تبیان، دستیار زندگی
یل بزرگسالان گویا کلاه قرمزی و پسرخاله این روزها از بسیاری شخصیت های سست و بی مایه ای که در فیلم ها سر بر می آورند قوی تر و جذاب ترند. این دو عروسک، محبوب کودکان و البته بزرگسالان ایرانی هستند. می توان گفت هیچ عروسکی در برنا...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حکایت فیلم کودک و صف طویل بزرگسالان

گویا کلاه قرمزی و پسرخاله این روزها از بسیاری شخصیت های سست و بی مایه ای که در فیلم ها سر بر می آورند قوی تر و جذاب ترند. این دو عروسک، محبوب کودکان و البته بزرگسالان ایرانی هستند. می توان گفت هیچ عروسکی در برنامه های ویژه کودک به این اندازه جای خود را باز نکرده است. در واقع برای ایجاد این پایداری در ذهن بچه ها، خلاقیت زیادی در ساخت و پرداخت آن ها به کار رفته است. وقتی شخصیتی در قالب عروسک خلق می شود از آنجا که قرار است کاراکتری (اکثراً) اصلی در جریان کار باشد، باید(چه جدی و چه کمدی) قالب شخصیتی ثابتی به خود بگیرد. وقتی از نگاه بچه ها می نگریم، این دو عروسک را همین خصوصیت، دلچسب و به یاد ماندنی کرده و از این جهت همانند عروسک های اکثر برنامه های کودک تلویزیون تنها موجودی متحرک نیستند که صدای بامزه ای بر آن ها گذارده شود ، و با در آوردن اداهای کودکانه شیرین کاری کنند. مسلماً تک تک اجزای کار باید هدف آفریدن شخصیت را دنبال کنند. نحوه لباس پوشاندن کلاه قرمزی به خصوصیت پردرد سر و بی توجه او قوت می بخشد. همین طور حرکات دست و پای او که همراه با مکمل تمامی این ترفندها، یعنی صدای حمید جبلی که  شلختگی و بی توجهی را به طرز صحبت کردن او نیز انتقال داده است و از آن جا که قرار است نمونه ای طنز و کودکانه باشد قرار دادن موتیف های گفتاری و رفتاری که سبب ایجاد انتظارات قابل پیش بینی در هر موقعیت می شوند به پایداری آن در ذهن بچه ها کمک  می کند. "پسرخاله" عروسکی است ، نمونه کودکانی که در همان سنین کودکی بزرگ می شوند و کارکردن و به اصطلاح غم نان به آن ها فرصت بچگی کردن نمی دهد. او قرار است مؤدب و مهربان باشد و در عین حال خیلی زود از کوره در برود و این خصوصیات ابتدا در مجموع عناصر پوشش، لحن صحبت، صدا و موتیف های کلامی او هویدا است که در نهایت عکس العمل های او را در موقعیت های مختلف برای بچه ها قابل پیش بینی می کند.

