عشق طرحی در خیال و حبابی بر آب؟!
ـ عشق یعنی پرستاری کردن از او (همسر) وقتی بیمار است.
ـ عشق یعنی به خاطر داشتن روز تولد او (همسر.)
ـ عشق یعنی تماشای سریال تلویزیون با او (همسر) به جای دیدن فوتبال.
ما انسانها ویژگیهای متعدد و بارزی داریم که در بین آنها میتوان به خصلت اجتماعی بودن ما اشاره کرد. آفرینش ما به گونهای است که نیاز به زندگی در جمع و برقراری ارتباط با دیگران و نیز دوست داشتن و دوست داشته شدن داریم. انسان از شیوههای متفاوتی برای برآورده ساختن این نیازها بهره میبرد كه یکی از آنها ازدواج است و لازمه ازدواج موفق هم عشق است. اما اگر ازدواج راهی برای رفع این نیازها ـ و البته نیازهای دیگر مانند نیاز جنسی ـ است و انسانها ـ حداقل الان- براساس عشق ازدواج میکنند، پس چرا برخی از ازدواجها و عشقها سالیان سال و حتی پس از مرگ یکی از همسران دوام می یابد و بعضی دیگر خیر؟ اشکال کار در کجاست: نوع نگاهی که به ازدواج داریم یا تعریفمان از عشق؟
شاید سختترین کار در دنیا ارائه تعریفی جامع و کامل از عشق باشد. به یاد بیاوریم که مولای رومی که خود از عشاق بزرگ بوده است و ثمره عشقش را میتوان در «غزلیات شمس» یا «مثنوی معنوی» دریافت، میگوید:
هرچه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم، خجل باشم از آن
شاید مشکلترین کار در دنیا ارائه تعریفی جامع و کامل از عشق باشد، زیرا به تعداد آدمها میتوان برای عشق تعریف پیدا کرد. كسانی که عاشقند، آنهایی که فکر میکنند عاشقند، كسانی که تظاهر به عشق میکنند و آنهایی که عاشق نیستند اما عشق را دستاویزی برای رسیدن به افکار و نیات خود قرار میدهند همه و همه به باور خود تعریفی از عشق دارند. اما شاید واقعیترین تعریفها را باز هم مولوی داده باشد، آنجا که میگوید: «عشق اسطرلاب اسرار خداست»، زیرا بر این باور است که «علت عاشق ز علتها جداست». با این حساب، شاید بهتر باشد که به جای آنکه به دنبال تعریف عشق باشیم در پی جستوجوی معیارهایی برای چیزهایی که عشق نیستند باشیم؛ درست همان طور که مولوی میگوید: عشقهایی کز پی رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود
راستی، از شما می پرسم چند درصد از چیزهایی که ما امروز به اسم عشق میشناسیم از روی صفا و صمیمیت است و از رنگ و زرنگی و حسابگری دور است؟ اگر بتوانیم جوابی صادقانه به این پرسش بدهیم، آنگاه درمییابیم که چرا بسیاری از عشقهای امروز ما طرحی در خیال و حبابی بر آب است. و عجیبتر آنکه ما این وهم وخیال را که به آن عشق میگوییم، معیاری برای سنجش ارتباط واقعی بین انسانها و یا حداقل بین دو انسان به نام زن و شوهر قرار میدهیم.
بیایید تعارف را کنار بگذاریم
شاید امروزه دیگر تصور ما از همسر ایدهآل شاهزادهای سوار بر اسب سفید یا شاهزاده خانمی محبوس در بالاترین اتاقک برجی تنگ و تاریک نباشد اما، هنوز هم معیارهای متعددی برای انتخاب همسر ایدهآل وجود دارد، معیارهایی مانند: تعلق به طبقه اجتماعی بالا، برخورداری از تحصیلات دانشگاهی، تعلق به خاندانی آبرومند و اصیل، داشتن خانه و وسیله نقلیه شخصی و اشتغال به کسبوکاری آبرومند و پردرآمد. برای بعضی دیگر هم معیارهای دیگری از جمله زیبایی صورت، شیکپوشی و خوشصحبتی مطرح است. هرچند برخی از این عوامل برای زندگی در عصر حاضر به ویژه با توجه به اوضاع اقتصادی ـ اجتماعی امروزه ضروری است اما، حداقل آنطور که از ظواهر پیداست و آمار مربوط به طلاق در دهه اخیر نیز مؤید آن است، هیچ یک از این معیارها نمیتواند ضامن خوشبختی همسران یا پایداری ازدواج باشد و برای یک استنتاج دقیق میباید از زوایای دیگری به موضوع نگاه کرد.
