تبیان، دستیار زندگی
نگاهی به نهضت مشروطه و سد همشروطیت
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

درباره نهضت مشروطه

و شیخ فضل الله نوری

fg6* e41h7g

در آستانه مشروطيت

با قتل ناصر الدين شاه، فرزندش مظفر الدين شاه به سلطنت رسيد. وى اراده اى ضعيف داشت ساده لوح و زود باور بود و از علم و تدبيرى كه لازمه فرمانروايى است بى بهره بود. از اين رو اوضاع كشور آشفته بود. اين اوضاع نا بسامان ملت را تحت فشار قرار داده بود، مردم كه يك بار پيروزى در نهضت تنباكو را تجربه كرده بودند، در صدد تغيير وضع موجود بر آمدند. از اين زمان انجمن هايى براى هدايت مبارزات مردم تشكيل شد كه مهم ترين آن انجمن مخفى بود كه به وسيله «آيت الله سید محمد طباطبايى» اداره مى شد. در محرم سال 1323 ق. سخنرانان در مجالس مذهبى به انتقاد از دولت پرداختند.

fg6* e41h7g

در همين زمان بود که عكسى از «موسيو نوژ» بلژيكى كه در اداره گمرك ايران كار مى كرد با لباس روحانى پخش شد. عالمان و مردم مذهبى اين عكس را توهين به جامعه روحانيت دانستند و همين موضوع موجب تظاهراتى در بازار شد. اين وضع در تهران با رويدادهاى ساير شهرها از جمله خشم مردم كرمان به جهت برخورد ناشايست حاكمان كرمان با رهبران روحانى آنجا و نيز نارضايتى مردم خراسان، قزوين و سبزوار از حاكمان محلى سبب نارضايتى عمومى در كشور گرديد. مردم و بازرگانان در مسجدى در تهران متحصن شدند. آيت الله طباطبايى و آيت الله بهبهانى به آنان پيوستند و تظاهراتى صورت گرفت كه مورد هجوم نيروهاى دولتى قرار گرفت.

رهبران روحانى به همراه مردم به حرم عبدالعظيم عليه السلام پناهنده شدند و در آنجا خواسته هاى خود را كه مهم ترين آنها اجراى قوانين اسلامى و ايجاد عدالتخانه بود به اطلاع شاه رساندند. با اعلام موافقت با خواستهاى مهاجران روحانيان و مردم به شهر بازگشتند اما «عين الدوله» كه پذيرش ‍خواسته ها قدرتش را محدود مى كرد با خواسته هاى آنها مخالفت كرد و به زندان و تبعيد عدالت طلبان پرداخت. مردم نيز مبارزات خود را تشديد كردند و به رهبرى روحانيان دست به راه پيمايى و تظاهرات زدند. در اين جريان يكى از طلاب به نام «سيد عبد الحميد» به شهادت رسيد. مردم جسد شهيد را برداشته، در شهر به راهپيمايى پرداختند و پس از آن در مسجد جامع متحصن شدند.

آيت الله طباطبايى و آيت الله بهبهانى كه رهبرى نهضت عدالت طلبى را به عهده داشتند، از قدرت و نفوذ شيخ فضل الله در جامعه آگاهى داشتند از اين رو با وى به گفتگو پرداخته، و از او درخواست همكارى كردند. شيخ نيز براى همراهى و حمايت از نهضت عدالتخانه به مبارزان پيوست. او در ابتداى همكارى و همراهى گفت : من راضى به بى احترامى به روحانيت و توهين به شريعت نيستم و شما را تنها نمى گذارم هر اقدامى كه انجام داديد من هم با شما حاضرم ولى بايد مقصود اسلام و شرع باشد.

