تبیان، دستیار زندگی
یادداشت پرویز پرستویی در رثای خسرو شکیبایی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پرستویی: شکیبایی، همه دلخوشی ام بود

خسرو شکیبایی

در دقایق ابتدایی صبح روز جمعه 28 تیرماه سال 87، در حالی خبرها مخابره می ‌شد كه خبر رسید خسرو شكیبایی، بازیگر «هامون»، «یك بار برای همیشه»،«خانه‌ سبز» و «روزی روزگاری»، برای همیشه از مقابل دوربین ‌ها رفت و در قاب خاطره‌ ها ثبت شد.

پرویز پرستویی كه در دو فیلم با این بازیگر فقید همكاری داشته، درباره او نوشته است: "دو كار سینمایی با خسرو عزیز داشتم؛ فیلم «شكار» به كارگردانی مجید جوانمرد كه موسیقی متن را «زنده یاد بابك بیات» آهنگسازی كرده بود و دیگری فیلم روانی به كارگردانی داریوش فرهنگ. در واقع فیلم «شكار» یكی از تجربیات خوب من بود به این خاطر كه هم توانستم با خسرو شكیبایی آشنا شوم و هم با مجید جوانمرد و زندگی هنری بسیارخوبی را با هم آغاز كردیم.

قبل از اینكه فیلم «شكار» را كار كنم، بیشتر به عنوان تماشاچی پیگیر تئاترهای خسرو شكیبایی بودم و اولین ‌بار بود كه این افتخار نصیب بنده شد كه بتوانم در فیلم «شكار» با ایشان كار كنم و تجربه بسیار خوبی هم كسب كردم. چرا كه دانستم حرفه بازیگری بسیار سخت و جدی است و این نوع جدیت در بازیگری را از خسرو آموختم.

در این فیلم، خسرو نقش دانشجوی پزشكی را داشت و به دلایلی به زندان ‌افتاد و بالاخره هم موفق ‌شد از آنجا فرار كند. قرار بود من و خسرو شبانه به امامزاده‌ای پناه ببریم و صبح زود با تریلی از آنجا فرار كنیم، در امامزاده آدم های مختلفی برای دخیل بستن آمده بودند، در آن میان پیرمردی هم در حال دعا برای شفای پای فرزندش بود كه نقش آن را مرحوم نعمت‌الله گرجی ایفا می ‌كرد. برای این سكانس قرار بود كه خسرو تشخیص بدهد این پیرمرد بیماری آسم دارد و به فرزند او بگوید: «دوا با دكتر است و شفا با خداست.» خسرو با نقش پزشك درگیر بود، به دلیل صمیمیتی كه با مجید جوانمرد داشتیم این موضوع را در میان گذاشتیم كه بایستی باورپذیری نقش برای خسرو اتفاق بیافتد، نشستیم و با خسرو سناریویی را طراحی كردیم كه نقش بیماری را كه از آسم رنج می‌برد، من بازی كنم و خسرو هم به عنوان همراه من به مطب پزشك بیاید، در نهایت قرار شد فردای آن روز به نزد پزشك برویم.

آدم وقتی با خسرو در صحنه قرار می‌ گرفت همه‌ چیز برایش جدی می ‌شد و احساس می‌ كرد كه كاری كاملا جدی درحال شكل ‌گیری است. او وقتی كه قرار بود برای مدت زمانی سر فیلمی حاضر شود تمام روز و شبش ارتباطش را با تمام جهان قطع می‌ كرد تا به اصطلاح آدم جدیدی را خلق كند.

درمانگاهی در ایوانك بود، كه اگر اشتباه نكنم دكتر آنجا یا پاكستانی بود یا هندی، ما به اتفاق یكدیگر اسب تریلی را باز كردیم و همراه گریمور با تریلی به درمانگاه رفتیم، به محض رسیدن به آنجا خودم را به مریضی زدم و آنها مرا به داخل درمانگاه بردند.

