تبیان، دستیار زندگی
بعضی اوقات که از غسالخانه بیرون می آمدم، می دیدم از طرف شهرداری با وانت سنگ لحد و تابلو های فلزی سیاهی آورده اند و گوشه و کنار غسالخانه می ریزند. به محض دفن جنازه ایی، یکی ، دو نفر از کارکنان شهرداری اسم و فامیل شهید را با قلم مو و رنگ روی تابلو می نوشتند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خاطرات زهرا حسینی از جنگ
جنگ

بعضی اوقات که از غسالخانه بیرون می آمدم، می دیدم از طرف شهرداری با وانت سنگ لحد و تابلو های فلزی سیاهی آورده اند و گوشه و کنار غسالخانه می ریزند. به محض دفن جنازه ایی، یکی ، دو نفر از کارکنان شهرداری اسم و فامیل شهید را با قلم مو و رنگ روی تلبلوی فلزی می نوشتند و بالای قبر فرو می بردند.

خیلی وقت ها که این آدم ها را پیدا نمی کردم، خودم تابلوها را می نوشتم. اگر تابلوها تمام شده بود، روی سنگ های سیمانی شکسته که دیگر نمی شد از آن برای سنگ لحد استفاده کرد اسم شهید را می نوشتم و بالای قبر می گذاشتم. معمولا تا غروب سنگ ها تمام می شد و قلم موها هم خراب شده بود. ناچار به جای قلم مو با کمک تکه چوبی که پیدا می کردم روی مقوا اسامی شهدا را می نوشتم و بالای قبر، زیر خاک می گذاشتم.

کتاب دا (خاطرات سیده زهرا حسینی) چاپ یکصد وهشتم : انتشارات سوره مهر

برای خرید کتب اسلامی کلیک کنید.

تنظیم: آقایی


برای خرید کتب حکمت و عرفان کلیک کنید.

برای خرید کتب دفاع مقدس کلیک کنید.

برای خرید از فروشگاه اینترنتی کلیک کنید.