تحصن در سفارتخانه انگليس

با هجرت عالمان و روحانيان به قم، شهر به حال تعطيل در آمد و مردم نگران و پريشان شدند. اين نگرانى موقعيت مناسبى را براى دولت استعمارگر انگليس به وجود آورد تا در نهضت رخنه كند و از اين راه با دولت روسيه كه همه كاره دربار قاجار بود رقابت كند. از اين رو به وسيله فراماسونها و روشنفكران وابسته به خويش در ميان مبارزان نفوذ كرده، با پخش شايعه حمله دولت به مردم، زمينه را براى تحصن مردم در سفارتخانه اش آماده كرد و به دنبال آن تحصن در سفارتخانه آغاز شد. از پيشگامان اين تحصن «حاج امين الضرب» و «حاجى شاهرودى» و چند نفر ديگر بودند. معروف بود كه اين آقايان از اهل فراموشخانه (فراماسونرى) هستند و يك رمز و قراردادى محرمانه با هم دارند. نهضت «عدالت خانه» كه ريشه اى مكتبى و اسلامى داشت از اين مرحله رنگ غربى به خود گرفت و كم كم زمزمه حكومت مشروطه بر سر زبانها افتاد.

درخواستهاى آغازين كه اجراى قوانين اسلام و ايجاد عدالتخانه بود، جاى خود را به حكومت مشروطه و مجلس شوراى ملى داد. نا آگاهى تحصن كنندگان از اين نوع حكومت به گونه اى بود كه برخى شعار مى دادند ما مشربه و بعضى مى گفتند ما مشروطه مى خواهيم و شخص ديگرى مشروطه را زنى تصور مى كرد كه قرار است پادشاه شود!

fg6* e41h7g

متحصنين مشروطه ‌خواه در كنار ديگ هاي پلو در سفارت انگليس

فضاى نيرنگ خانه انگلستان و تبليغات درون آن به گونه اى بود كه تحصن كنندگان بدون اينكه بفهمند مشروطيت چيست و در حالى كه تلفظ صحيح اين لفظ را هم نمى دانستند خواهان حكومت مشروطه شدند و از اين مرحله، نهضت عدالتخانه با نام مشروطه و تحت نفوذ انگلستان به پيش ‍ مى رفت. روشنفكران غربزده و فراماسونهاى وابسته در شمار رهبران اصلى آن در آمدند و همان طور كه ماهيت نهضت تغيير كرد، نام آن نيز تغيير يافت و نهضت مشروطيت نام گرفت.

به دنبال پذيرش خواست هاى مبارزان عالمان و روحانيان متحصن در قم به تهران بازگشتند و فرمان مشروطيت و دستور تشكيل مجلس شوراى اسلامى به وسيله مظفر الدين شاه صادر شد. اما متحصنين در سفارت كه از «ديگ پلو سفارت انگليس» غذا خورده بودند، از سفارتخانه خارج نشدند و خواهان تغيير مجلس شوراى اسلامى به مجلس شوراى ملى شدند. و پس از گفتگو و تغيير مجلس شوراى اسلامى به مجلس ‍ شوراى ملى از سفارتخانه خارج شدند. پس از آن با انتخاب نمايندگان، در روز يكشنبه هيجدهم شعبان 1324 ق. مجلس افتتاح شد.

تكيه گاه مجلس و مايه قوت و قدرت آن، علماى بزرگ تهران بودند كه در راس آن ها آقا سيد عبدالله بهبهانى و سيد محمد طباطبايى و حاج شيخ فضل الله نورى بودند.

قانون اساسى

يكى از مهمترين كارهاى مجلس تدوين قانون اساسى بود. در مورد قانون اساسى دو ديدگاه متفاوت مطرح بود. روحانيان و در راءس آنها شيخ فضل الله خواهان قانونى بودند كه بر پايه اسلام و شريعت باشد و روشنفكران غربزده و فراماسونها قانونى همسان قوانين كشورهاى غربى مى خواستند و اين اختلاف كه ناشى از ديدگاه فكرى و اعتقادى آنها بود، سر آغاز تفرقه بين دسته مبارزان شد. روشنفكران وابسته و فراماسونها اكثر مجلس را تشكيل مى دادند به طورى كه تنها در بين شانزده نماينده تهران سيزده نفر آنها فراماسون بودند.

