اولین مریضیه که به من مراجعه کرد!
دکتری به یکی از دوستانش که برای اولین بار به مطبش آمده بود، محل کارش را نشان می داد. بالاخره رسید جلوی یک گنجه و اسکلتی را که با دقت در گنجه جا داده شده بود، نشان داد و گفت:
- این عزیزترین یادگار حرفه منه... اولین مریضیه که به من مراجعه کرد!
***
وقتی بچه بوده گذاشتنش اون تو
دوتا سبک عقل رفتند سینما و ته صف ایستادند تا بلیط بخرند. وقتی نوبت به آنها رسید، اولی از پنجره کوچک گیشه نگاهی به بلیت فروشی انداخت، اول مو بر اندامش راست شد و بعد زد زیر خنده، حالا نخند و کی بخند. دومی با تعجب پرسید:
- چه خبره؟
- این آقا رو باش، چه جوری از این پنجره کوچولو رفته اون تو.
- ساکت همین حرفا رو می زنی که مردم ما رو مسخره می کنن.
- تو که می دونی بگو چه جوری کردنش این تو.
- نادون، آدم به این گندگی رو که نمی شه از این پنجره کرد تو. وقتی بچه بوده گذاشتنش اون تو تا بزرگ شده.
***
توریست های آمریکایی مشغول تماشای یکی از زیباترین کاخ های قرون وسطی در فلورانس بودند. یکی از آنها از راهنما پرسید:
- این مال چه وقته؟
- مال قرن چهارده.
- خیلی عجیبه، خیلی تأسف آوره!
- برای چی؟
- برای این که مردم بی سلیقه اون دوره یه همچی قصر قشنگ و مجللی را کنار ایستگاه راه آهن ساختن!