تبیان، دستیار زندگی
بالاخره بعد از مدت ها انجمن نجوم تبیان برنامه‌ی شب رصدی دیگری را برای علاقه مندان به نجوم برگزار کرد. شب رصدی گذشته در قصر بهرام برگزار شد و این بار شب رصدی در کهک قم...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روایتی دیگر از شب رصدی

گزارش شب رصدی کهک قم - پارسا زاهد

شب رصدی، تلسکوپ، تماشای آسمان

بالاخره بعد از مدت ها انجمن نجوم تبیان برنامه‌ی شب رصدی دیگری را برای علاقه مندان به نجوم برگزار کرد. شب رصدی گذشته در قصر بهرام برگزار شد و این بار شب رصدی در کهک قم.

ساعت 14 روز پنج شنبه قرار بود تمام افراد حضور داشته باشند و من هم با عجله راس ساعت 14 خود را به محل حرکت رساندم. خوشبختانه دو مینی‌بوس آماده شده بود، به علت تاخیر بعضی دوستان با یک ساعت تاخیر حرکت کردیم و ترافیک تهران هم مزید بر علت شد تا ما تا ساعت 16 در تهران باشیم.

خوشبختانه فضای دوستانه ای در اتوبوس حاکم بود و کم کم با سایر همراهان آشنا شدیم. همه اینجا با همراه آمده بودند و حتی دوست جدیدم نیما هم با برادرش آمده بود. چون می دانستم خودم هستم و خودم و دیگر هیچ، از همون آغاز روی یک تک صندلی نشستم. وقتی به عوارضی تهران نزدیک شدیم، هوا به شدت گردوغبار داشت و همه نگران شدیم که مبادا رصدمان با مشکل مواجه شود، اما به امید خدا به راه مان ادامه دادیم.

مسیر دو ساعته تهران- قم گویا طولانی تر شده بود و رفتن تا کهک به خاطر عدم آشنایی با مسیر، باعث شد باز هم دیرتر برسیم. البته قصد ما رصد بود و روز اهمیت کمتری برای ما داشت. با این حال هنوز هوا روشن بود که وارد دبستانی در یک روستا شدیم. آنجا خبری از آلودگی و گرد و غبار هوا نبود. خدا را شکر کردیم که برنامه رصدمان به هم نخورده است.

کم کم هوا تاریک می شد و می توانستیم ماه را ببینیم. همه در حیاط مدرسه جمع شده بودند و منتظر بودیم. آقای امام بین اعضا آمد و چند دقیقه‌ای صحبت کرد و بعد گفت در این روشنایی هر کسی بتواند سیاره زهره را با چشم رصد کند، معلوم است که چشمان قوی دارد.

شب رصدی، تلسکوپ، تماشای آسمان

همه در جستجوی سیاره زهره بودیم و طبق معمول خانم‌ها که در جزئیات از آقایان ماهرتر هستند، توانستند این سیاره درخشان را پیدا کنند و به همه نشان دهند. من هم با نگاه کردن به آن منطقه از آسمان سیاره زهره را در ارتفاعی حدوداً 35 تا 40 درجه مشاهده کردم. حالا به چشمانم امیدوار شده بودم.

مشخص بود عده‌ای از آقایان برای اینکه کم نیاورده باشند، می‌گفتند ما هم دیدیم. این موضوع را می شد از زمزمه‌ها و خنده‌های بعد از گفتن این حرف شان تشخیص داد.

کم کم ابزارهای رصد برای همه رونمایی شد. یک تلسکوپ بازتابی بزرگ و یکی دو تا دوربین دو چشمی. آقای امام و خانم دستیارشان، تلسکوپ را با کمی مشقت در میان حیاط مدرسه بر پا کردند.