طراحی چهره نیزاز مهم ترین جوانب کار است که به طور مثال در این دو عروسک به نحوی انجام شده که چهره آن دو قابلیت انعطاف ، در هر دو موقعیت احساس برانگیز و شیطنت آمیز را دارد. حتی کلاه قرمزی با آن  شر و شورش هم وقتی مظلومانه نگاه می کند دل آدم را به دست می آورد! (این حقیقتی است که وقتی برای کودک اثری هنری می سازیم باید در دنیای کودک غرق شده باشیم.) در غیر این صورت هر گونه ناهماهنگی با ذهنیات آن ها، دلزدگی وعدم استقبال شان را به دنبال خواهد داشت . تشخص، (شخصیت بخشیدن) به موجوداتی بی جان مانند عروسک برای کودکان امری عادی است. کودک با عروسک های خود حرف می زند. برای آن ها نام انتخاب می کند و حتی انتظار عکس العمل را از آنها دارد. در کلاه قرمزی و سروناز وقتی قرمزی پیر، سوار بر تخت روان توسط خدمتکار خانه این سو و آن سو برده می شود، احترام به همان شخصیت بخشی کودکانه ای است که در کودک  احساس شعف می آفریند. این ها عناصر کوچکی هستند که در جان دادن به موجودی که از جنس چوب و پارچه است نقش دارند. به خصوص دنیایی که این دو عروسک به آن تعلق دارند دنیای واقعی است و به طور مثال با نمونه مخلوق مرضیه برومند که از سیاره " تا به تاها " می آمد تفاوت دارد زیرا دنیای آن عروسک دنیای فانتزی بود که با جهان واقعی کودکان ادغام می شد و آن ها را در تخیلاتشان فرو می برد و به وضوح ابراز می کرد که به واسطه عروسک بودن و غیر واقعی بودنش کارهای خارق العاده از دستش بر می آید و با توجه به این که از ساخته های خوب برنامه های کودک است باید دید چرا در کنار کلاه قرمزی کمتر مورد استقبال قرار می گیرد.  واقعیت این است که در شخصیت سازی کلاه قرمزی با وجود شیرین کاری ها و ساده دلی هایش، اصل و اساس بر شروشور او قرار داده شده  ؛  در واقع او با شیطنت هایش و با به هم ریختن کار بزرگ ترها، کارهایی را که بچه ها ذاتاً دوست دارند انجام می دهد. بچه ها از خرابکاری های او خرسند می شوند و این یک واقعیت است!  در عین حال ایرج طهماسب که در گیر و دار قصه، گاهی فضا را با اشک تلطیف کرده و گاهی با خنده روح می بخشد، ریزه کاری های عبرت آموز و لازم را نیز به خود بچه ها می دهد بدون این که به معلم اخلاق تبدیل شود که شیوه ای موفق بوده و ضعف به کارگیری روانشناسی کودک را در برخی برنامه های تلویزیون که علناً و جمله به جمله کارهای خوب و بد را برای بچه ها دیکته می کنند نشان  می دهد.

ما در زمینه فیلم سینمایی کودک به طور واضح دچار کمبود هستیم. و درهمان تعداد کم در زمینه انیمیشن سازی نیز با ضعف پیش آمده ایم، می توان گفت به طور کلی تولید آثار کودک در ایران به شکل کارهای فانتزی است و به همین دلیل در این زمینه نقاط قوت ارزشمندی به دست آورده ایم. اما به نظر می رسد به نوعی یکنواختی و یا به طور صحیح تر تکرار مکررات رسیده ایم. تکرار سبکی که به دلیل موفقیت تعدادی اثر ویژه کودک ، با دور زدن حول محورهای اولیه اش ساخته می شود. در کلاه قرمزی و سروناز با بسط خصوصیات کلاه قرمزی به یک قرمزی پیر که پیرمردی حواس پرت و غرغرو ، باز هم با صدای خوب حمید جبلی و خلق یک قرمزی مؤنث آداب معاشرات دان و محترم ، کمی به این مساله اندیشیده شده و دیگر این که در صحنه ای از فیلم که کلاه قرمزی کارتون شِرِک را می بیند ، مصداق انیمیشن کلاه قرمزی نیز کشف می شود. شخصیت الاغ پُر حرفی که دائماً دوروبر "شرک غول" در حال حرکت و پرحرفی است و در عین حال که مایه دردسر می باشد  نبودنش نیز دلتنگی می آورد، نمونه یک کلاه قرمزی واقعی است!

جدا از این ها، کلاه قرمزی و سروناز (با قصه ای نزدیک به گربه های اشرافی به خصوص با حضور خدمتکار بد ذات که همان "افکار" بدجنس است) این روزها در دنیای اکران فیلم های بزرگسالان نیز نامدار به شمار می آید چه رسد به دنیای آثار کودک که مدت های مدید ساکت و بی هیاهو بوده است پس (هر چند صباحی تنها درد را از میان می برد نه زخم را، اما با وجود این) قدمش روی چشم.

به نقل از روزنامه همشهری