تبیان، دستیار زندگی
سراب را دیده‌ای؟ در بیابانی تفتیده و هوایی گرم و سوزان و تشنه‌ای که به دنبال آب، به سوی سراب می‌دود! نردبانی تکیه داده به دیوار را نگاه کن و کودکی که از آن بالا می‌رود و هر چه بالاتر می‌رود، افتادنش بیشتر که عاقبت زین نردبان افتادنی است، این کودک بازیگ
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خود را به دنیا مفروش

سراب را دیده‌ای؟

سراب

در بیابانی تفتیده و هوایی گرم و سوزان و تشنه‌ای که به دنبال آب، به سوی سراب می‌دود!

نردبانی تکیه داده به دیوار را نگاه کن و کودکی که از آن بالا می‌رود و هر چه بالاتر می‌رود، افتادنش بیشتر که عاقبت زین نردبان افتادنی است، این کودک بازیگوش!

کشتی را بر روی دریا دیده‌ای؟

وقتی آب زیر کشتی است، به آرامی حرکت می‌کند و به ساحل می‌رسد، اما اگر به داخل کشتی راه یابد، آن را سنگین می‌کند و در عمق آب فرو می‌رود!

گوزن را دیده‌ای که به شاخ‌های بلند و زیبایش افتخار می‌کند و از پاهای در نهایت زشتش، گریزان و غافل از آن که همین پاهای زشت اما چابک او را از حمله دشمن نجات می‌دهد!

بیمار را هنگام جراحی دیده‌ای که بی هوشش می‌کنند تا از درد منقطع گردد و جدا؛ و اگر بی‌هوش نشود، دردی جانکاه وجودش را در بر می‌گیرد!

دنیای فانی و زودگذر ما نیز همان سراب است که هر چه می‌دوی به آن نمی‌رسی؛

نردبان است که عاقبت از آن خواهی افتاد، اگر بی پروا از آن بالا روی؛

آب دریاست اگر داخل کشتی وجودت شود، تو را به هلاکت می‌کشاند؛ شاخ‌های گوزن است که اگر به آن فخر کنی، دشمن درون و بیرون به کام مرگ می‌کشاندت،

همان درد است هنگام جراحی، اگر بی هوشت نکنند؛ و این بی هوشی همان رهایی از حب دنیاست، هنگام سفر به سرای آخرت...

دنیا و آخرت هر یک فرزندانی دارند و تو، با خود فکر کرده‌ای که فرزند کدام یکی؟ دنیا یا آخرت؟

«وَ لِکُلِّ مِنهُما بَنُون فَکُونُوا مِن أَبناءِ الاخرَة وَ لا تَکونُوا مِن أبناءِ الدُّنیا» 1

دنیا و آخرت، هر کدام فرزندانی دارند، پس از فرزندان آخرت باشید و از فرزندان دنیا نباشید.

گرفتار هر چه باشی، اسیر و بنده آنی؛ و حیف نیست که در چنگ اسارت دنیا باشی و در تار عنکبوتی "حب دنیا " گرفتار، تو که حقیقت وجودت همان نفخه الهی است.

دنیا پلی‌ست که باید از آن بگذری، که مقصد آن سوی رودخانه است.

سایه ناپایدار را ببین؛ پس به استراحت در این سایه ناپایدار دل خوش مکن.

زُیِّنَ لِلنّاس حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساء وَ البَنینَ وَ القَناطیرِ المُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الفِضَّةِ وَالخَیلِ المُسَوُّمَةِ وَ الانعَامِ وَ الحَرثِ ذَلکَ مَتاعُ الحَیاةِ الدُّنیَا وَ اللهُ عِندَهُ حُسنُ المَئابِ 2

دنیا زیباست و فریبا که دل می‌برد و چشم به خویش مشغول می‌سازد! هر عطش درون مرا به نعمتی دلربا و نیکو در خود فراهم آورده است؛ از خوردنی‌ها، پوشیدنی‌ها؛ اسباب رفاه و راحتی که پرده رنگارنگی را بافته‌اند به هم که بفریبند مرا به خویش مشغولم سازند... !

بهانه‌ای باید که مرا از بند دنیا نجات دهد و چه بهانه‌ای بهتر از این که همه این نعمت‌ها را آفریده‌اند که در بند من باشند برای رسیدن من به سوی کمالی که برای آن آفریده شده‌ام، اینها را آفریده‌اند که مرا بیازمایند که آنها را در بند خویش می‌گیرم و بار می‌بندم و به سوی منتهی الیه سعادت و کمال حرکت می‌کنم و یا خود به بند آنها در می‌آیم و از رفتن باز می‌مانم... !

تأملی باید و اندیشه‌ای که مرا توان داده‌اند برای نخوردن فریب این رنگ‌ها و ظاهرهای فریبنده، مرا توان داده‌اند که از این سفره رنگین و فریبنده آنقدر برگیرم که توشه راهم باشد که زیاده برداشتن از آن، رنج است و مشقت و سختی ... .

می‌توان اینجا بود و دلباخته‌اش نشد؛ می‌توان از اینجا استفاده کرد و به آن دل نبست؛ می‌توان به جای این که فریب اینجا را خورد، این دنیا را در حسرت فریب خود گذاشت و گرفتارش نشد! می‌توان حسرت نگاهی خریدارانه را به دل دنیا گذاشت و در همین دنیا و با نعمت‌های همین دنیا به سوی وجود بی‌انتها قدم برداشت ... !

می‌شود، فقط اگر بخواهی و اراده کنی ...

زهرا رضاییان، گروه دین و  اندیشه تبیان


۱. نهج البلاغه: خطبه ۴۲.

۲. آل عمران: ۱۴