تبیان، دستیار زندگی
روزی کسی در راهی بسته ای یافت که در آن چیزهای گران بها بود و آیة الکرسی هم پیوست آن بود آن کسی بسته را به صاحبش رد کرد او را گفتند چرا این همه مال از دست دادی؟ گفت: صاحب مال عقیده داشته که این آیت مال او را از دزد نگاه می دارد و من دزد مال هستم نه
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دزد دین

دزد دین

روزی یک دزد در خیابان کیفی را پیدا کرد که در آن پول زیادی بود وبرگه ای از  آیة الکرسی هم در کیف دیده می شد دزد کیف را به صاحبش رسانید. دوستانش که تعجب کرده بودند از او پرسیدند:چی شد که حاضر شدی این همه مال از دست بدهی؟

گفت: صاحب مال عقیده داشته که  آیة الکرسی مال او را از دست دزد حقظ می کند و من دزد مال هستم نه دزد دین!

اگر آن را پس نمی دادم  صاحب آن  نسبت به  آیة الکرسی شک میکرد آن وقت من دزد دین هم بودم!

چوپان بی سواد، ولی هوشمند

چوپانی در بیابان مشغول چرانیدن گوسفندان بود، دانشمندی در سفر به او رسید و اندکی با او گفتگو کرد فهمید که او بی سواد است، به او گفت: «چرا دنبال تحصیل سواد نمی روی؟»

چوپان

چوپان گفت: «من آنچه را که خلاصه و چکیده ی همه ی علوم است، آموخته ام دیگر نیازی به آموزش مجدّد ندارم.»

دانشمند گفت: آنچه آموخته ای برای من بیان کن.

چوپان گفت: خلاصه و چکیده ی همه ی علم ها پنج چیز است:

1- تا راستی تمام نگردد، دروغ نگویم.

2- تا غذای حلال تمام نشده، غذای حرام نخورم.

3- تا در خودم عیب هست، عیبجویی از دیگران نکنم.

4- تا روزیِ خدا تمام نشده به در خانه ی هیچکسی برای روزی نروم.

5- تا پای در بهشت ننهاده ام از مکر و فریب شیطان غافل نگردم.

دانشمند، او را تصدیق کرد و گفت: همه ی علوم در وجود تو جمع شده است، و هر کس این پنج خصلت را بداند و عمل کند (به هدف علوم اسلامی رسیده) و از کتب علم و حکمت، بی نیاز شده است.

نتیجه ی ترحّم

یکی از صالحان روزگار رفیقی داشت، که از دنیا رفت، پس از مدّتی او را در خواب دید، پرسید: خداوند با تو چه کرد؟

رفیق گفت: مورد آمرزش و لطف الهی قرار گرفتم.

از جانب خدا آمدند و پرسیدند :متوجه شدی، برای چه تو را آمرزیدیم؟

گفتم: به خاطر اعمال نیکم، خطاب رسید نه.

گفتم: به خاطر اخلاص در بندگی، خطاب رسید نه.

گفتم به خاطر فلان عمل و فلان عمل، خطاب رسید نه، به هیچ یک از این ها تو را نیامرزیدیم. گفتم: پس به چه سبب مرا آمرزید، خطاب رسید آیا به خاطر داری در کوچه های بغداد می گذشتی گربه ی کوچکی را دیدی که ازسرما امی لرزید و تو اورا در میان پوستین خود که به تن داشتی جای دادی و او را از سرما نگه داری نمودی؟

گفتم: آری.

فرمود: چون به آن گربه ترحّم کردی ما هم به تو ترحّم کردیم.

به دیدنم آمدی سه خیانت کردی
خیانت

کسی بر حکیمی وارد شد و گفت فلانی در مورد شما چنین می گفت:

حکیم گفت: به دیدنم آمدی و سه خیانت مرتکب شدی:

اول آنکه من را از او دلگیر کردی

دوم آنکه فکر من را نسبت به آن حرف مشغول کردی

سوم آنکه من تورا یک فرد خبرچین و بد می دانم

فرق آدم و ابلیس

ابلیس

ابلیس به پنج علّت بدبخت شد: اقرار به گناه نکرد، از کرده پشیمان نشد، خود را ملامت نکرد، تصمیم توبه نگرفت و از رحمت خدا ناامید شد.

امّا آدم به پنج سبب سعادتمند شد: اقرار به گناه، پشیمانی، سرزنش خود، تعجیل در توبه و امید به رحمت حق.

گفتگوی یکی با یوسف(ع)

یکی یوسف(ع) را گفت تو را دوست می دارم، آن جناب فرمود از دوستی مردم خیر نیافتم، پدر مرا دوست داشت در چاه افتادم، عزیز، مرا دوست داشت به زندان مبتلا شدم.ولی خدا مرا دوست داشت عزیز شدم.

گروه کودک و نوجوان سایت تبیان

مطالب مرتبط

خواهی كه خدای بر تو بخشد؟

برخورد شبلی با مرد گریان

اندیشه و فکر

اهمیت نماز اوّل وقت

حاضری جهنم را تحمل كنی ? پول ،گنجه و كلید در اختیار تو!

معنی اسراف چیست؟

بدبخت و خوشبخت

آسوده و محفوظ در پناه خدا

بهترین و بدترین مردم

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.