فراماسونها و ديگر روشنفكران غربزده در نوشتن قانون اساسى و متمم آن نقش مهمى داشتند. رئيس هيئت تدوين كننده متمم قانون اساسى «سعد الدوله» بود كه در بلژيك به عضويت لژ فراماسونى در آمده بود. از ديگر اعضاى آن حاج «امين الضرب» ، حاج «سيد نصرالله سادات اخوى» ، «سيد نصر الله تقوى» و «تقى زاده» بودند كه همه فراماسون بودند. مجلس با چنين افرادى مشغول تهيه و تصويب قانون اساسى شد.

9de'ì e41h7g

شيخ فضل الله كه از قبل به توطئه هاى فراماسونها و روشنفكران غربزده پى برده بود، به همراه آيت الله بهبهانى و آيت الله طباطبايى در جلسات مجلس ‍ شركت كردند تا شايد از راه نصيحت و هدايت بتوانند از تصويب قوانين غير اسلامى جلوگيرى كنند. اما نمايندگان فراماسون به راه خويش مى رفتند.

در اين ميان روحانيان و عالمان بزرگ حوزه علميه نجف يعنى آيات عظام «آخوند خراسانى»، «شيخ عبدالله مازندرانى» و «ميرزا حسين تهرانى» نيز با اطلاعات نادرستى كه از طرف مشروطه خواهان به آنها مى رسيد به حمايت از مشروطه برخاستند. شيخ فضل الله به تلاش خود براى اصلاح وضع موجود ادامه داد. او در مورد قانون اساسى پيشنهادهايى به مجلس داد. ذكر مذهب جعفرى به عنوان مذهب رسمى كشور و اصل نظارت فقها بر قوانين مجلس شوراى ملى از جمله اين پيشنهادها بود كه از هوشيارى و شم سياسى او حكايت داشت . با اين همه مجلس با نظرات وى مخالفت كرد و او به نشان اعتراض مجلس را ترك كرد.

از اين زمان شيخ فضل الله مورد حملات ناجوانمردانه روشنفكران غرب گرا و فراماسونها و ديگر نا آگاهان قرار گرفت . يكى از نمايندگان در مذاكرات مجلس درباره شيخ فضل الله گفت : چون او رياستى پيدا نكرد، راه مخالفت پيش گرفت تا از اين راه به رياست برسد!

از آن پس مطرح شدن بحث آزادى مطبوعات دستاويزى براى حمله به مقدسات دينى و مذهبى شد. روزنامه كوكب درى در شماره 13 سال اول خود نوشت : «شما مردم نادان چرا اين قدر اعتقاد به اين اشخاص داريد كه در هزار و سيصد سال قبل به يزيد بن معاويه ياغى شد و قشون فرستاد، خود (و) همراهانش را كشتند. حالا اين مردم روضه خوانى مى نمايند، خرج مى دهند و مال خود را بى جهت تفريط مى نمايند. يك جماعتى به خاك كربلا اعتقاد دارند، اين خاك چه مزيت و برترى با خاكهاى ديگر دارد.»

مخالفت با مشروطه

هر چند كه با تلاش شيخ و حمايت عالمان نجف اصل نظارت فقها با تغييراتى به عنوان اصل دوم متمم قانون اساسى تصويب شد، شيخ فضل الله كه شاهد توهين روزنامه ها به دين و ائمه معصومين عليهم السلام بود، دريافت كه هيچ تضمينى براى اصل نظارت فقها و تطبيق قوانين با شريعت اسلام وجود ندارد و اگر اكنون فكرى اساسى براى اين كار نشود فردا بسيار دير خواهد بود. وى با حكومت مشروطه مخالفتى نداشت ، بحث او در كيفيت اين نوع از حكومت در جامعه اسلامى ايران بود. او معتقد بود كه قانون اساسى و ديگر قوانين حقوقى و جزايى بايد مطابق قوانين اسلام باشد، زيرا مردم ايران مسلمان و پيرو اين دين هستند و به همين دليل پيشنهاد كرد تا عنوان حكومت ، مشروطه مشروعه باشد. وى بارها گفت : «من و الله با مشروطه مخالفت ندارم ، با اشخاص بى دين و فرقه ضاله و مضله مخالفم كه مى خواهند به مذهب اسلام لطمه وارد بياورند. روزنامه ها را كه لابد خوانده ايد كه به انبيا و اوليا توهين مى كنند.»