بعد از برپایی تلسکوپ، اولین جرم آسمانی مهم را که "ماه" بود، رصد کردیم؛ چون اوایل ماه بود و ماه زود غروب می کرد، برای همین فرصتِ رصد ماه، به چند ساعت نمی‌رسید. آقای امام تلسکوپ را برای رصد ماه تنظیم کردند و همه با اشتیاق فراوان به نوبت چشم شان را پشت تلسکوپ می گذاشتند. صحنه‌هایی رویایی از ماه می‌دیدیم که تا آن موقع فقط در تلویزیون یا عکس دیده بودند. ماهی که ما بدون تلسکوپ بیشتر شب ها می‌توانیم ببینیم، با آن ماهی که با تلسکوپ دیده می‌شود، بسیار متفاوت است. وقتی که با تلسکوپ برای اولین بار با آرامش و مکث کافی ماه را دیدم، احساسی وصف ناشدنی به من دست داد. آن حفره‌های ماه که بر اثر برخورد شهاب سنگ با ماه ایجاد شده بود و آن دریاهای ماه تصویری را ایجاد کرده بود که هر چه قدر هم می‌دیدیم، باز هم برایم جالب و سیری ناپذیر بود.

فکر می‌کردم دنیای دیگری را تماشا می کنم و ممکن است همین الان سفینه‌ی فضایی دختر ماه از یک گوشه‌ی پنهان ظاهر شود و به طرف زمین بیاید. فکر می‌کردم الان ممکن است دست تکان دادن فضایی های ساکن درون آن دهانه‌ ی برخوردی ماه شویم. اما دیگر نمی‌شد بیش از این خیال پردازی کرد، چون باید کنار می‌رفتم و نفر بعدی ماه را نگاه می کرد.

بعد از ماه، سیاره زهره را که در آن لحظه دومین جرم پر نور در آسمان بود، رصد کردیم. آن هم به زودی غروب می کرد و وقت زیادی برای رصد آن نداشتیم. وقتی که از پشت تلسکوپ این سیاره را دیدم، چیزی شبیه ماه دیده می‌شد؛ شبیه ماهی که در نیمه‌ی اول آن بودیم. البته نه اینکه حفره‌هایی دیده شود، نه، زهره چون جو خیلی غلیظی داشت، حتی اگر با قوی ترین تلسکوپ ها به آن نگاه کنیم  و حتی اگر ماهواره‌ های مدارگردی به آن ارسال کنیم، چیزی از سطح خودش را به ما نشان نمی داد، مثل یک دختر خجالتی که چادر سفیدی به سر کرده و دوست ندارد رخ زیبای پنهان خودش را نامحرمان زمینی ببینند.

فقط یک قرص نصفه سفید رنگ از آن دیده می‌شد. آن هم مثل ماه دارای اهله (هلال) بود.

زهره هم داشت غروب می‌کرد  که پیشنهاد دادم زحل را رصد کنیم. اما جناب امام ما را به سکوت دعوت کردند تا وقتی تلسکوپ  را برای رصد زحل تنظیم کردیم، شلوغ نشود و بتوانیم به راحتی زحل زیبا را ببینیم.

شب رصدی، تلسکوپ، تماشای آسمان

انتظار به سر رسید و توانستم این بار رخ زیبای زحل را نظاره کنم. زحل در نشان دادن رخ زیبای خودش بیشتر مواقع  خسیس نیست و اجازه می دهد آن حلقه‌ی زیبای مبهوت کننده را همه ببینند. می شود گفت زحل با آن حلقه‌ی زیبا از روی زمین عروس سیارات باشد. عروسی که مدام در مدارش آن را به عروس کشان به دور خورشید می‌برند. اما آقای امام نظر دیگری داشت که بعد به ما گفت.

حالا نوبت نمایش اسلایدها رسیده بود. به نمازخانه‌ی دبستان رفتیم و اسلایدهایی را از ماه و زمین و خورشید و دیگر اجرام سماوی دیدیم. وقتی اسلاید زمین به نمایش در آمد، آقای امام نظر خودش را راجع به عروس سیارات چنین بیان کرد: زیباترین سیاره در واقع زمین خودمان است و ما چون نمی توانیم از فضا شاهد آن باشیم، فکر می‌کنیم "زحل" سیاره زیبا و عروس منظومه‌ی شمسی است، ولی در واقع زمین با رنگ آبی خود و آرایش‌ ملایم و ابرهای سفید از فضا به تمام عالم خودنمایی می‌کند.

