بازسازي انديشه ديني در نهضت سيد جمال
قسمت اول و دوم را حتما بخوانید
- احياي اجتهاد و بازسازي انديشه ديني در نهضت سيد جمال
ممنوعيت اجتهاد و تقليد از چهار مكتب حنفي، حنبلي، مالكي و در ميان اهل سنت بزرگترين مانع در عالم تسنن بود كه به واسطه آن جلوي هر نوع نوآوري و پيشرفت و تطبيق معارف ديني با شرايط زمان و مكان را گرفته بود. و اين سيد جمال بود كه پرچم اجتهاد و فهم نوين مطابق با نيازها و شرايط زمان و مكان از دين را در جهان تسن رواج داد و اين جريان با تأثير پذيري مستقيم از او توسط محمد عبده، ابن عاشور، محمد اقبال تا علال فارسي و انديشمندان ديگر اسلامي رواج يافت. [21]احمد امين در اين رابطه مينويسد:
مسلم است كه سيّد به اصول معتقد است و براى بحث در فروع عقلش را كاملاً آزاد مىگذارد و در نتيجه چنين عمل و اقدامى است كه در نظر مردم متحجّر و متعصب، به الحاد متهم مىشود و حرفهاى عجيب و غريبى راجع به او نسبت مىدهند. سيّد از تقليد به شدت نفرت داشت و به اجتهاد دعوت مىكرد، روزى در مجلس وى يكى از اقوال قاضى عياض مطرح بود و روايت كنندگان آن قول، بدان عقيده توسل و تمسك مىجستند، به ناگاه سيّد گفت: «سبحاناللَّه! قاضى عياض به قدر وسعت عقل و فهم خودش حرفى را گفته است كه متناسب زمانش بوده است، آيا كس ديگرى حق ندارد مطلبى كه به حق و حقيقت نزديكتر و معقولتر از قول قاضى عياض باشد، بگويد؟ اگر قاضى عياض و امثال او حق داشتهاند گفتههاى كسانى را كه مقدم بر آنها بودهاند رد كنند، پس چرا ما حق نداشته باشيم آنچه را استنباط مىكنيم و موافق مقتضيات زمان ماست، بگوييم؟ معناى اين كه مىگويند باب اجتهاد مسدود است چيست؟ و طبق كدام نص باب اجتهاد مسدود شده است و كدام پيشوا و امام گفته است كه كسى حق ندارد بعد از من اجتهاد كند و از هدايت قرآن بهرهياب شود و حديث صحيح را از ناصحيح جدإ؛ضضك كند؟ يا آنچه از زمان حكم مىكند و با علم مطابقت دارد بپذيرد؟»
و باز مىگفت: «پيشوايان بزرگ در گذشته اجتهاد كردند و كار خوبى كردند، ولى اين درست نيست كه ما بگوييم آنها تمام اسرار و رموز قرآن را درك كردهاند. بلكه اجتهاد آنها درباره محتويات قرآن هرچه باشد در حكم قطرهاى است از دريا؛ والفضل بيداللَّه يوتيه من يشاء»[22]
مخزومي پاشا در «الخاطرات» خود از سيد، از قول او درباره ضرورت باز بودن باب اجتهاد چنين نقل مي کند:
- «چه كسي گفته كه باب اجتهاد بايد مسدود باشد و يا اجتهاد، خاص ائمه اربعه بوده و كسي نميتواند فتوائي و حكمي برخلاف نظر آنها اعلام نمايد؟روي چه مدرك و سندي ميتوان اجتهاد را خاص چند نفر معدود، محدود ساخت، كدام يك از ائمه مذاهب گفتهاند كه كسي بعد از ما حق اجتهاد ندارد؟ همه آنها معتقد بودند كه بايد طبق هدايت قرآن و سنت، اقدام كنيم و هر كسي در راه گسترش زمينه اجتهاد خود با شناخت دقيق موازين، با كوشش و تلاش به نتيجهاي برسد، بايد آن را اعلام دارد، حتي اگر، با توجه به زمان و مكان، مخالف نظر به رهبران قبلي مذاهب باشد...» [23]
اجتهاد در مكتب تشيع روندي رو به رشد داشته و در مقطع كوتاهي كه اخباريگري درصدد استيلاي خود بر حوزههاي علمي تشيع بود، علم اصول توانست به كمك حكمت متعاليه و روح فلسفي قد علم كند و ريشه اخباريگري را از جا بركند. نكته كه بسيار مهم است اينكه كدام جريان فلسفي است كه قابليت و ظرفيت احياي اجتهاد ديني را داشته باشد به جرأت ميتوان گفت اين حكمت متعاليه است كه ظرفيت احياي اجتهاد از دين را دارد. [24] پس سيد جمال با پشتوانه فلسفي حكمت متعاليه به احياي اجتهاد پرداخت. از ديدگاه سيد مسئله احيا عمدتاً در دو عنصر حياتي تبلور مييابد:
1ـ بازگشت و تكيه به «قرآن» بمثابه نخستين سند مورد قبول همه مسلمانان.