معمولاً در شرایط امروز جامعه و در اوضاع و احوال اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی موجود، وقتی از عشق صحبت میکنیم، منظور آن رابطه احساسی و عاطفی بین پسر و دختری است که در سن ازدواج قرار دارند. عموماً آشنایی بین این دو اتفاقی صورت می گیرد. ما ناچار از پذیرش این واقعیت هستیم که بسیاری از جوانان ما آنگونه که شایسته و بایسته است از مهارتهای لازم برای زندگی بهرهمند نیستند. نظام آموزش و پرورش ما به گونهای است که در حالی که پیچیدهترین فرمولهای فیزیک، شیمی و معادلات ریاضی را به جوانان ما یاد میدهد و در المپیادهای علمی آنها مفتخر به کسب مدالهای رنگارنگ میشوند، تا حدود بسیار زیادی در درک روابط اجتماعی و ارتباطات انسانی ناتوانند و اگر امتحانی از آنان گرفته شود، نمره قابل قبولی نخواهند گرفت. شیوه جدید تربیت فرزندان در خانوادههای ما، به ویژه خانوادههایی که جزو طبقه روشنفکر و تحصیلکرده محسوب میشوند، به گونهای است که خانواده به فرزندان حتی تا سی سالگی و بالاتر نیز به چشم بچه نگاه میکند که وظیفه والدین خدمترسانی به آنها و تلاش در رفع نیازهای روزمره آنهاست.
به نظر شما، عجیب است اگر انسانی که حدود نیمی از عمر خود را زیر چتر حمایت خانواده بوده است اکنون قادر نباشد مسئولیت زندگی مشترک را به عهده بگیرد؟ حالا فرض کنیم که پسر و دختری جوان و در سن ازدواج که فاقد هرگونه تجربه مفیدی هستند که بتواند به آنها در درک واقعی زندگی کمک کند، با یکدیگر آشنا شوند. قرار است که طی این دوره آشنایی، آنها از خلقیات و روحیات همدیگر به دور از قضاوتهای احساسی آشنا شوند.
شواهد بسیاری وجود دارد که نشان میدهد چیزی که در دوران آشنایی در بین جوانان مطرح میشود بیش از آنکه مبتنی بر واقعیت باشد براساس وهم و خیال است.
در این صورت سؤال این است: با کدام شاخص و معیار این روحیات و ویژگیهای شخصیتی سنجیده میشود؟ مهارتهای جوانان ما برای برقراری ارتباط منطقی، نحوه طرح مسائل، تحلیل واقعیتهای زندگی و برنامهریزی برای آینده، و اخذ یک تصمیم سرنوشتساز تا چه حد کافی و کارساز است؟ متأسفانه، شواهد بسیاری وجود دارد که نشان میدهد چیزی که در دوران آشنایی در بین جوانان مطرح میشود بیش از آنکه مبتنی بر واقعیت باشد براساس وهم و خیال است. آنها مدعیاند که از همسرشان چیزی جز صداقت نمیخواهند، اما در بیان همین جمله نیز ناخودآگاه دروغ میگویند. مدعی هستند که با کم و زیاد همدیگر خواهند ساخت، اما هزینههایی را برای مراسم ازدواج بر یکدیگر تحمیل میکنند که سالها باید برای جبران آن رنج بکشند. اگر فرصت كنید و نگاهی به صفحه حوادث روزنامههای زرد بیندازید، درمییابید که انگیزه بسیاری از دعاوی مطرح شده برای طلاق مواردی است که تنها کلمه زیبندهاش «احمقانه» است.
نکته دیگر آنکه ممکن است رمز پایداری بسیاری از ازدواجهای ما گذشت زمان تلقی شود، اما نباید فراموش کرد که در چنین شرایطی همیشه رابطهای عادلانه حکمفرما نبوده است. اگر زنی به خاطر ترس از طلاق، از دست دادن سرپرست خانواده، بیپدری فرزندان و حرفهای دیگران به رغم میل باطنی خود سالها و سالها ظلم و رنج را به جان پذیرا میشود، نباید آن را به چشم زندگی موفق دید. به اطراف خودمان نگاه کنیم، در نزد فامیل، دوستان و آشنایان بسیاری از این موارد را میتوانیم ببینیم.
و کلام آخر:
- برای اینکه طلاق کمتری داشته باشیم باید ازدواجهای حساب شدهتری داشته باشیم؛
- برای اینکه ازدواج حساب شدهای داشته باشیم باید حساب و کتاب روشنی برای زندگی داشته باشیم؛
- برای اینکه در زندگی حساب و کتاب روشنی داشته باشیم باید با واقعیتهای زندگی آشنا شویم؛
- برای اینکه با واقعیتهای زندگی آشنا شویم باید آنها را تجربه کنیم؛
- برای اینکه از زندگی تجربه مفیدی داشته باشیم باید با مهارتهای زندگی آشنا شویم و آشنایی با مهارتهای زندگی را باید از کودکی یاد بگیریم.
فراموش نکنیم برای کسی که رانندگی نمیداند شانس اینکه در یک بزرگراه رانندگی کند و جان سالم به در ببرد خیلی كم است. ازدواج هم مثل رانندگی است.
گلاره خلدبرین- سپیده دانایی
تنظیم برای تبیان: کهتری
در این کتاب "مشاوره قبل از ازدواج" می توانید با لزوم این امر پیش از ازدواج آشنا شوید. و در صورتی که تمایل داشتید می توانید از مشاورین سایت نیز کمک و راهنمایی بگیرید.
مقالات مرتبط