تبیان، دستیار زندگی
فلسفه سیاسى كوششى است آگاهانه, منسجم و خستگى ناپذیر براى نشاندن معرفت به ماهیت امور سیاسى به جاى گمان درباره آن ها. فلسفه سیاسى صادقانه مى كوشد تا ماهیت امور سیاسى و نظم سیاسى خوب و درست را بداند18
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ارتباط فلسفه سیاسی و فقه سیاسی
فقه سیاسی

قسمت اول را اینجا بخوانید

5. گرايش هاى مختلف درباره ارتباط فلسفه سياسى و فقه سياسى:

فلاسفه و فقهاى اسلامى همواره در طول تاريخ به بحث عقل و نقل و تقدم و تاخر آن ها پرداخته اند. در اين راستاست كه برخى به فلسفه سياسى و برخى ديگر به فقه سياسى و شريعت متمايل شده, و مسائل آن را گسترده تر مطرح كرده اند.

فارابى اصالت فلسفه سياسى را حفظ كرد, ولى از آن هنگام به بعد بود كه بر اساس نظريه تغلب و ملوكيت, استدلال هاى عقلانى و انتزاعى در فلسفه سياسى رو به ضعف رفت. فقهاى اهل سنت به دليل تاثير پذيرفتن از قدرت حاكم, به نوعى واقع گرايى روىآوردند و مجموعه اين عوامل, فلسفه سياسى را به حضيض ذلت سوق داد.

به اعتقاد غزالى عقل از درك حقايق امور عاجز است و بدين جهت بايد به شخص معصوم ( پيامبراكرم) مراجعه نمود14. وى به ازدواج ميمون عقل و شرع معتقد است و در آغاز كتاب المستصفى مى گويد:

اشرف العلوم ما ازدوج فيه العقل والسمع واصطحب فيه الراى والشرع. وعلم الفقه واصوله من هذا القبيل فانه ياخذ من صفوالعقل والشرع سواءالسبيل. در عين حال او اين پيش فرض را قبول دارد كه هر قضيه و حكم شرعى, عقلى هم هست, ولى عكس اين قاعده كليت ندارد. او تهافت الفلاسفه را به همين دليل به رشته تحرير درآورد15. هژمونى شرع نسبت به عقل تا چند قرن پس از غزالى نيز آثار خود را برجاى گذاشت به طور مثال, ابن طفيل در صدد است عامه مسلمين را كه از فلسفه رميده بودند هدايت نمايد و عدم تعارض عقل و شرع را اثبات نمايد. آراى او وجه جمعى بين معتقدان به تاويل (مانند اسماعيليه و معتزله) و متمسكين به ظاهر سنت (از قبيل اصحاب حديث و اشعريه) است16.

فلاسفه اى كه سعى نموده اند فلسفه سياسى را با گزاره هاى دينى تطبيق دهند, تا اندازه زيادى به كلام سياسى نزديك شده اند.

در ارتباط با تقدم و تاخر اعتبار فلسفه سياسى و فقه سياسى حداقل چهار تصور وجود دارد:

ـ تقدم فلسفه سياسى بر فقه سياسى

ـ تقدم فقه سياسى بر فلسفه سياسى

ـ عدم ارتباط اين دو ديسپلين

ـ تفصيل در تقدم و تاخر اعتبار آن ها.

آن چه در ادامه مقاله به دنبال اثبات آن هستيم, تصور چهارم است. از اين ديدگاه هريك از اين دو ديسپلين از جهاتى مقدم هستند.

6. وجوه اشتراك فلسفه سياسىو فقه سياسى:

فلسفه سياسى و فقه سياسى هرچند دو روش كاملا متمايز دارند, ولى از آن جا كه معطوف به تبيين اهداف مشتركى (ارائه بهترين نظام سياسى) هستند, مى توانند در ارتباطى دوجانبه به يكديگر يارى رسانند. نتايج اين دو حوزه با توجه به تقدم و تاخر هريك از جهاتى خاص, ما را جهت رسيدن به پاسخ هاى مشترك يارى مى دهد. مهم ترين وجه اشتراك فلسفه سياسى و فقه سياسى, اعتبار آن هاست. فلسفه سياسى (در مواردى كه ذكر خواهيم كرد) احكامى معتبر صادر مى كند, همان گونه كه بايدها و نبايدهاى فقهى براى شخص متعبد, از اعتبار خاصى برخوردار است به ديگر بيان, قضاياى اثبات شده در فقه سياسى و فلسفه سياسى فى الجمله براى شخص متعبد و انديشمند معتبر است, پس چگونگى ارتباط آن ها را بايد مورد بحث قرار داد.

فلسفه سياسى برخلاف انديشه سياسى به معناى عام آن, به زندگى اجتماعى خاص و شرايط زمانى و مكانى ويژه وابسته نيستند و تخصصى ويژه نيازدارند. انديشه سياسى, تامل درباره آزادى سياسى يا ارائه تفسيرى از آن هاست. راى سياسى, خيال, مفهوم و يا هر امر ديگرى است كه براى تفكر درباره آن, ذهن به خدمت گرفته شود و با اصول اساسى سياست نيز مرتبط باشد. انديشه سياسى, عمرى به قدمت نژاد بشر دارد. نخستين انسان, اولين انديشمند سياسى است, درحالى كه فلسفه سياسى (و فقه سياسى) در زمانى خاص در تاريخ مكتوب ظهور كرده اند17.

