تبیان، دستیار زندگی
مفهوم «تنهایی» را می توان مفهوم مشترک همه داستان های مجموعه «فوتبال وسط حمام» دانست. اگرچه نوع نگاه و رویکرد نویسنده در داستان های مختلف، متفاوت است، اما در همه داستان های مجموعه با آدم هایی روبه روییم که تنهایی و دور بودن یا دور شدن از جمع فقط در ذهن ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

«فوتبال وسط حمام»

اثر محمود قلی پور

«فوتبال وسط حمام»

«فوتبال وسط حمام» اولین مجموعه داستان محمود قلی پور است؛ مجموعه یی شامل هشت داستان کوتاه که اواخر آذرماه سال 88 توسط انتشارات افراز منتشر و توزیع شد. فضای تمام داستان های این مجموعه تلفیقی است از واقع گرایی و فانتزی؛ فانتزی که گاه در نتیجه آشفتگی های ذهنی شخصیت ها وارد داستان می شود، گاه به وسیله حضور نویسنده/ راوی در داستان به وجود می آید، و گاه به کمک تمهیداتی خلق می شود که ساختارها و ریزساختارهای داستانی مانند فلش فوروارد (حرکت به جلو در زمان) را در اختیار نویسنده قرار می دهند. به کمک همین تلفیق واقعیت و فانتزی در داستان هاست که نویسنده می تواند جهان مورد نظرش را خلق کند؛ جهانی ناقض قطعیت که به قول هایزنبرگ قطعی ترین واقعیتش «عدم قطعیت» است؛ جهانی که در آن همه قراردادهای اجتماعی و روابط برخاسته از آنها مورد تردید قرار می گیرند؛ رابطه زناشویی، روابط عاشقانه و حتی رابطه پدر و فرزندی. تنها داستان پایانی مجموعه است که این قاعده را نقض می کند و به موضوعی تکراری می پردازد و البته هم نمی تواند که از زیر بار نگاه رسمی و کلیشه یی خارج شود و نتیجه این است که حرف جدیدی برای گفتن ندارد.

مفهوم «تنهایی» را می توان مفهوم مشترک همه داستان های مجموعه «فوتبال وسط حمام» دانست. اگرچه نوع نگاه و رویکرد نویسنده در داستان های مختلف، متفاوت است، اما در همه داستان های مجموعه با آدم هایی روبه روییم که تنهایی و دور بودن یا دور شدن از جمع فقط در ذهن آنها وجود ندارد بلکه در زندگی عینی آنها هم وارد شده است و شاید در مورد بسیاری از آنها حتی استفاده از واژه بی کس مناسب تر باشد.

  1. -«کی بیایم خواستگاری؟»
  2. -«الان که مامان بیمارستانه.»
  3. -«خب، بابایی، خاله یی، یه بزرگ تری. شاید مامانت چند سال تو کما بمونه. تو که نمی تونی زندگیت رو تعطیل کنی. می تونی ناناز؟ به فامیلات بگو.»
  4. -«ما هیچ کس رو نداریم.» (فوتبال وسط حمام، ص 29)

اما این آدم های بی کس، برخلاف تصور و انتظار خواننده، هیچ تلاشی برای ساختن دنیایی آرمانی و خروج از بحران فردیت نمی کنند و هرچه بیشتر در پیله خود فرو می روند، همین می شود که یا گرفتار اوهام و خیالات می شوند، یا دست به اعمال نامنتظر و حتی جنون آمیز می زنند یا به رغم همه اتفاقاتی که در داستان بر آنها مترتب می شود، ترجیح می دهند به همان زندگی تهی گذشته شان یا به عبارتی بهتر به همان پرسه زنی در گوشه و کنار زندگی همچون موجودی کرخت و بی حس ادامه دهند. به همین دلیل هم تاثیر و حضور عناصر روانشناسی در داستان های مجموعه «فوتبال وسط حمام» بسیار شاخص است و می توان آنها را جزء داستان های روانشناسانه دسته بندی کرد.

