تبیان، دستیار زندگی
گفت وگوی فرشته نوبخت با کامران محمدی به بهانه انتشار اولین رمان از سه گانه فراموشی: « آن جا که برف ها آب نمی شوند»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

توجه به موضوع خیانت!

توجه به موضوع خیانت!

گفت وگوی فرشته نوبخت با کامران محمدی به بهانه انتشار اولین رمان از سه گانه فراموشی: « آن جا که برف ها آب نمی شوند»

کامران محمدی کارشناس ارشد روان شناسی، نویسنده، روزنامه نگار و منتقد ادبی ست. اولین اثر او که مجموعه ای از داستان های مینی مال بود، با نام «خدا اشتباه نمی کند» سال 1380 منتشر شد و جایزه کتاب سال را از آن خود  کرد. مجموعه داستان دوم محمدی هم پاییز سال 1388 با نام «قصه های پری وار» توسط نشر ققنوس منتشر شد و به تازگی نیز اولین رمان از سه گانه فراموشی او با نام «آن جا که برف ها آب نمی شوند» توسط نشر چشمه به بازار کتاب عرضه شده است. به بهانه انتشار اولین رمان از این سه گانه گفت وگوی کوتاهی با او داشته ایم که می خوانید:

با توجه به این که رمان اول شما زیر ساختی فلسفی- روان شناختی دارد و گویا چنین رویکردی بر کل سه گانه فراموشی حاکم است، بد نیست سوال اول را این طور شروع کنیم: چه قدر به اهمیت داشتن چنین نگاهی در خلق اثر هنری و مخصوصاً داستان معتقدید؟

حتماً می دانید که رشته تحصیلی من روان شناسی است و واقعیت این است که من این رشته را به دلیل نزدیکی آن با نوشتن داستان انتخاب کرده ام. چون اگر بخواهیم تعریف مستقلی از داستان داشته باشیم، می بینیم که در واقع این دو یکی هستند. این که روابط انسان ها تحت تأثیر اتفاقات پیرامون شان چه تغییری می کند و این که مفاهیمی مثل زمان، فراموشی و خاطره چه تأثیری بر زندگی انسان دارد، نوعی روان شناسی است. در واقع فکر کردن به همین چیزها هم باعث شد تا ایده نوشتن این سه گانه به ذهنم برسد.

درباره فلسفه هم همین نظر را دارید؟

فلسفه در داستان یک ابزار است. چون خیلی وقت ها به کار کرد رمان نزدیک می شود. در حالی که روان شناسی و داستان یک تعریف دارند. چون روان شناسی به معنی بررسی  و تحیل رفتار انسان در موقعیت است و تعریف داستان هم همین است، در واقع.

پس فرق این دو، یعنی نویسنده و روان شناس  چیست؟

فرق این دو در قدرت آفرینش و خلاقیت است. روان شناس بر رفتار انسان پژوهش و تحقیق می کند، در حالی که نویسنده انسان و شخصیت خلق می کند.

در واقع معتقدید که تنها تفاوت میان نویسنده و روان شناس به عنوان تحلیل گرایان عکس العمل انسان در موقعیت، آفرینش و تخیل است؟

بله، دقیقاً؛ در واقع هر دوی این ها به نوعی یک کار می کنند و هر دو هم کاری ایده آل انجام می دهند که همان تحلیل رفتار انسان در موقعیت است. اما نویسنده بر اساس همان تحلیل ها و دریافت ها شخصیت های خویش را خلق می کند و همین است که این دو را برای من به عنوان یک روان شناس و یک نویسنده جذاب می کند.