شخص متعبد به وحى براى فقه سياسى و بايدها و نبايدهاى آن اعتبار قائل است. موضوع فقه, افعال مكلفين است. اخباريون به شكل مطلق, دلايل نقلى را بر دلايل عقلى مقدم مى دارند و به برترى فقه سياسى نسبت به فلسفه سياسى معتقدند. همان گونه كه قبلا اشاره شد, اصل را بايد بر تداوم احكام شريعت بگذاريم. در عين حال اين نكته به معناى ناديده گرفتن كارآيى عقل و فلسفه سياسى نيست. دور هرمنوتيكى و نسبيت مطلق تفاسير از متن واحد, سر از نسبيت در شناخت درمىآورد, و با قبول حق به عنوان امرى واحد و با تعبد به شرع به شكل مطلق, منافات دارد.

7. وجوه افتراق فلسفه سياسىو فقه سياسى:

فلسفه سياسى كوششى است آگاهانه, منسجم و خستگى ناپذير براى نشاندن معرفت به ماهيت امور سياسى به جاى گمان درباره آن ها. فلسفه سياسى صادقانه مى كوشد تا ماهيت امور سياسى و نظم سياسى خوب و درست را بداند18.

فقه سياسى مجموعه بايدها و نبايدهاى تعبدى است كه از متن شريعت استخراج مى شود و تكاليف عباد در حوزه مسائل سياسى را تعيين مى كند. اگر قضيه اى از نظر صغراى مسئله به دين منتسب شود, از نظر كبراى اين گزاره در فقه سياسى پذيرفته شده كه هر آن چه دين مى گويد, بر حق  است. برعكس, فلسفه سياسى با روش انتزاعى, خود را تنها به استدلال هاى عقلانى دست يافتن غايات حكومت ها و ابزارهاى آن ها, عدالت, قدرت و امثال آن, ملتزم مى داند. مبناى فلسفه سياسى انتزاع و استدلال عقلانى, و مبناى فقه سياسى, نقل و تعبد است. اگر در فلسفه سياسى از بايد و نبايد سخن رانده مى شود, نبايد آن را هم پايه احكام هنجارى فقه سياسى دانست. حكم افلاطون در فلسفه سياسى راجع به فيلسوف شاهى (يا بايد فلاسفه حاكم شوند, يا شاهان فلسفه بياموزند) هرچند در ظاهر شكلى هنجارى دارد, ولى بيانى ديگر از هستهاى او در عالم مثل و سير عقلانى و انتزاعى او مى باشد. بايدها و نبايدهاى فيلسوف سياسى به شكل مستقيم وظيفه مردم را مشخص نمى كند, چراكه اگر بخواهد احكامى هنجارى در اختيار مردم قراردهد, بايد لباس حقوق اساسى يا آراى سياسى به خود بپوشد. فيلسوف سياسى بدون تكيه بر پايه هاى قدرت (در حقوق اساسى), گزارشى از سير عقلانى و استدلال هاى انتزاعى خود در اختيار ديگران مى گذارد و به شكل مستقيم براى مردم تعيين تكليف نمى كند.

8. روش تحقيق در فقه سياسىو فلسفه سياسى:

شيوه استنباط در فقه سياسى, تعبد و روش نقلى, و در فلسفه سياسى, انتزاع و روش عقلى است. از آن جا كه روش اين دو علم كاملا از هم متمايز است, نبايد شيوه استنباط آن ها را با هم خلط نمود. فقه سياسى و فلسفه سياسى در برخى از اهداف و سوال ها مشترك هستند و نتايج دو حوزه مى تواند به يكديگر يارى رساند. در عين حال خلط روشى بين آن ها صواب نيست. اگر در بند بعد به جهت تقدم فلسفه سياسى بر فقه سياسى و بالعكس مى پردازيم و نهايتا سنتزى از آن ها استخراج مى كنيم, هرگز به معناى خلط روش شناختى اين دو ديسپلين نيست.

9. تقدم فلسفه سياسى بر فقه سياسى:

مسائل اين دو حوزه يك دست نيستند كه بتوان به شكل قطعى يكى را مقدم انداخت, لذا در اين بند از جهات تقدم فلسفه سياسى بر فقه سياسى, و در بند ديگر از جهات تقدم فقه سياسى بر فلسفه سياسى سخن خواهيم گفت. اعتبار فلسفه سياسى به كاشفيت از مراد شارع است.

***** در ادامه مهم ترين جهات تقدم فلسفه سياسى بر فقه سياسى********


پديدآورندگان : حقيقت، سيد صادق  نشريه :حكومت اسلامي صفحه : 83-99

تنظیم برای تبیان حسن رضایی گروه حوزه علمیه


22. ر.ك: سيدصادق حقيقت. نگاهى به فلسفه سياسى در اسلام, حكومت اسلامى, ش2 ( زمستان 1375.

23. ر.ك: عبدالكريم سروش, تحليل مفهوم حكومت دينى, كيان, ش32.

2. همان, ص13.

20. ر.ك: حسينعلى منتظرى, دراسات فى ولايه الفقيه, ج, (قم: مركز العالمى للدراسات الاسلاميه, 1409ق) ص415ـ409.

24. ر.ك: شهيد صدر, اقتصادنا, بحث منطقه الفراغ, ص400 به بعد.

21. ر.ك: مهدى حائرى يزدى, حكمت و حكومت (بى جا: شادى, 1995) ص170ـ165.

5. همان, ص6.

6. عباسعلى عميد زنجانى, فقه سياسى, ج2 (تهران: اميركبير, 1367) ص41.

7. عبدالكريم سروش, تفرج صنع (تهران: سروش, 1370) ص202ـ195.

8. به سخنرانى دكتر سروش در دانشكده علوم ادارى در خردادماه 1374 رجوع نماييد.

9. ر.ك: محمدمجتهد شبسترى. دين و عقل, سخن آخر, كيهان فرهنگى (1368).

American Political Science Association. - 3

Political Theology. - 4