تبیان، دستیار زندگی
پز می دهم پس هستم
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کلینیک اینترنتی رایگان (21)

پز می دهم پس هستم

فخر فروشی

به کلینیک اینترنتی "نور" خوش آمدید. اینجا یک مرکز بهداشت اخلاقی است.

در اینجا با تجویز نسخه های شفابخش کلام خدا و اهل بیت علیهم السلام، در پی آنیم تا خود و شما را از شر بیماریهای مهلک روحی و اخلاقی برهانیم.

پس اگر دردمند هستید و در پی درمان، با این اوراق همراه شوید.

ملاحظه: جهت آشنایی بیشتر با این مرکز درمانی پیشنهاد می کنم مدخل این سلسله نوشتار را حتما بخوانید.

نام بیماری: تفاخر

"تفاخر" از ریشه ی "فخر" است که در لغت به معنی بالیدن و ادعای بزرگی کردن آمده؛1 و در اصطلاح قرآنی به ادعا کردن و بالیدن به فضیلتی اطلاق میگردد که موجب متمایز شدن مدعی از دیگران میشود؛ خواه آن فضیلت در درون انسان و از صفات باطنی و اعمال او باشد، یا از فضائل بیرونی باشد؛ مانند حسب، نسب و مال.2

تفاخر در آیینه قرآن

یکی از بزرگترین آفتهایی که در طی طریق کمال انسان، گریبانگیر او شده، این است که بدون توجه به آثار سوء فردی و اجتماعی آن، جهت ارضاء حس کمال جویی، به فضیلتهایش فخر نموده و میبالد؛ لذا قرآن در آیات متعددی به شناساندن این آفت عظیم، به آثار و ریشه های آن پرداخته و انسانها را از این صفت غیر اخلاقی بر حذر داشته است:3

«فَلَاتُزَكُّواْ أَنفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى‏»4

«خویشتن را بى‏گناه مدانید. اوست كه پرهیزگار را بهتر مى‏شناسد.»

آیه ی شریفه مؤمنان را از تفاخر به اعمال و بیگناه دانستن خود، برحذر داشته است.5

ماده ی "فخر" شش بار در قرآن ذکر شده که چهار بار با صیغهی مبالغه ی "فخور" و دو بار با واژه های "فخّار" و "تفاخر" بیان شده است.

عوامل بیماری زا

تفاخر نیز مانند دیگر رذایل اخلاقی، از عوامل خاصی سرچشمه میگیرد که به برخی از آنها اشاره میگردد:

1. جهل و غفلت:

غفلت انسان نسبت به ضعفها و آسیب پذیر بودنش و همچنین جهل وی نسبت به آغاز پیدایش و خلقت اولیه ی خود، موجب ایجاد روحیه ی تفاخر و خودستایی میگردد؛ لذا قرآن کریم "جهل و غفلت" را یکی از مهمترین عوامل تفاخر به شمار آورده و با یادآوری چگونگی آفرینش انسان و ضعفهای او، راه­های ریشه کن کردن این رذائل اخلاقی را بازگو کرده است:

«قُتِلَ الْانسَانُ مَا أَكْفَرَهُ، مِنْ أَىّ‏ِ شىَ‏ْءٍ خَلَقَهُ، مِن نُّطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ، ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ، ثمُ‏َّ أَمَاتَهُ فَأَقْبرََه، ثمُ‏َّ إِذَا شَاءَ أَنشَرَهُ‏»6

«مرگ بر این انسان، چقدر كافر و ناسپاس است! (خداوند) او را از چه چیز آفریده است؟! او را از نطفه ی ناچیزى آفرید، سپس اندازه‏گیرى كرد و موزون ساخت، سپس راه را براى او آسان كرد، بعد او را میراند و در قبر پنهان نمود، سپس هر گاه بخواهد، او را زنده مى‏كند!»

قرآن، در این آیات با اشاره به نحوه ی خلقت انسان، چگونگی مراحل رشد و سیر برزخی او، به بشریت میفهماند که هیچ برهانی برای خودستایی و تفاخر وجود ندارند که گروهی با کفران نعمت و خودستایی، در برابر مقام کبریایی خدای سبحان برمیآیند و خویشتن را از فضائل بی بهره میدانند.7

«(روزى قارون) با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها كه خواهان زندگى دنیا بودند گفتند: «اى كاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم! به راستى كه او بهرهی عظیمى دارد!»

2. رفاهزدگی:

بهره مندی از مواهب الهی و غرق شدن در اسباب آسایش و رفاه، یکی دیگر از عوامل تفاخر و خودستایی از منظر قرآن است:

«وَ لَئنِ‏ْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السیَِّاتُ عَنىّ‏ِ إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُور»8

«و اگر بعد از شدّت و رنجى كه به او رسیده، نعمتهایى به او بچشانیم، مى‏گوید: "مشكلات از من برطرف شد، و دیگر باز نخواهد گشت!" و غرق شادى و غفلت و فخرفروشى مى‏شود.»

