مصاحبه با آیت الله سیدعباس حسینی كاشانی توسط iscanews.ir

سه‌شنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۹ - ۰۰:۰۰
مصاحبه با آیت الله کاشانی
مصاحبه با آيت الله کاشاني زندگي نامه آيت‌الله سيد عباس کاشاني از زبان خودشان آنچه در پي مي‌آيد متن مصاحبه‌اي خواندني با مرحوم آيت ‌الله سيد عباس کاشاني است که در پايگاه اطلاع ‌رساني معظم‌له قرار دارد. س :حضرت آيت الله ضمن سپاس از موافقت شما براي انجام اين مصاحبه و نـهايتاً انتشار آن به عنوان اولين سؤال به معرفي اجداد خود بپردازيد و توضيحاتي در باب خانواده پدري و مادري خودتان و دوران کودکي ج : بسم الله الرحمن الرحيم در پاسخ به سؤال شما : از بيت جليل القدر روحانيت که در کتاب ها مضبوط و مثبوت است، هم از طرف پدر وهم از طرف مادر ؛ جد مادري ما که از اکابر عظماي شيعه بودند، من دوست ندارم بگويم؛ حقيقتاً هم دوست ندارم، اما شما کتابـهاي تراجم شيعه را ببينيد، کتابـهاي رجال را ببينيد، همگي مفصلاً از اين عالم بزرگ واز شرح حالات ايشان گفته اند، من تصور مي کنم چون منتسب به اين بيت هستم تعريفي نکنم بـهتر است، اما براي آنکه پرسيديد پاسخي بدهم، مرحوم آيت الله آسيد محمد صادق اصفهاني در تخت فولاد اصفهان که مقبره اي ارزنده دارند و بسيار مورد زيارت دوستداران هستند و مقبره ايشان معروف به خاتون آبادي است جد مادري من است و با توجه به اينکه ايشان کاملاً براي دوستداران شناخته شده اند ترجيح مي دهم به جاي تعريف از ايشان يادي بکنم از نوه ديگر ايشان که واقعاً مظلوم و ناشناخته بودند. جناب آقاي دکتر بـهشتي که پسر خاله من بودند؛ من هنوز معقتدم اگر ايشان وارد سياست نمي شد از علماي بزرگ دوران بود و اگر شهيد نمي شد، از علماي حکومت اسلامي بود و آن قدر که امام خميني قدس الله سرّه به ايشان علاقه مند بودند کم نظير بود، شايد قضا و قدر چنين بود که بيش از اين در دنيا نباشند و به آن وضع فجيع به شهادت برسند، ضمناً اين را هم بگويم وجداناً هم مي گويم نه تعصباً که باطني غير از ظاهر داشت و از خانواده ايشان شنيدم که شبها تا به کي مشغول عبادت بود وگريه ها مي کرد! شايد عظمت ايشان در اين بود که بيش از اين شناخته نشود . و اما خودم در 17 ربيع الأول سال 1350 هجري قمري متولد شدم، همان طور مرسوم بوده پشت قرآن هم پدرم آن را نوشته بود و آن قرآن الآن پيش من است 10 سال از عمرمان نگذشته بود که به امر والدمان جزء طلاب شديم آن روزها مرسوم بود که طلبه هاي 10 تا 14 ساله زياد باشند اکثرشان هم از اکابر و فضلا شدند. در همان سن وسالـها مثل مرحوم آيت الله العظمي حاج سيد محمد حسين شهرستاني که ايشان در 14 سالگي مجتهد بود، مجتهد مسلم؛ و از استاد بزرگشان آيت الله العظمي اردکاني اجازه اجتهاد داشت که در اين اجازه نامه به صراحت از ايشان اعجوبه دهر و فيلسوف زمان ياد شده بود. خيلي مهم است که در 14 سالگي اين گونه باشد و از اين موارد زياد