قبل از انتشار رمان «آن جا که برف ها آب نمی شوند» دو مجموعه داستان « خدا اشتباه نمی کند» و «قصه های پری وار» منتشر کرده اید که هر دو مجموعه ای از داستان های مینی مال هستند و نوشتن آن ها قطعاً تجربه ای کاملاً متفاوت از نوشتن رمان است. نظر خودتان چیست؟

واقعیت اش من داستان کوتاه را جدی نمی دانم. یعنی بعد از این که رمان اولم را نوشتم آن قدر تفاوت بین این دو دیدم که به این نتیجه رسیدم. رمان شکلی ایده آل از یک داستان با همه روابط انسانی است. در داستان کوتاه خیلی نمی شود روی علت ها، چیستی ها، شخصیت ها و یا لایه های درونی آدم ها پژوهش کرد. شاید هم دلیل این مسئله نحوه برخورد من با داستان باشد. چون من به تفکر انسان نویسنده معتقدم. و به این سوال مهم که رمان قرار است چه کار بکند. و به عنوان کسی که فلسفه و روان شناسی برایم اهمیت دارند و مفاهیمی مثل زمان، خاطره، فراموشی، خیانت در روابط آدم ها و اصلاً شکل روابط آدم ها برایم مهم است؛ رمان را فضای خوبی برای تحلیل و تفکر می بینم.

شما به خلاف خیلی از نویسندگان دیگر و مخصوصاً نویسندگان امروزی، معتقدید که نویسنده یک فیلسوف و متفکر است؟

بله؛ دلیلش هم این است که تا فکر و اندیشه نباشد اثر حرفی برای گفتن ندارد. نویسنده به عنوان یک متفکر سوالات انسان های عصر خودش را کشف و طرح می کند. اما کار نویسنده به همین جا ختم نمی شود. چون به عنوان متفکر باید به دنبال پاسخ سوالات هم باشد. نمی شود که فقط به صورت مسئله فکر کند. و البته پاسخ ها هم باید پاسخ های خودش باشد به سوالات و نه صرفاً بلغور نظریات دیگران. یعنی محصول تجربه، زندگی و تفکرات خودش باشد.

منظورتان از پاسخ، همان کاوش در واقعیت ها و یافتن شکل تازه ای از حقیقت است؟ درست متوجه شدم؟

بله دقیقاً؛ برای همین هم معتقدم که نویسنده باید خیلی زندگی کند. خیلی تجربه کند. عرض زندگی اش بیشتر از طول آن باشد. هم بخواند و هم تجربه کند. چون مطالعه صرف هم تأثیر بدی روی نویسنده می گذارد.

منظورتان این نیست که نویسنده برای نوشتن «جنایات و مکافات»، باید راسکولنیکف باشد؟

بله، می شود این طور هم تعبیر کرد. البته نه به این شوری. این ها را گفتم تا به اهمیت تجربه زیسته از دیدگاه خودم اشاره کنم.

برگردیم به سه گانه فراموشی؛ در مضمون اولین رمان از سه گانه فراموشی، آن جا که برف ها آب نمی شوند، شما به چند نکته تأکید بیشتری داشته اید. مثلاً به جنگ یا به عکس العمل انسان در موقعیت.

آن چه در این سه گانه ها وارد کرده ام، مفاهیمی بوده که با آن ها درگیر شده ام. به علاوه این که جنگ همیشه جزء دغدغه های شخصی من به عنوان یک موقعیت بوده؛ با این حال جنگ در این اثر فقط یک بستر است و تأثیر مستقیمی روی مضمون رمان ندارد.

گفتید که نویسنده به عنوان یک متفکر سوالات انسان های عصر خودش را کشف و طرح می کند و بعد دنبال پاسخ می گردد! چه قدر به ضرورت پیدا کردن پاسخ ها معتقدید؟

ضرورتی ندارد. اما اگر با این دیدگاه که نویسنده یک متفکر است؛ نگاه کنیم آن وقت منظور من هم روشن می شود. چون این فکر کردن نتایجی دارد که در لابه لای اثر خودش را نشان می دهد. در واقع به نظر من نویسنده وقتی کارش را تمام می کند که حتی اگر به پاسخ های نهایی هم نرسد، که قطعاً نمی رسد، پاسخ های خودش را به مسئله داده باشد. درست مثل داستایوسکی، کوندرا؛ و حتی همینگوی که البته خیلی پنهانی تر این کار را در آثارش کرده است. برای این کار نویسنده باید با اعتماد به نفس بنویسد.