آیه ی مذکور بر این نکته دلالت دارد که وقتی نعمتی به انسان میرسد، به دلیل احساس مالکیت و رفاه زدگی، گرفتار فخر فروشی به دیگران شده و آن را از خودش دانسته و حتی کسی را بر سلب این نعمت و بازگرداندن گرفتاریهای گذشته، قادر نمیداند.9

3. تحقیر دیگران:

انتقاد یا تحقیر؟

قرآن کریم یکی از عوامل مهم تفاخر را تحقیر نمودن افراد بیان کرده و این عمل رذیله را در فخرفروشی فرعون، پادشاه مصر در برابر حضرت موسی پیامبر اولولعزم الهی به تصویر کشیده است:

«وَ نَادَى‏ فِرْعَوْنُ فىِ قَوْمِهِ قَالَ یَاقَوْمِ أَلَیْسَ لىِ مُلْكُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الْأَنْهَارُ تجَْرِى مِن تحتىِ أَفَلَاتُبْصِرُونَ أَمْ أَنَا خَیرٌْ مِّنْ هَذَا الَّذِى هُوَ مَهِینٌ وَ لَایَكاَدُ یُبِین‏»10

«فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت: «اى قوم من! آیا حكومت مصر از آن من نیست، و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟ آیا نمى‏بینید؟ مگر نه این است كه من از این مردى كه از خانواده و طبقه پستى است و هرگز نمى‏تواند فصیح سخن بگوید، برترم؟»

فرعون، برای اینکه حضرت موسی(ع) را پیش چشم قومش حقیر جلوه دهد و برتری خود را بر او و قومش ثابت نماید، به قدرت و ثروت خود فخر نموده و عیوبی بر ساحت مقدس آن حضرت به عنوان دلیل بر برتری خویش برمیشمرد.11

مصادیق تفاخر

در قرآن کریم برای تفاخر، مصادیق متعددی بیان شده که به اهم آن به اختصار اشاره میشود:

1. تفاخر به مال و ثروت:

فخر فروشی به مال و دارایی، یکی از مصادیق تفاخر بوده که قرآن در معرفی افرادی مثل "قارون" که مظهر ثروت بود، به این امر پرداخته است:

«فَخَرَجَ عَلىَ‏ قَوْمِهِ فىِ زِینَتِهِ قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَوةَ الدُّنْیَا یَالَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَاأُوتِىَ‏ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیم‏»12

«(روزى قارون) با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها كه خواهان زندگى دنیا بودند گفتند: «اى كاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم! به راستى كه او بهرهی عظیمى دارد!»

قارون از قوم حضرت موسى(ع) بود که از نظر آگاهى، معلومات قابل ملاحظه‏اى از تورات داشت؛ نخست در صف مؤمنان بود، ولى غرور ثروت، او را به آغوش كفر كشید.13 او جهت به رخ کشیدن اموال و ثروت بیکران خود برای مردم، با تمام زینت آلات خود در میان مردم حاضر میشد و موجب طغیان او در برابر موسی پیامبر الهی میگشت، که بسیاری از مردم، آرزوی داشتن ثروتی مانند داراییهای او را نمودند.14 بهطوری که قرآن، "قارون" را در کنار "فرعون" نام برده و جزو مستکبران به شمار آورده است.15

مرگ بر این انسان، چقدر كافر و ناسپاس است! (خداوند) او را از چه چیز آفریده است؟! او را از نطفه ی ناچیزى آفرید، سپس اندازه‏گیرى كرد و موزون ساخت، سپس راه را براى او آسان كرد، بعد او را میراند و در قبر پنهان نمود، سپس هر گاه بخواهد، او را زنده مى‏كند

2. تفاخر به نسب:

فخرفروشی به نیاکان و آباء و اجداد، از دیگر مصادیق تفاخر است که قرآن اینگونه از آن یاد میکند:

«فَإِذَا قَضَیْتُم مَّنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُواْ اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ ءَابَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا...»16

«و هنگامى كه مناسكِ (حج) خود را انجام دادید، خدا را یاد كنید، همانند یادآورى از پدرانتان (آن گونه كه رسم آن زمان بود)؛ بلكه از آن هم بیشتر!...»