بود‌،‌ به هر حال حد فاصل 10 تا 12 سالگي در کربلا تحصيل مي کردم که والد ماجد ما آيت الله سيد علي اکبر حسيني کاشاني در اثر سکته فوت کردند و من هم به والده اصرار کردم که اجازه بدهيد بروم نجف، اما ايشان قبول نمي کرد و زمان را مناسب نمي دانست بالاخره با اصرار والحاح زياد در 13 سالگي به سامرا رفتم آن روزها بعد از نجف، سامرا محل علمي بود. در زمان حضرت آيت الله العظمي آقا سيد ابو الحسن قدس سره که در عالم روحانيت نظير ايشان خيلي کم بود، گرچه ناشناخته بودند به هر حال ندانستن مردم دليل بر عدم واقع نيست واز ايشان هم مردم کم مي‌دانند، اين حرف را ضمناً آقاي گلپايگاني رحمت الله عليه هم تأييد کرده اند و به خودم گفتند. تا پيش از اخراج علما از نجف مجموعه اي بودند در رأس آن 2 عالم بزرگوار، ميرزاي نائيني قدس سره وآسيد ابو الحسن قدس سره بـه هر حال دوسال در سامره بودم وبا عنايت خداوند متعال والطاف مقدس حضرت بقية الله حضرت مهدي روحي لمقدمه الفدا در حدي شدم که اگر از من چيزي مي پرسيدند مي توانستم پاسخ دهم. س : سوال ديگري برايم پيش آمد که آيت الله اصفهاني (خاتون آبادي) جدّ مادريتان چند فرزند داشتند ؟ ج : چهار دختر، پسري هم نداشتند يکي والده مرحوم دکتر بـهشتي يکي هم والده من، دو دختر ديگر ايشان هم به همسري تجار بازار در آمدند . س : خوب راجع به جدّ پدريتان توضيح دهيد ؟ ج : ايشان از مراجع بزرگ اسلام بود، جناب آسيد محمد مهدي که شاگرد ميرزاي شيرازي بود و بسياري از کتب ايشان هم در کتابخانه من موجود است، کتابـهايي در فقه، اصول وفلسفه ضمن اينکه از شاگردان ايشان بسياري هم از مراجع تقليد شدند پدر من هم شاگرد ايشان بود. س : جد شما در نجف ساکن بود؟ ج: بله در نجف بود س : آقاي خاتون آبادي چطور؟ ج : ايشان هم نجف بود س : پدر ومادرتان چطور؟ ج : نه ايشان در کربلا ساکن بودند س : شما فرزند اول بوديد؟ ج : نه خير، چهار فرزند از مادر من بود، سيد محمد، من، سيد حسين و يک دختر؛ همشيره ام و من هنوز در قيد حياتيم! جا دارد از سيد محمد هم يادي کنم که درس مي خواند و سيد فاضلي بود، اما در اوائل جواني از دنيا رفت. اگر مي بود يک ملاّي حسابي بود . س : پدرتان همسر ديگري هم اختيار کرد؟ ج : سه تا اختيار کرده بود، اخوي داريم از يک مادر، سه اخوي از يک مادر ديگر، يک همشيره از يک مادر ديگر, امّا از مادرم بگويم که باطني بزرگ داشت هميشه از خدا مي خواستم در قم فوت نشود و شرايطي پيش آيد که در نجف به رحمت خدا برود، زيرا در قم ايشان را کسي نمي شناخت و ممکن بود شأن ايشان رعايت نشود، اما خواست خدا بود که ايشان در قم فوت کند، اتفاقاتي افتاد که بر من مسجل شد ايشان و پدرشان نزد خدا عزيزند، چون به قدري شلوغ شد و به قدري از بزرگان و علماء مجلس ترحيم ايشان شرکت کردند که خودم راضي شدم و جالب اين که امام خميني (ره) تأکيد و پيگيري کردند تا مقبره آبرومندي هم در حرم تـهيه شد که اگر مي خواستيم خريداري کنيم به هيچ وجه در توان ما نبود س : از عموهايتان هم بگوئيد؟ ج : عمو هم چهارتا داشتم، جدّ من هم تعدد زوجات داشت وتعداد دقيق آن را هم نمي‌دانم، البته هيچ کدام را نديدم قبل از به دنيا آمدنم همه فوت شده بودند، اما آسيد زين العابدين وآسيد محمد از بُعد علمي بسيار موفق بودند و در روضات الجنات و اعلام الشيعة اشاراتي به ايشان شده است . س: مرحوم ابو القاسم کاشاني هم با شما نسبتي داشتند؟ ج : اينقدر شما سراغ نسب ما را مي گيريد، من رضايت ندارم، بيائيد براي شما خاطره به ياد ماندني از شيخ عباس قمي بگويم، که خودم او را ديدم با لباس مندرس، عمامه اي که به جرأت من گويم 2 متر نبود باعصايي از چوب خرما که حتي تراشيده نشده بود، لباس هاي ژنده اما تميز و صورتي نوراني، چنان نوراني بود که حد نداشت در همان کتاب فروشي که ملاقاتشان کردم؛ اتفاقاً در حضور خودشان هر چه مفاتيح بود را فروختند و خريدار در حالي که با حرارت از نويسنده‌اش تعريف مي‌کرد، ايشان را روبه روي خود مي ديد و نمي‌شناخت! اين صحنه اثرات عجيبي در من گذاشت. اما در مورد آيت الله ابو القاسم کاشاني ايشان پسر عموي ما بودند. اولاً خيلي ملاّ بود اگر در سياست وارد نمي شد يکي از متکلمين بزرگ مي‌شد، چون ايشان شاگرد آخوند خراساني بود، و در درس ايشان زياد اظهار مطلب مي کرد يا به قول امروزي ها شلوغ مي‌کرد، آقا ابو القاسم به تمام معنا يک آقا زاده بود پدرش مرجع تقليد بزرگي بود آيت الله العظمي آسيد مصطفي کاشاني که در حرم حضرت موسي بن جعفر عليه السلام يک اتاق دارد خودش هم در حرم حضرت عبد العظيم عليه السلام کنار ناصر الدين شاه دفن است. علمش زياد بود، اما وارد سياست شد، کل دنيا را هم گشت وقتي به نمايندگي تـهران منصوب شد از تبعيد لبنان به ايران وارد شد ساعت 11 صبح آقا از هواپيما پياده شد، غروب به خانه رسيد؛ بس که مستقبلين ايشان زياد بود، اما سياست با همين آقا کاري کرد که زماني تک و تنها مي رفت ومي آمد و کسي هم به ديدنشان نمي‌رفت، البته دوباره به عزت رسيد و عظمت يافت، اما البته زماني که به رحمت خدارفته بود، جنازه اش خيلي تکريم شد. س : ارتباطي هم با ايشان داشتيد؟ ج : زياد، هر وقت از کربلا مي آمدم منزل ايشان پياده مي شدم . س : خُب بر گرديم به دوران کودکي، از اساتيدتان در آن دوران بگوئيد؟ ج : آن زمان طلبه هاي نجف 18 سالگي 19 سالگي نـهايت 21 سالگي فارغ التحصيل مي شدند، من خودم اولين اجازه اجتهادم را از آيت الله آشيخ محمد خطيب گرفتم، استاد ديگرم مرحوم آسيد حسن مير قزويني از متکلمين درس آخوند خراساني بود، جناب مرحوم آسيد محمد طاهر بوشهري بحراني اين اساتيد که نام بردم در کربلا بودند. در نجف هم آمير حسن يزدي، آسيد حسين حمّامي و آميرز عبد الـهادي شيرازي بعدها هم آقاي حکيم و در آخر منحصر شد به درس آقاي خوئي. به هر حال 25 سالم بود که جانشين پدرم در امامت حرم کربلا که مولوي نامي بود وبه رحمت خدا رفته بود شدم و گويا بر سر جانشيني او بين دو دسته اختلاف افتاد، دسته سومي هم مرا معرفي کردند که تا حدود 31 سال امامت جماعت کربلا را به عهده داشتم، خواست خدا بود که از روز سوم به بعد هم بسيار شلوغ شد تا اينکه اين ياغي طاغي (صدام) ما را به ايران تبعيد کرد . س : حضرت آيت الله , مرجعيت شيعه در زمان مورد بحث (25 سالگي شما) در اختيار که بود ؟ ج : آن زمان مرجعيت شيعه در کربلا ونجف پس از فوت مرحوم سيد ابوالحسن بين دو مرجع بزرگ شيعه که سر آمد همه آقايان بودند و محبوبتيشان فوق العاده بود يکي مرحوم آيت الله حاج آقا حسين قمي ودوم مرحوم آيت الله العظمي حاج آقا حسين بروجردي تقسيم شده بود. با فوت حاج آقا حسين قمي مرجعيت در اختيار آقاي بروجردي بود تا 15 سال که پس از آن با فوت آيت الله بروجردي مرجعيت بين 3 , 4 نفر از مراجع بزرگ نجف که سرآمدشان آيت الله العظمي عبد الـهادي شيرازي بود قرار داشت , مرجعيت آيت الله شيرازي هم واقعاً جهانگير بود اما متاسفانه به سال 1382 هـ . ق پس از تنها 2 سال که امر تقليد در اختيار ايشان بود بر اثر سکته قلبي در گذشت پس از آن آيت الله العظمي خوئي , آيت الله العظمي حکيم وآيت الله العظمي شاهرودي پدرهمين آقاي شاهرودي امر تقليد را بعهده داشتند اما آقاي حکيم قدري جلوتر بود. پس از چند سالي هر دوي آقايان فوت شدند ومرجعيت در دست آيت الله العظمي خوئي ماند وجهان شيعه اکثراً مقلد آقاي خوئي بودند. حالا از حُسن قضايا امر بر حوزه علميه نجف معروف بود که مي توان گفت آقاي خوئي نه تنها مرجعي است که سطوت و تفوّق دارد بلکه نمونه آقاي خوئي در حوزه ها کم پيداشده است. خداوند به عظمت اسلام روح علماي شيعه را باروح انبياء محشور گرداند . امروز که نگاه مي کنيم و حوزه هاي آن روزگار را که مشاهده مي کنيم واقعاً حوزه علميه نجف يک حوزه با صفا، با عظمت و با جلالت بود و تا آقاي خوئي بود توجهات به نجف زياد بود تا آنکه ايشان از دنيا رفت. س : گفته ميشود زمان آيت الله بروجردي بين ايشان وآيت الله اراکي اختلافاتي بوده است؛ تا چه حد آن را درست ميدانيد و يا اطلاع داريد ؟ ج : بنده در اين موضوع اطلاع دقيق دارم وتحقيق کامل هم کرده ام، اختلاف بر دو قسم است :اختلاف غضب وحسد يک وقت هم اختلاف علمي است به گونه اي که روي فلان مسئله شما يک نظر داريد وديگري نظر ديگر . آقاي اراکي مجتهدي عظيم الشان بود ومتفکري قوي الاراده و نابغه اي ممتاز با صفات حسنه . عظمت وجلالت ومعنويت آقاي بروجردي هم که برهمگان روشن است. اختلاف اين دو از نوع دوم بود؛ اما هيچ وقت حرمتها را نشکستند و با هم نيز رفيق بودند . نمي دانم دشمنان با چه جرأتي اين حرفها را مي زنند بايد پيش امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف )جواب گو باشند التماس دعا فرآوري براي تبيان: رهنما، گروه حوزه علميه تبيان منابع: iscanews.ir و alkashani.ir
  • [placeholder]
  • [placeholder]