بعد از زمین اسلایدهایی از زمین و سیارات دیگر در کنار هم و در کنار خورشید به نمایش در آمد و نشان می داد این اندازه ها چه قدر حیرت آور است. زمینی که من تا قبل از این تصاویر فکر می‌کردم مرکز توجه عالم است، حالا دیگر چیزی به حساب نمی آمد و در برابر عظمت زحل حقیری بیش نبود. وقتی تصویر مشتری به این مجموعه اضافه شد، زمین حقیر و حقیرتر شد و با آمدن خورشید باز هم بیشتر حقیر شد.

آقای امام بیان کردند: بیش از 1 میلیون و 200 هزار زمین می تواند درون خورشید جای گیرد. در اینجا بود که همه، خود و عظمت مان را حقیر دیدیم و فهمیدیم چیزی نیستیم.

تصور کنید که وقتی فهمیدم ستاره‌ای وجود دارد که چندین میلیون خورشید درون آن جا می شود و از آن بالاتر ستاره‌ای که 8 میلیارد خورشید را در خود جای می دهد دیگر حرفی برای گفتن نداشتیم.

بعد از نمایش اسلاید باز هم به رصد ادامه دادیم. نزدیک سحر مشتری طلوع کرده بود و برای اولین بار من توانستم از پشت تلسکوپ مشتری را ببینم و نه تنها یک قرض سفید رنگ دیدم، بلکه توانستم یکی از خطوط قهوه‌ای رنگ وسط قرص سفید مشتری را نیز ببینم.

بعد از رصد مشتری نوبت به خوشه پروین و چند جرم مسیه رسید که آقای حمیدیان با دوربین دوچشمی خودشان به دوستان علاقه مند نشان داد.

شب رصدی، تلسکوپ، تماشای آسمان

چند نفر از اعضا، نزدیک صبح زیر آسمان زیبای خدا به خواب رفتند، اما هنوز دوستانی بودند که مشتاقانه چشم به آسمان دوخته و مشغول رصد و مباحثه علمی بودند تا اینکه نزدیک طلوع خورشید، قرار شد طلوع زیبای آفتاب را تماشا کنیم. ما منتظر بودیم تا آفتاب کم کم خودش را از آن سوی کره آبی به ما نشان دهد. هر چه افق روشن تر می‌شد این آفتاب جلوه گری نمی کرد. حتی با یکی از سمفونی‌های بتهون هم آفتاب طلوع نکرد که نکرد.

مجبور شدیم آهنگ مدرسه‌ی موش ها را بگذاریم تا شاید بالا بیاید. اما باز هم بالا نیامد و طلوع نکرد که نکرد. کم کم داشتیم مایوس می شدیم و فقط یکی- دو نفر از دوستان نجومی هنوز منتظر طلوع بودند که دیدیم آنچه انتظارش را می کشیدیم، لبه‌ی بالایی خورشید از پشت کوه بیرون آمد و بالاخره خورشید خانم رخ زیبای خودش را نشان داد.

بعد از رصد طلوع آفتاب هم در راه برگشت مهمان ملاصدرا شدیم در منزلی واقعاً مهجور. البته کمی باز سازی شده بود. پشت در اندرونی که رسیدیم، یک جفت سیم برق که از کنار در بیرون زده بود، دیده می شد. آقای امید از ما خواستند تا منتظر سایر دوستان شویم تا در مورد این سیم ها توضیح دهند. من به فکر فرو رفته بودم و گمان می کردم حتماً تحت یک سیستم پیشرفته، وقتی این دو سیم را به هم وصل کنیم، به طور خودکار در باز می شود، اما زهی خیال باطل. چون فقط باید این دو رشته سیم را می‌کشیدیم تا در باز شود و ملاصدرا به ما اجازه ورود به خانه اش را بدهد.

بعد از این مهمانی فلسفی در خانه ی فیلسوف قرن 14(ملاصدرا) از ما با آبمیوه پذیرایی شد و سپس به سمت دو مینی بوس حرکت کردیم و راهی تهران شدیم. جای همه شما خالی، نقطه ای آرام در زیر فرش آبی خدایی برای دیدن زیباترین جلوه های خلقت.

این خاطره از قلم جانشین انجمن خانواده (یکی از اعضای فعال انجمن نجوم) ؛ پارسا زاهد نقل شده است.


بخش امور کاربران سایت تبیان