشخصی که کتاب «خبرنگار جنگی» را در مرز میان خاطره و داستان کاملاً متعادل نگاه می دارد و نسبت به آثار مشابه از تمایز و قابلیت در خوری برخوردار می کند. زیرا در سالیان اخیر، اغلب آثاری که در زمینه وقایع جنگ و در قالب داستان- خاطره به رشته نگارش در آمده اند، عمدتاً فقط نامی از «داستان» و داستان پردازی را یدک می کشند و به معنای درست و دقیق کلام، هرگز هیچ یک از ویژگی های تکنیکی یک اثر داستانی را در متن های یاد شده نمی توان سراغ گرفت.
یکی از مهم ترین عناصری که نویسنده کتاب «خبرنگار جنگی» پیوسته خود را در به کارگیری آن ملزم دانسته است، عنصر تعلیق است. در واقع، رئیسی در لحظه لحظه روایت، مخاطبان خود را با این پرسش دراماتیک و داستانی رو در رو ساخته که بعد چه خواهد شد. پرسشی که شکل گیری آن در ذهن مخاطب و طرح پی درپی و مکرر آن در بیش تر بخش های کتاب، سبب شده است تا روایت داستان- خاطره «خبرنگار جنگی» علاوه بر داشتن کششی مناسب و به قاعده، پیوسته از ضرباهنگی متعادل نیز برخوردار باشد؛ و این همان خصیصه مهمی است که ماهیت روایی اثر را تضمین می کند و کتاب را در مرز میان خاطره گویی و قصه پردازی متعادل نگه می دارد. از یاد نباید برد که کتاب با چنین جملات پر کششی آغاز می شود:
گذشته از برخی ویژگی های مثبت و منفی، خصیصه ای که به عنوان داستان- خاطره ای با موضوع وقایع انقلاب و خاصه جنگ تحمیلی می تواند امتیاز اصلی و اساسی کتاب «خبرنگار جنگی» به شمار آید، خصیصه ای است که کتاب «خبرنگار جنگی» را در مرز میان خاطره و داستان کاملاً متعادل نگاه می دارد و نسبت به آثار مشابه از تمایز و قابلیت در خوری برخوردار می کند
تردیدی نیست که بر مبنای موضوع روایت، که به وقایع انقلاب و جنگ تحمیلی ارتباط دارد، آغاز داستان با چنین واقعه و با چنین فضای غیر معمول و البته جذابی، نه یک آغاز اتفاقی که شروعی است کاملاً سنجیده، آگاهانه و حساب شده. شروعی که دست راوی را برای طرح افکندن حس تعلیق مورد نیاز روایت کاملاً باز نگه می دارد و در ادامه نیز حتی در اغلب لحظه ها بدان دامن زده می شود. جالب تر این که نویسنده در میانه همین حس تعلیق ابتدایی روایت، حتی از شگرد تعلیق در تعلیق هم مدد گرفته و از این طریق، جذابیت و کشش فزاینده ای را در داستان- خاطره «خبرنگار جنگی» ایجاد کرده است:
رئیسی، در همان صفحه های آغازین، با مروری شتابان به کاراکتر زندانیان اعدامی، فضا سازی روایت را به اوج می برد و در میانه چنین فضای غریبی مخاطب را نیز با خود به پیش می کشاند.
«چند نفر متهم؛ همه مرد و یک زن، به جرم فساد اجتماعی قرار بود اعدام شوند… قیافه یکی از آنها ناجور بود. به او عباس گاوکش می گفتند. مردی چارشانه و درشت اندام بود. ترس سرش نمی شد… زنی هم که در بین آنها بود، اصرار داشت امشب مرا نکشید. موقع اعدام، عباس گاوکش مانع بستن چشم هایش شد و کمی قبل از اجرای حکم با صدای بلند زد زیر آواز… سپس رفتند سراغ تنها زنی که در میان جمع بود. زن بناکرد به التماس کردن. ترسیده بود و تقاضا می کرد یک شب دیگر به او مهلت بدهند، اما حکم صادر شده بود. آمدند سراغ من. تکه پارچه ای سیاه به دستم دادند. گفتند: «چشم هایش را شما ببند».
شنیدم یکی از پشت سر ندا داد: «اگر ببندی بعدها روحش تو را آزار می دهد.»