از خیانت در روابط انسان ها، به عنوان مفهومی مدرن یاد کرده ا ید و این که در سه گانه فراموشی به چنین مفهومی پرداخته اید. چرا خیانت؟

بله همان طور که گفتم تلاش کردم در کنار یک مفهوم امروزی از روابط آدم ها، به جنگ و به خیانت بپردازم. در رمان اولم آن جا که برف ها آب نمی شوند این سوال با قوت کمتری مطرح است. اما در رمان دوم، «بگذارید میترا بخوابد» این مفهوم خیلی برجسته تر و عمیق تر مطرح می شود. و در رمان سوم که هنوز نامی برای آن انتخاب نکرده ام توجه بیشتری به عشق داشته ام ضمن این که همچنان به مفاهیمی مثل خاطره، زمان و خیانت هم پرداخته ام. دلیلش هم این است که به نظر من کار نویسنده، جراحی ذهن انسان عصر خویش است. دست کم برای من، رمان، همان قدر که داستانی را تعریف می کند، تلاش دارد به تعریف بهتری از انسان برسد. از این نظر، خیانت از دو منظر موضوع قابل بحثی است. ابتدا به لحاظ جامعه شناختی، انسان دوره ما، انسانی خیانت کار است. در واقع این کلمه با معنای که خودمان برایش تعریف کرده ایم، حالا یکی از اساسی ترین و چالش برانگیزترین موقعیت های روانی ماست. شیوه زندگی امروز و روابط گسترده و نزدیکی که به همراه می آورد، سبب شده است خیانت، موضوعی همه گیر و مفهومی قابل تأمل باشد. بنابراین، بی توجه به آن که اصولاً چیست و چگونه شکل می گیرد، مسئله ای است که نویسنده، به ویژه نویسنده ای که در ژانر روان شناختی می نویسد، نمی تواند و نباید از کنارش بی تفاوت عبور کند.

فکر نمی کنید پرداختن به چنین مفاهیمی که درگیر اندیشه است، در روایت و اصولاً در فضایی مثل رمان تبدیل به بیانیه یا مانیفست نویسنده می شود؟

برای من، بازاندیشی مفاهیم جامعه شناختی- روان شناختی در دنیای مدرن، یکی از وظایف نویسنده رمان محسوب می شود. رمان تلاش می کند تعریف و تحلیل جدیدی از انسان عصر خود دهد و به شناخت عمیق تری برسد. از این نظر هم توجه به جنبه های روانی- اجتماعی انسان امروز برای من، جریان زیرین رمان است که داستان به معنای روال علت و معلولی رویدادها، حرکتش را از آن می گیرد. در واقع حرکت رمان برای دستیابی به اندیشه تازه است. یا دست کم اندیشه ای که اندکی بیشتر در عمق پدیده ها نفوذ کرده است.

پس باز می رسیم به این که شما معتقدید رمان علاوه بر طرح پرسش به پاسخ های احتمالی هم می پردازد؟

بله؛ وقتی من در طرح داستان به خیانت می رسم، گذشته از همه مواردی که گفتم وشاید پیش از همه آن ها، به این مفهوم در ارتباط با کلیت اندیشه حاکم بر رمانم فکر می کنم. این که اصولاً خیانت چیست؟ از کجا ناشی می شود؟ نسبت اش با فراموشی چیست؟ خیانت حاصل فراموشی است یا فراموشی حاصل خیانت؟... و از همه مهم تر، آیا اساساً می توانیم چیزی به نام خیانت را در ذات و ماهیت روابط انسان ها شناسایی کنیم یا این مفهوم نیز مثل بسیاری دیگر از مفاهیم اجتماعی دست ساز بشر، حاصل تنبلی ذهن و احساس مالکیت خصوصی انسان است؟... رمان  با شیوه اندیشگی ویژه خود، تلاش برای پاسخ گفتن به این پرسش هاست.

تهیه و تنظیم برای تبیان : مهسا رضایی - ادبیات