در داستان «فوتبال وسط حمام» چند ساعتی از زندگی زوجی جوان روایت می شود؛ مرد مشغول دیدن فوتبال است و زن مشغول کارهای روزمره. لا به لای حرف هایی که با هم می زنند، زن از مرد می خواهد که بعد از تمام شدن فوتبال به میدان حسن آباد بروند و میز جدیدی به جای میز شکسته فعلی شان بخرند. مرد هم برای اینکه بتواند با آرامش فوتبالش را تماشا کند، خیلی زود می پذیرد. زن به حمام می رود. اما وقتی از حمام بیرون می آید، خواننده با صحنه جدید روبه رو می شود؛ تلویزیون خاموش است و اثری از پوست تخمه هایی که مرد روی زمین ریخته بود، نیست. زن روی تخت یک نفره اش می نشیند و به نقطه یی موهوم خیره می شود. در پایان؛ بلند می شود و موهایش را به سرعت خشک می کند. رو به مبل ها و تلویزیون می کند و بلند می گوید؛

  1. «حسن آبادی ها هم زار و زندگی دارن. تا نصف شب در مغازه وانمی سن که. بدو لباست رو بپوش.» (فوتبال وسط حمام، ص 20)

فضای بسیار عینی و ملموس داستان، این امکان را به نویسنده می دهد تا آخر داستان برای خواننده، بسته بازی کند و در صحنه پایانی مهره ی اصلی  را رو کند تا تاثیر عمیق تری بر ذهن خواننده بگذارد. البته نویسنده، هوشمندانه در میانه های داستان اشارات و توجهاتی به خواننده می دهد- نکته یی که خواننده در خوانش دوم متوجه آن خواهد شد. بدون این اشارات، داستان پایانی لطیفه وار یا شگفت انگیز پیدا می کرد و حتی ممکن بود خواننده احساس کند سرتاسر داستان نویسنده داشته به او دروغ می گفته.

مجموعه داستان «فوتبال وسط حمام» را می توان مجموعه داستانی تجربی نامید؛ تجربه یی شخصی برای یافتن شیوه روایتی شخصی. کم نیستند داستان هایی در مجموعه که نویسنده/ راوی ناگهان در آنها حضور پیدا می کند تا بعضی ناگفته ها را با خواننده در میان بگذارد. تکرار این حضور نویسنده/ راوی در داستان های کسی که تا پیش از این او را به عنوان منتقد ادبی شناخته ایم، می تواند نشان دهنده آگاهی و تعمد نویسنده باشد برای ایجاد نوعی فاصله گذاری برشتی در ادبیات داستانی. این خصلت روایتی همان قدر که در بعضی از داستان های مجموعه مانند «زیر آوار یک دسته گل» خوب جا می افتد و در خدمت روایت قرار می گیرد، در بعضی دیگر از داستان ها مانند «خلاصه رمان؛ باید اعتراف کنم که من پدرت هستم» به داستان ضربه می زند و موجب قطع مدام روایت در ذهن خواننده می شود.

بزرگ ترین ایراد مجموعه، مانند بسیاری از آثار این چندساله ادبیات داستانی ایران، زبان و نثر آن است. در این مجموعه کم نیستند جملاتی که با ساختار دستور زبان فارسی هماهنگ نیستند و بیشتر تحت تاثیر ادبیات ترجمه و ساختار گرامری زبان های با ریشه لاتین قرار دارند. جالب اینجاست که قلی پور در گفت وگونویسی می تواند به خوبی از زبان محاوره استفاده کند و به عبارت دیگر از زیر فشار زبان ترجمه خارج شود. اما هنگام روایت و توصیف تاثیر زبان ترجمه به شدت روی نثر و زبان او دیده می شود. تعمیم یافتگی چنین تاثیری در بسیاری از آثار متاخر ادبیات داستانی ایران، سرزمین و فرهنگی که بسیاری از مردم جهان آن را به ادبیاتش- ادبیات کهنش- می شناسند، می تواند یادآوری کننده یک نکته بسیار مهم به نویسندگان و ناشران باشد؛ نیاز به ویراستاری حرفه یی اثر، پیش از چاپ. فراموش نکنیم که کم نیستند ناشران بزرگی در سراسر دنیا که اعتبارشان به ویراستارانی است که آثارشان را پیش از چاپ بررسی و اصلاح می کنند چراکه در دنیای امروز آنچه اهمیت دارد فرآورده یا محصول نهایی و کیفیت آن است.

کاوه فولادی نسب

مطالب مرتبط:

مسافران بالون های کاغذی

کلاس درس داستان نویسی تبیاد

سالمرگی و قطعه قطعه نویسی

كلیات مباحث دستوری

«برشی از زندگی»

حداقل لذت !

تهیه و تنظیم برای تبیان : مهسا رضایی - ادبیات