شعری برای مادرم
مادرم وقتی بود آسمان آبی بودعشق با روح نسیم
در سکوت پرش شب پره ها
روی ایوان هراس من و ما
با صدای وزش برگ سپیدارسر کوچه ی ما می رقصید.
مادرم وقتی بود
همه چی آبی بود،
آسمان، آب، زمین،
من و تو ، عشق، سپیدار ، سبد، سیب همه آبی بود
مادرم وقتی بود
گنبد مسجد رویای پر از خاطره اش
با دو گلدسته ی گلبانگ گل آواز نماز
همگی آبی بود
روی سجاده ی پنهان نماز عشقش
در فضای همه از پوشش عطر گل یاس،
سجده ی عشق به پابوس سلامش می رفت.
مادرم وقتی بود
عشق هم آبی بود
مادرم هم گل بود
و هر از چند صباحی که گلی را می یافت
مادرم همچو چکاوک سر یک بید بلند
غرق در عطر نسیم گل سرخ
مادرم هم می خواند.
مادرم وقتی رفت،
آسمان طوسی شد،
پرده ی قرمز عنابی همسایه ی ما،
در نوازش با باد
خارج از پنجره در می غلتید،
ماهی تنگ بلور،
رنگ در باخت و بر بام بلورین پر از آب تپید.
مادرم وقتی رفت،
آسمان طوسی شد،
همه چی طوسی شد،
روح در غربت تنهایی باغ،
باغ در غربت تنهایی گل،
گل بدون گلبرگ،
ومن خسته که در غربت آن روح بلند
دست در دست کلام و غزل حافظ عشق
به تفال با او،
در کنار چمن مزرعه خاطره ها
وزش باد به نجوای دل و جان آمد:
بوسه ای از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت .
همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم
کای دریغا بوصالش نرسیدیم و برفت
سروده ای از محمد علی اردهالی
برای خواندن مصاحبه آقای محمد علی اردهالی اینجا کلیک کنید
باشگاه کاربران تبیان
مصاحبه با کاربر متخصص تبیانی آقای محمدعلی اردهالی
اصفهان؛ پایتخت فرهنگی جهان اسلام (آلبوم تصویر)
محمدعلی اردهالی کاربر هنرمند تبیانی (آلبوم تصویر)