2ـ باز بودن و گسترش دامنه «اجتهاد» در همه مسائل مورد نياز جامعه بشري و ترك محدوديت يا انسداد باب اجتهاد...
علل و عوامل انحطاط مسلمين، از نظر سيّدجمال که سرآغاز روند انحطاط در پيدايش و چيرگى استبداد سياسى و به تبع رواج تقليد و تعطيل عقل و اجتهاد و جدا شدن مقام علمى و اجتهادى از قدرت سياسى بود.
7- روش سيد جمال در جمع سنت و تجدد
برخورد روشنفكران و عالمان ديني با پيشرفت و تكنولوژي غرب صور گوناگوني يافته است كساني همچون محمد عبدالوهاب و پيروان او با نفي كامل تجدد و نوآوري به گذشتهگرايي مطلق روي آوردند و كساني همچون سيد احمد خان هندي و ملكم خان ايراني به نفي كامل سنت و پذيرش مطلق غرب دل بستنند. [25] اما حفظ هويت و ارزشهاي بومي همراه با نوآوري و تجدد، جمع بين مدرنيته و سنت بدون خودباختگي، از مؤلفههاي مهم روشنفكري ديني جهان اسلام است. قهرمان اين طرز تفكر را بايد سيد جمالالدين اسدآبادي دانست كه بدون مطلق گرايي به گزينش تمدن غرب و بازنگري منطقي در آموزههاي ديني پرداخت. سيد جمال با تفكيك ميان علم و تكنولوژي غرب از نظام سلطه و استعمار، با نفي خودباختگي و غربزدگي، مسلمين را به فراگيري علوم و نوآوريهاي غرب سفارش نمود. اما در عين حال مقابل زياده خواهيها و استعمار سياسي و فرهنگي غربيي ايستاد. سيد جمال نيز همچون حكماي حكمت متعاليه به تصحيح رابطه ميان دنيا و آخرت پرداخت. و كمال و پيشرفت را ذاتي جهان و انسان ميدانست لذا تجدد، ترقي و نوآوري را بر ميتابيد. ولي با غربزدگي، خودكم بيني، و غرب را معيار خود قرار دادن مخالف بود. [26]
يكي از نويسندگان در مورد ريشههاي پيدايش روحيهي تجدّد در سيدجمالالدين مينويسد:
- وفاق و پيوندي كه سرانجام توسط حكماي اشراقي، از سهروردي تا ملاصدرا، ميان فلسفه و كلام به وجود آمد پايگاه فلسفه را در ايران استوار ساخت و زمينه را براي پيدايش «تجدّد» در كشورهاي اسلامي هموار كرد. استمرار حكمت اسلامي، خاصّه صورت شيعي آن را به خوبي ميتوان در سلسلهي طولاني فيلسوف - متكلّماني (متألههاني) كه حامل سنّت حكمت اشراقند مجسّم ديد؛ سرآمد اين فيلسوفان و متكلمان، ملاصدراست كه او را بايد بزرگترين قهرمان اين سنّت در دوران جديد محسوب كرد. جمالالدين افغاني كه نخستين متفكّر اصيل اسلامي در دوران تجدّد است، تا حدودي محصول همين سنّت و سخنگوي روحيهي سنّت شكني جديدي بود كه طليعهي اسلام در قرون سيزدهم و چهاردهم/نوزدهم و بيستم است. [27]
سید مهدی موسوی
منابع
21. ر.ك: حكيمي، ص82؛ همچنين، عبدالمجيد شرفي، ص141؛ سید احمد موثقي، جنبشهاي اسلامي معاصر، ص120و165و168.
22. سعيدي، ص128.
23. مخزومي پاشا، الخاطرات، به كوشش سيدهادى خسروشاهى، تهران، قم، شروق، مركز بررسيهاى اسلامى، 1379،
24. ر.ک: شواهدالربوبيه، ترجمه جواد مصلح، ص509 و 510.
25. موثقي، جنبشهاي اسلامي معاصر، 95.
26. ر.ك: حمید عنايت، سيري در انديشه سياسي عرب،تهران اميركبير، 1376، ص111؛ مطهري، بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي، ص18.
27. سيد جمالالدين اسدآبادي، سايت انجمن فلسفه و حكمت ايران، مطلب170.