در جاهلیت رسم بوده که حُجاج، بعد از تمام كردن عمل حج، ساعتى در منا توقف مى‏كردند و به پدران خود افتخار مى‏نمودند كه پدر ما چنین و چنان بوده و بر دیگران فخر مى‏فروختند؛ خداى متعال آنها را از این عمل نهی نموده و تذکر داد که به جای یادآورى از پدران و تفاخر به آنها، خدا را یاد كرده و توجهتان به خدای متعال باشد.17

3. تفاخر به موقعیت اجتماعی:

موقعیتها و مَناسب اجتماعی و سیاسی نیز به عنوان یکی از مصادیق تفاخر در طول تاریخ بوده؛ چنانچه قرآن، این عمل را نکوهش کرده و خالی از اعتبار دانسته است:

«أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الحاجّ‏ِ وَ عِمَارَةَ الْمَسْجِدِالحرامِ كَمَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَْخِرِ وَ جَاهَدَ فىِ سَبِیل ِالله‏»18

«آیا سیراب كردن حجاج، و آباد ساختن مسجدالحرام را، همانند (عمل)  كسى قرار دادید كه به خدا و روز قیامت ایمان آورده، و در راه او جهاد كرده است؟!»

یكى از مفاخرى كه عرب جاهلیت به آن مباهات مینمودند، آب دادن به حاجیان بوده که به عنوان یک موقعیت اجتماعی در بین آنها به حساب میآمده است.19

درمان تفاخر

بخشی از راههایی که قرآن جهت درمان این آفت اخلاقی، اشاره فرموده از این قرار است:             

1. ایجاد آگاهی:
آب

بیان شد که جهل به ضعفها، آسیبها و چگونگی آفرینش، یکی از مهمترین عوامل گرایش به تفاخر در وجود انسانهاست؛ لذا قرآن آگاهی بخشی را یکی از راههای درمان این آفت اخلاقی، مطرح نموده است:

«إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسىَ‏ فَبَغَى‏ عَلَیهِمْ... إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَاتَفْرَحْ  إِنَّ اللَّهَ لَایحبُّ الْفَرِحِین‏... قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلىَ‏ عِلْمٍ عِندِى أَوَ لَمْیَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَالْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثرُ جَمْعًا... فخََسَفنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ یَنصُرُونَهُ مِن دُونِاللَّهِ وَ مَا كاَنَ مِنَالْمُنتَصِرِین‏»20

«قارون از قوم موسى بود، اما بر آنان ستم كرد... (به خاطر آورید) هنگامى را كه قومش به او گفتند: این همه، شادى مغرورانه مكن، كه خداوند شادى‏كنندگان مغرور را دوست نمى‏دارد! ...(قارون) گفت: "این ثروت را بوسیله ی دانشى كه نزد من است به دست آورده‏ام!" آیا او نمى‏دانست كه خداوند اقوامى را پیش از او هلاك كرد كه نیرومندتر و ثروتمندتر از او بودند؟!... سپس ما، او و خانه‏اش را در زمین فرو بردیم، و گروهى نداشت كه او را در برابر عذاب الهى یارى كنند،

و خود نیز نمى‏توانست خویشتن را یارى دهد!»

خداوند در قرآن با ذکر جریان فخرگرایی اشخاصی مثل قارون و عاقبت بد او، به انسانها میآموزد که هیچكس از خود چیزى نداشته و هر چه دارد، از ناحیه اوست‏؛ قدرت، ثروت، علم و... از اسباب آزمایش انسان است، و نباید مایهی فخر فروشی بر دیگران قرار گیرد و از این طریق به متکبران عالم گوشزد میکند که دست از فخرفروشی با قدرت، ثروت و علم خود بردارند، و به سرنوشتی شبیه سرنوشت قارون و امثال او دچار نشوند؛ چرا که قدرت و علم آنها در برابر اراده و مشیت خدا، ناچیز است.21

«آیا سیراب كردن حجاج، و آباد ساختن مسجدالحرام را، همانند (عمل)  كسى قرار دادید كه به خدا و روز قیامت ایمان آورده، و در راه او جهاد كرده است؟!»

2. توجه به چگونگی آفرینش:

یادآوری چگونگی خلقت انسان، از مواردی است که قرآن برای مبارزه با فخرگرایی، به کار برده است:

«وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَیْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُما زَرْعا...  وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ یُحاوِرهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً... قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَ هُوَ یحَُاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِى خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثمُ‏َّ مِن نُّطْفَةٍ ثمُ‏َّ سَوَّاكَ رَجُلاً»22

«(ای پیامبر) برای آنان مثالی بزن: آن دو مرد، كه برای یكى از آنها، دو باغ از انواع انگورها قرار دادیم و گرداگرد آن دو (باغ) را با درختان نخل پوشاندیم و در میانشان زراعت پربرکتی قرار دادیم‏... صاحب این باغ درآمد فراوانی داشت؛ به همین جهت به دوستش –درحالیکه با او گفتوگو مى‏كرد- چنین گفت: من از نظر ثروت از تو برتر و از نظر نفرات از تو نیرومندترم... دوست (با ایمان) وى -درحالىكه با او گفتگو مى‏كرد- گفت: آیا به خدایى كه تو را از خاك، و سپس از نطفه آفرید، و پس از آن تو را مرد كاملى قرار داد، كافر شدى؟!»