رويارويى و نبرد دو انديشه مشروطه و مشروعه ، مخصوص تهران نبود و در شهرهاى بزرگ ديگر نيز وجود داشت . در رشت آيت الله حاج ملا محمد خمامى رشتى ، در زنجان آخوند ملا قربان على زنجانى ، در تبريز ميرزا محمد حسن مجتهد تبريزى و مير هاشم دوچى از طرفداران مشروطه مشروعه بودند.

در تهران نيز آخوند رستم آبادى ، سيد احمد طباطبايى ، ملا محمد آملى ، شيخ عبدالنبى نورى ، سيد محمد يزدى ، شيخ محمد بروجردى ، حاج ميرزا لطف الله ، حاج آقا نورالله مجتهد عراقى ، شيخ على اكبر مجتهد، سيد على قطب نخجوانى ، شيخ محمد على پيشنماز، آقا جمال الدين لافجه اى ، شيخ على اكبر طالقانى و... از شيخ فضل الله و مشروطه مشروعه حمايت مى كردند.

اما با اين همه ، تبليغات مشروطه طلبان چنان قوى و گرماه كننده بود كه جو سياسى و اجتماعى به طور كامل موافق مشروطه خواهان بود و همين موجب شد تا جمعى خواهان تبعيد شيخ شوند و گروهى حمله به منزل او را طرح ريزى كنند. شيخ فضل الله نيز براى اينكه پيام خود را بهتر به مردم برساند با همراهان خويش به حضرت عبدالعظيم عليه السلام هجرت كرد و در آنجا متحصن شد.

او در يكى از سخنرانيهاى خويش خطاب به مردم حاضر در حرم فرمود: «بارها اين را گفته ام و باز به شما مى گويم كه من در موضوع مشروطيت و محدود بودن سلطنت هيچ حرفى ندارم و هيچ كس نمى تواند اين موضوع را انكار كند، بلكه براى اصلاح امور مملكت و محدوديت سلطنت و تعيين حقوق و وظايف دولت قانون و دستور العمل لازم است . اما مى خواهم بدانم در مملكت اسلامى كه داراى مجلس شوراى ملى است ، قوانين آن مجلس بايد مطابق قوانين اسلام و قرآن باشد يا مخالف قرآن و كتاب آسمانى؟ وى در ادامه قرآن كوچك خود را از جيب بيرون آورد و قسم ياد كرد كه من مخالف اساس مشروطيت و مجلس نيستم بلكه اول كسى كه طالب اين اساس بود من بودم و فعلا هم مخالفتى ندارم اما مشروطه به همان شرايطى كه گفتم كه بايد قانون اساسى و قوانين داخلى مملكت مطابق با شرع باشد.»

e41h7g

تحصن كنندگان براى بيان و توضيح مواضع و اهداف خود روزنامه اى به نام لايحه منتشر مى كردند. مجلس كه از افشاگرى و تبليغات آنها احساس ‍ خطركرد.، با انتشار اطلاعيه اى اعلام كرد كه كلمه مشروطه نمى تواند چيزى مخالف با دين و احكام شرعى باشد. اين اطلاعيه كه پاسخى در حد گفتار و نوشتار به خواستهاى متحصنين بود موجب شد تا شيخ فضل الله و يارانش ‍ حرم را ترك كرده ، به شهر باز گردند اما اين يك برنامه حساب شده براى تفرقه و از هم پاشيدن متحصنين بود و مشروطه خواهان در عمل همان مسير سابق را مى پيمودند.

