تبیان، دستیار زندگی
اى نسیم سحر آرامگه یار كجاست منزل‏آن مه عاشق كش عیار كجاست هرسر موى مرا با تو هزاران‏كاراست ماكجاییم و ملامتگر بى كار كجاست ساقى و مطرب و مى،جمله‏مهیاستولی عیش، بى یار مهیا نشود یار كجاست همه هستى‏ام را كه ذره‏اى از لطف بى‏...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اى همیشه بهترین

اى نسیم سحر آرامگه یار كجاست

منزل‏آن مه عاشق كش عیار كجاست

هرسر موى مرا با تو هزاران‏كاراست

ماكجاییم و ملامتگر بى كار كجاست

ساقى و مطرب و مى،جمله‏مهیاستولی

عیش، بى یار مهیا نشود یار كجاست


همه هستى‏ام را كه ذره‏اى از لطف بى‏نهایت اوست، خاك قدمت كردم، شاید بیایى و نفسى بر این خاك تیره ، پاى عنایت گذارى. آنگاه است كه چشمان همیشه منتظر نرگس، توتیایى خواهد یافت كه جهانى را تواند روشنى بخشد و قافله هستى را راه نماید.

اى مهربان‏ترین! ببین كه از اشك، سرشارم؛ ببین كه مرغ دلم در آسمان آرزوها چگونه بال و پر مى‏زند؛ ببین كه دستان نیازمند، جز در آستان تو اجابت را نمى‏یابد. پس بیا و شب هاى تنهایى دلم را كه در هر گوشه آن هزار یلدا خفته است، ستاره باران كن.

اى جانان جان! از فیض نگاه توست كه عشق در خانه قلبمان مى‏تپد، و رود زندگى در رگ هاى عمر، جارى است.

ترنم عاشقانه‏ترین كلاممان، موسیقى آرام نام توست، كه به تار هستى، زخمه شوق مى‏زند و آهوى عاشقى را چابك تر از همیشه به هر سو مى‏برد.

اى همیشه سبز! چشم به راه آمدنت، در جاده‏هاى سرد انتظار، ره مى‏پیماییم. شاید آینه اشكمان نیم نگاهى از رخ مهتابى‏ات را حسرت به دل نماند.

اى سرخ‏ترین سپیده! مهر خونین چشمانمان در انتظار صبح صادق دیدار توست كه هر بامداد سر بر مى‏كند، تا شاید دراین بى‏نهایت اندوه، نشانى از تو بجوید، كه بى تو راه گم كردگانیم در این حیرت. اى وارث لب تشنگان! تشنه دیدار توایم و سال هاست كه جز سراب هزار رنگ دنیا، اجابتى به خود ندیده‏ایم.

بیا كه كام عطشناك زندگى در انتظار زلال حضور تو به تمنا نشسته است.

در رؤیایى‏ترین شب هاى دل، نام تو آذین تنهایی هاى بى‏پایان ماست. اى بهترین همیشه و اى همیشه بهترین! انجماد ذهن خسته من، شعاعى از تو را مى‏خواهد تا زمستان زندگى را از طراوت بهار تو لبریز كند.

اى تمام زیبایى! عشق تنها با تو معنا مى‏شود و دلدادگى، كودك نوآموز دبستان كوى توست.

تو جانى و همه خوبی هاى عالم، كالبد.

تو بهارى و همه فضیلت ها، چون شاخه‏هاى تودر تو، تو را انتظار مى‏كشند.

اگر هنوز آیین مهرورزى غبار خاموشى نگرفته است، چون مهر رخ تو برآیینه‏ها مى‏تابد. اگر هنوز امیدى است، چون گرماى نفس‏ تو چون نسیم‏ بهارى، جان مى‏بخشد و شكوفایى مى‏آورد.

تو را و میلاد تو را بیش از آن دوست مى‏داریم كه كودكان مهر مادر را.

تو را و میلاد تو را بیش از آن دوست مى‏داریم كه تن، جان را.

تو را و میلاد تو را بیش از آن دوست مى‏داریم كه یعقوب، یوسف را.

تو را و میلاد تو را همیشه از همه دوست داشتنی ها، بیشتر دوست مى‏داریم.

"نرجس امامى‏پناه"

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.