آنسان که تویی
آنسان که تویی هیچ کس آگه به تو نیست
راهی ز فراز عقل کوته به تو نیست
هر چند تو را هزار ره باشد، لیک
جز راه دل از هیچ رهی ره به تو نیست
هم صحبتی
هم صحبتی
هم صحبتی
از عمر دو روزی گذران ما را بس
یک لحظه وصل عاشقان ما را بس
هر چند دعای ما اجابت نشود
هم صحبتی تو در جهان ما را بس
آیه
ای عشق زمین و آسمان آیه توست
بنیاد ستون بی ستون پایه توست
چون رهگذری خسته که می آساید
آسایش آفتاب در سایه توست
نشانی
ای صاحب عشق و عقل دیوانه تو
حیران تو آشنا و بیگانه تو
دیدار تو را همه نشانی دادند
ای در همه جا، کجاست پس خانه تو؟
هنگامه
ایمان و امان و مذهبش بود نماز
در وقت عروج، مرکبش بود نماز
هنگام که هنگامه آن کار رسید
چون بوسه میان دو لبش بود نماز
همبازی
امشب سر مهربان نخلی خم شد
مهتاب گرفت، شهر در ماتم شد
در خانه دور، بیوه ای شیون کرد
همبازی کودک یتیمی غم شد
قیصر امین پور
گروه کودک و نوجوان سایت تبیان