شيخ فضل الله نيز مشغول درس و بحث علوم اسلامى شد و چون گذشته در موضع مخالفت و در سنگر مبارزه با مشروطيت اروپايى باقى ماند. شيخ و يارانش هر چند در اين مرحله فعاليت علمى در مخالفت با مشروطه نداشتند وجود آنها خارى در چشم مشروطه طلبان غرب گرا بود. از اين رو با جعل تلگرامهايى از طرف علماى نجف شيخ را مخل آسايش و مفسد معرفى كردند. جالب توجه اينكه در يكى از اين تلگرامها آمده بود: شيخ فضل الله به علت اخلال در اصلاح مسلمين از درجه اجتهاد ساقط است . اين جاعلان جاهل نمى دانستند كه علم و اجتهاد چيزى نيست كه كسى بتواند آن را از ديگرى سلب كند. اما نا آگاهى جامعه كافى بود تا اين تبليغات موثر واقع شود. پس از آن توطئه قتل شيخ طرح ريزى شد و شيخ فضل الله مورد حمله مسلحانه قرار گرفت و مجروح گرديد.

سقوط و ظهور دوباره مشروطيت

e-e/ 9dì 4'g b','1

با مرگ مظفر الدين شاه ، محمد على شاه به سلطنت رسيد. وى داراى خوى استبدادى بود و به هيچ وجه مطيع قانون نبود. علاوه بر اين وى پرورش ‍ يافته روسها بود و با حكومتى كه بر اساس خواست و منافع انگلستان روى كار مى آمد موافق نبود. از اين رو به وسيله سربازان دولتى و قزاقان روسى به مجلس حمله كرد. عده اى از نمايندگان كشته شدند و برخى دستگير و تبعيد شدند و بساط مشروطه بر چيده شد.

خبر حمله به مجلس و كشتن مشروطه خواهان موجب شد تا نيروهاى شمال به رهبرى سپهدار تنكابنى و نيروهاى بختيارى به رهبرى سردار اسعد بختيارى به تهران حمله كرده ، شهر را به تصرف خود در آورند. با شكست نيروهاى دولتى و فتح تهران محمد على شاه به سفارت روسيه پناهنده شد. فاتحان تهران مجلسى با عنوان مجلس عالى در بهارستان تشكيل دادند. اين مجلس محمد على شاه را از سلطنت خلع و احمد شاه را به پادشاهى برگزيد و بقيه مناصب حكومت را بين خود تقسيم كردند. اكثر مشروطه خواهانى كه حكومت را به دست گرفتند از عوامل روسيه و انگلستان بودند و به اين ترتيب حكومت و مجلس دوم هر دو به دست فئودالها و خدمتگزاران امپرياليسم افتاد.

حكومت روى كار آمده حتى با معيارهاى غربى نيز يك حكومت مشروطه نبود. فاتحان تهران و حاميان مشروطيت يعنى سردار اسعد و سپهدار هيچيك اعتقادى به حكومت ملى نداشتند. زيرا يكى از عناصر اصلى ايدئولوژى مشروطت ، بر انداختن نظام شبه فئوداليسم ايرانى و نفى قدرتهاى محلى حكومت امثال سپهدار و سردار اسعد بود.

آخرين روزها

مشروطه خواهان پس از برقرارى حكومت به تصفيه حساب با مخالفان مشروطه پرداختند. طرفداران استبداد يعنى شاه و درباريان وحشت زده هر كدام به جايى پناه بردند اما مشروطه مشروعه به رهبرى شيخ فضل الله چون كوه مقاوم و استوار بودند.

پيشنهادهاى مختلفى به شيخ فضل الله رسيد تا به جايى پناهنده شود. سعد الدوله براى او پيام فرستاد كه با وزير مختار روس و انگليس گفتگو كردم و براى شما جاى مناسبى در سفارتخاه تهيه كرده ام تا از خطر محفوظ باشيد. ياران شيخ فضل الله خوشحال شدند اما شيخ بدون عكس العمل در مقابل اين پيام ((لا حول و لا قوه الا بالله )) مى گفت.