یکباره دستم لرزید و جازدم. دستمال را انداختم و عقب کشیدم…»ص12
نکته اینجاست که با توجه به موضوع اصلی روایت، ایجاد چنین فضای به اصطلاح دلهره آوری به لحاظ موضوعی، تا حدود بسیاری نامربوط جلوه می کند، اما گذشته از این که نویسنده بخوبی از پس ارتباط برقرار کردن میان فضای یاد شده و موضوع اصلی روایت برمی آید، در ضمن، نگاه او به عنصر فضاسازی در این گونه بخش ها، نگاهی است کاملاً کار بردی. به این معنا که استفاده نویسنده از فضاهای به ظاهر بدون ارتباط، در حقیقت یک شگرد روایتی کاملاً سنجیده و دقیق و در عین حال در خدمت ساختار روایت است. به این ترتیب، خواهیم دید که در لحظه ای کاملاً مناسب، نویسنده موفق می شود تا میان فضای پر از تعلیق آغاز روایت و فضا و موضوع محوری اثر ارتباط منطقی و ساختاری برقرار کند:
«… آن شب زندان قصر یک تجربه بود. رشته خبرنگاری برایم بسیار جذاب و با اهمیت بود. جوان بودم و پر جنب و جوش. همیشه به دنبال ناشناخته ها و کشف حقایق بودم. سابقه اش بر می گردد به دوران دبیرستان. اما این آرزو برایم دور می نمود. به خاطر جو خانوادگی. جو اجتماع و…»
پیش از پیروزی انقلاب در انگلیس بودم و درس می خواندم. از آن جا به فرانسه رفتم و با امام خمینی(ره) روبه رو شدم. فرصتی شد تا به صورت سؤال مکتوب از امام(ره) بپرسم ورود یک زن به وادی خبرنگاری درست است یا نه! امام هم جواب دادند:
«مشروع است به شرط رعایت حجاب» ص13
در واقع، نویسنده علاوه بر این که از این فضای ابتدایی برای ایجاد حس تعلیق مدد جسته، در ضمن به نوعی نیز کوشیده است تا ویژگی های شخصیتی قهرمان اصلی و یا راوی روایت را برای خوانندگان تشریح کند و از این طریق ذهن او را برای رسیدن به درک و دریافت افزون تر از اقدام های شگفت انگیز قهرمان زن کتاب آماده کند:
«من … بیشتر عکاسی می کردم، اما چون در صفحات، عکس زیاد کار نمی شد، وارد گروه خبرشدم. در شرایط بعد از انقلاب عمده خبرها حول و حوش مسائل سیاسی بود. من هم تجربه کسب می کردم. آن قدر مستقل نبودم که پای چاپ یک خبر بایستم. کنجکاوی، شور و هیجان و تازگی موضوع برایم اهمیت داشت. به نوعی حادثه جویی هم بخشی از این خواسته ها بود. مثل جریان کردستان، این واقعه به سرویس ما ارتباطی نداشت. مربوط بود به سرویس شهرستان ها، اما من اصرار به رفتن داشتم…»ص13
و به این ترتیب، آن فضای غریب، دلهره آور و پر از تعلیق ابتدای روایت، در اینجا به شکلی کاملاً منطقی و باور پذیر به موضوع اصلی کتاب که همانا وقایع جنگ تحمیلی است ورود پیدا می کند.
اما همان گونه که در ابتدای نوشته حاضر اشاره شد، «خبرنگار جنگی» نیز همچون هر اثر مکتوب دیگری کاستی هایی دارد. از جمله بی دقتی هایی که نویسنده در به کارگیری زبانی پیراسته و مناسب اثر مرتکب شده، گاه سبب می شود تا خواننده با جملاتی مواجه شود که به لحاظ دستوری نادرست است و در نتیجه ارتباط وی را با مفاهیم ارزشمند نهفته در روایت تا حدودی با مشکل روبه رو می کند.
«آنها برای پاکسازی حاشیه مرز و روستاهایی که ضد انقلاب در خانه های آنان پناه گرفته بود می رفتند.» ص78
«طبق عادت رفتم تا جلو بشینم…»ص79
«جواب داد: «فقط خدا می تونه کمک کنه… اگرم زنده بمونه فلج میشه، بینایی اش رو از دست میده.»ص227
«شانزده نفری را که قبلاً … دستگیر شده بودند و کمیته جوتی یاران از آنها دفاع کرده بود را آزاد کرد…»ص34
«طول مسیر نگاهی به ساعت خود انداختم…»ص60
«طول مسیرحرفی زده نمی شد…» ص81
«اصغر وصالی و جهانگیر نیز کنار جاده روی زمین خوابیده بود.» ص99
«می گفت باباش کشاورز»ص108
«در همان ماه نخست جنگ، با اصغر سفر کوتاهی به تهران داشتیم.»ص197
با توجه به ارزش و اعتباری که در مقوله فرهنگ و ادبیات دفاع مقدس نهفته است به نظر می رسد که تلاش نویسندگانی همچون مؤلف کتاب «خبرنگار جنگی» برای جذابیت بخشیدن به این قبیل آثار، می تواند به افزایش مخاطبان و خوانندگان کتاب های منتشر شده با موضوع فرهنگ، هنر و ادبیات دفاع مقدس بینجامد و اقبال اقشار کتابخوان را از این دسته آثار و به طور مشخص خاطرات و گزارش های مربوط به دوران جنگ تحمیلی افزایش دهد.
نویسنده: کاوه بهمن
تنظیم برای تبیان : فرهنگ پایداری