دكتر درحال استراحت بود، از طرفی خانه ‌اش در داخل درمانگاه بود، یادم می ‌آید یك نفر دستیار بومی داشت كه كارهای مقدماتی مثل گرفتن فشارخون و ضربان قلب و ... را تا آمدن دكتر برای معاینه بیمار انجام می ‌داد.

روی تخت دراز كشیدم و هر آن، نفس را در سینه حبس می‌ كردم گویی كه تنگی نفس داشته باشم، دكتر پس از یكسری معاینه رو به خسرو گفت: ایشان سابقه بیماری تنگی نفس دارند؟

خسرو هم در جوابشان گفت: «نه، فقط امروز متوجه شدیم كه چنین حالت ‌هایی دارد.» دكتر سریعا دوباره معاینه ‌ام كرد و گفت: «شما بیماری آسم دارید».

پشت میزشان نشستند و مشغول نوشتن نسخه دارو شدند، به این دلیل كه به واقعیت و باور بیماری ما رسیده بودند. بدون مقدمه و در حالت خیلی عادی بلند شدم و روی تخت نشستم، طوری كه دكتر خیلی جا خورد و فهمید كه ما برای كار دیگری آنجا هستیم و خیلی با ناراحتی و عصبانیت رو به من و خسرو گفت: «بفرمایید بیرون – بفرمایید بیرون.» خسرو با همان روحیه مهربان و حالت شیرین همیشگی ‌اش، شروع كرد تا دكتر را آ‌رام كند و گفت: «لطفا عجله نكنید، دكتر، واقعیت ماجرا در این است كه حرفه ما بازیگری است و در سكانسی بایستی نقش پزشكی را اجرا كنم و تشخیص بدهم كه پیرمردی، بیماری آسم دارد. از این رو قصد داشتم بدانم كه چه عملی را باید برروی بیماری كه از تنگی نفس رنج می‌برد انجام دهم؟

دكتر گفت: حالا كه فهمیدید، بفرمایید بیرون.

خسرو رو به دكتر گفت: من كه چیزی نفهمیدم، چرا كه شما اینجا وسایل پزشكی دارید، حال آنكه ما در بیابانی گیر كرده‌ ایم و من به عنوان پزشك دست و بالم بسته است و نمی ‌دانم برای بیمار آسمی چه باید بكنم!

و سرانجام دكتر پیشنهادی كرد كه خسرو در همان سكانس فیلم اجرا كرد، دستمالی را كه به دهان بیمار آسمی می ‌بندد تا دندان ‌هایش قفل نكند.

فكر می‌ كنم حدودا 45 دقیقه من و خسرو این نمایش را در حضور این دكتر بازی كردیم و از این منظور می ‌توان پیگیری چشمگیر خسرو شكیبایی را در كارش بازگو كرد كه مثال‌ زدنی است.

آدم وقتی با خسرو در صحنه قرار می‌ گرفت همه‌ چیز برایش جدی می ‌شد و احساس می‌ كرد كه كاری كاملا جدی درحال شكل ‌گیری است. او وقتی كه قرار بود برای مدت زمانی سر فیلمی حاضر شود تمام روز و شبش ارتباطش را با تمام جهان قطع می‌ كرد تا به اصطلاح آدم جدیدی را خلق كند.

پرویز پرستویی

من به عنوان تماشاچی همواره به بازی زنده ‌یاد فنی‌زاده عشق می ‌ورزیدم و بارها در كنار اداره تئاتر می‌ ایستادم تا مرحوم فنی‌ زاده بیرون بیایند و من فقط بتوانم ایشان را از نزدیك ببینم. متأسفانه جامعه سینمایی این هنرمند بزرگ را خیلی زود از دست داد، بعد از ایشان تمام دلخوشی من این بود كه در این نسل و در این شرایط هنرمندی مانند خسرو شكیبایی داریم كه او هم زود از دست ما رفت و امیدوارم كه هیچ‌وقت چنین الگوهایی را از دست ندهیم.


گردآوری: گروه هنر تبیان.

منبع: ایسنا.