پيشنهاد شد كه اجازه بدهيد پرچم هلند را كه كشور بى طرفى است بر بام خانه نصب كنيم تا در امان باشيد. شيخ با تبسمى استهزا گونه فرمودند: بايد پرچم ما را روى سفارتخانه بيگانه نصب كنند. چطور ممكن است كه صاحب شريعت به من كه از مبلغين احكام هستم اجازه فرمايد، پناهنده به خارج از شريعت شوم .

وى در پاسخ پيشنهاد ديگرى اينچنين فرمود: «آيا رواست كه من پس از هفتاد سال كه محاسنم را براى اسلام سفيد كرده ام حالا بيايم و زير پرچم بيگانه بروم»

سرانجام مشروطه طلبان براى انتقام از شيخ فضل الله به منزل وى حمله كردند و شيخ را به شهربانى بردند. شيخ فضل الله چند روزى در شهربانى بود و در روز سيزدهم رجب براى محاكمه او را به عمارت گلستان بردند. «مدير نظام نوابى» از مأموران شهربانى و از محافظان شيخ فضل الله ماجراى محاكمه شيخ را اين گونه نقل مى كند.

دادگاه

اعضاى دادگاه شش نفر بودند كه مقابل آقا روى نيمكت نشستند. شيخ ابراهيم زنجانى به عنوان دادستان دادگاه از آقا سئوال مى كرد. او در موقع محاكمه به آقا حمله و بى احترامى مى كرد و يك باز نيز گفت : شيخ ! من از تو عالم ترم . از مخارج تحصن سؤال شد و آقا برايشان توضيح داد و گفت ديگر پول نداشتيم و گرنه ادامه مى داديم.

در بين محاكمه آقا اجازه نماز خواندن خواست و آنها هم اجازه دادند. آقا عبايش را همان نزديكى روى كف تالار پهن كرد و نماز ظهرش را خواند اما اجازه ندادند كه نماز عصرش را هم بخواند. دوباره از تحصن سوال كردند. در بين محاكمه يپرم خان از در پايين آهسته وارد تالار شد و پشت سر آقا روى صندلى نشست . آقا متوجه او نشد. ولى چند دقيقه اى كه گذشت حادثه اى پيش آمد كه وضع تالار تغيير كرد.

راوی می گوید: من در اين وقت از آقا قدرت و شجاعتى ديدم كه در تمام عمر نديده بودم و آن وقتى بود كه آقا از افراد محاكمه كنند پرسيد: «يپرم» كداميك از شما هستيد؟ همه به احترام يپرم از سر جايشان بلند شدند و يكى از آنها با احترام «يپرم» را كه پشت سر آقا نشسته بود نشان داد و گفت يپرم خان ايشان هستند. آقا همان طور كه روى صندلى نشسته بود و دو دستش را روى عصا تكيه داده بود به طرف چپ نصفه دورى زد و سرش را برگرداند و با حالت خشم و تندى گفت: يپرم تويى؟ يپرم گفت بله و بلافاصله گفت: شيخ فضل الله تويى؟ آقا جواب داد بله منم. يپرم گفت: تو بودى كه مشروطه را حرام كردى؟ آقا جواب داد بله من بودم و تا ابد الدهر هم حرام خواهد بود. مؤسسان اين مشروطه همه بى دين هستند و مردم را فريب داده اند. پس از آن رويش را برگرداند. در آن موقع كه اين كلمات با هيبت مخصوصى از دهان آقا بيرون مى آمد نفس از در و ديوار بيرون نمى آمد و همه ساكت و سراپا گوش بودند. تماشاچيان حاضر در تالار وحشت كرده بودند. من مى لرزيدم و با خود مى گفتم اين چه كار خطرناكى است كه آقا در اين موقع انجام مى دهد. يپرم رئيس شهربانى و فرمانده نيروى انتظامى است .

موضوع محاكمه شيخ فضل الله همين چند سوال پيرامون تحصن بود.

ماجرای به دار آویختن و شهادت مظلومانه حاج شیخ فضل الله را در اینجا ببینید.


نويسنده: سيد مجيد حسن زاده آب لشكرى

منبع: كتاب گلشن ابرار ج 1

تنظیم و فرآوری: رهنما، گروه حوزه علمیه تبیان