بخش آخر این آیات، پاسخ از سوی مردی فقیر است، به مردی که به دارایی خود فخر مینمود؛ که او را با توجه دادن به چگونگی خلقت و رشد انسان، بیاساس بودن فخر به دارایی را به او یادآور شد؛ چرا که انسان با دقت در چگونگی آفرینش، به پستی خود پی برده و احساس تفاخر را از وجود خویش، می­زداید.23

3. توجه به معاد:

توجه کردن به امور معنوی از جمله عالم پس از مرگ و اندیشه در عاقبت انسان در عوالم دیگر، یکی از راههایی است که خداوند برای جلوگیری از تفاخر و درمان آن، بیان نموده است:

«أَلْهَاكُمُ التَّكاَثُرُ حَتىَ‏ زُرْتُمُ‏ُ الْمَقَابِرَ... کلّا لَوْتَعْلَمُونَ عِلْمَ‏َالْیَقِینِ لَترََوُنَ الجَْحِیمَ ثُمَّ لَترََوُنها عَینْ‏َالْیَقِینِ ثُمَّ لَتُسلنَّ یَوْمَئذٍ عَن النَّعِیم‏»24

«افزون طلبى (و تفاخر) شما را به خود مشغول داشته (و از خدا غافل نموده) است؛ تا آنجا كه به دیدار قبرها رفتید (و قبور مردگان خود را برشمردید و به آن افتخار كردید)!... چنان نیست (که شما خیال میکنید)؛ اگر شما علم الیقین (به آخرت) داشتید (افزون طلبى شما را از خدا غافل نمى‏كرد)! قطعاً شما جهنّم را خواهید دید! سپس (با ورود در آن)، آن را به عینالیقین خواهید دید؛ سپس در آن روز (همه­ی شما) از نعمتهایى كه داشته‏اید، بازپرسى خواهید شد!»

از این آیات استفاده میشود که بیتوجهی انسان به معاد و یا عدم ایمان به زندگی پس از مرگ، از علل اصلی تفاخر به مال، اولاد و نیاکان بوده؛ لذا قرآن با تأکیدهای فراوانی جهت بیارزشی و بدعاقبتی اینگونه فخرگراییها، به درمان و جلوگیری از تفاخر پرداخته است.25

نویسنده :  محمد مؤذنی

فرآوری: شکوری_گروه دین و اندیشه تبیان


[1]. ابنمنظور، محمدبنمکرم؛ لسانالعرب، بیروت، دار صادر، 1414ق، چاپ سوم، ج‏5، ص49.

[2]. مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش، ج‏9، ص37 و 38.

[3]. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش، چاپ اول، ج‏22، ص542.

[4]. نجم/32.

[5]. تفسیر نمونه، پیشین.

[6]. عبس/17-22.

[7]. حسینیهمدانی، سیدمحمدحسین؛ انوار درخشان، تحقیق: بهبودی، محمدباقر؛ تهران، کتابفروشی لطفی، 1404ق، چاپ اول، ج‏17، ص353- 359.

[8]. هود/10.

[9]. طباطبائی(علامه)، سیّدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیرالقرآن، قم، جامع? مدرسین حوز? علمی? قم، 1417ق، چاپ پنجم، ج‏10، ص157.

[10] زخرف/51 و 52.

[11]. تفسیر نمونه، ج‏21، ص 86.

[12]. قصص/79.

[13]. تفسیر نمونه، ج‏16، ص152.

[14]. همان، ص163- 165.

[15]. عنکبوت/39.

[16]. بقره/200.

[17]. المیزان فی تفسیرالقرآن، ج‏2، ص80 و بانو امین اصفهانی، سیّده نصرت؛ مخزن العرفان فی تفسیر قرآن، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361ش، ج‏2، ص253.

[18]. توبه/19.

[19]. المیزان فی تفسیرالقرآن، ج‏9، ص203 – 205.

[20]. قصص/76 – 80.

[21]. تفسیر نمونه، ج‏16، ص164- 169.

[22]. کهف/32-37.

[23]. طیب، سیدعبدالحسین؛ أطیبالبیان فی تفسیرالقرآن، تهران، اسلام، 1378ش، چاپ دوم، ج‏8، ص354 و 355.

[24] تکاثر/1- 8.

[25]  تفسیر نمونه، ج‏27، ص281-283.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.