تبیان، دستیار زندگی
فرصت دیدا ر ما با ریگی اندک بود اما در همان فرصت کوتاه من مجابش کردم یک وهابی متعصب است که کروکورانه دستورات را اجرا می کرده است .
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دردیدار فرزند شهیدشوشتری با ریگی چه گذشت؟ 

بی شک یکی از بزرگترین جنایات ریگی شهادت شهید نورعلی شهید شوشتری جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه به همراه دیگر سبزپوشان سپاه و سفید پوشان بلوچ در حادثه خونین و تروریستی پیشین سرباز بود.

شهید شوشتری

به گزارش  زاهدان پرس، نورعلی شوشتری در حالی در سیستان و بلوچستان شهید شد که طی مدت حضور چند ماه خود در این استان محروم مرزی منشا خدمات فرهنگی ، عمرانی ،درمانی و امنیتی فراوانی در منطقه شد.

وی اعتقاد فراوانی به مرزداران بلوچ داشت و معتقد بود امنیت پایدار در سیستان و بلوچستان زمانی تحقق خواهد یافت که به خود مردم واگذار شود.

مجموع اقدامات فرهنگی و امنیتی شوشتری تا به آنجا موثر و مفید بود که پس از دستگیری عبدالمالک بعضی از کارشناسان در مصاحبه با رسانه های ضد انقلاب اذعان کردند که مجموع اقدامات امنیتی و مردمی ریگی منجر به دستگیری ریگی و منزوی شدن گروهکش شد.

در ذیل قسمتی از اظهارات فرج الله شوشتری فرزند ارشد این شهید بزرگوار  راجع به دیدار وی با عبدالمالک آمده است:

ما شب دستگیری ریگی خانه و محله را آذین بستیم چون یکی از دشمنان کوردل انقلاب دستگیر شده بود .

شاید اگر اعدام ریگی زودتر اتفاق می افتاد خیلی بیشتر خوشحال می شدم چون وقتی که فرصتی در اختیار ما قرار دادند تا بتوانیم از نزدیک مردی را که این همه شرارت ایجاد کرده بود ، ببینیم ، واقعا متوجه شدم که او حتی ارزش تقاص پس دادن را هم ندارد .

او یک موجود خوار و بدبخت بود .یادم می آید آن روز که او را از نزدیک دیدم ، حالم خیلی بد بود . به قول معروف خون جلوی چشمهایم را گرفته بود .

من و پدرم جدای از رابطه پدر و فرزندی ، رابطه مرید و مرادی هم داشتیم . از دست دادن پدرم با آن مظلومیتی که من از پدر سراغ دارم ، داغ بزرگی است که هیچ وقت از دلم پاک نمی شود .من با این پیش زمینه و با این احساس جریحه دار ریگی را دیدم.

ریگی باعث شد تا پدرم به آروزیش که شهادت بود برسد .شهادت برای پدرم رسیدن به آرزویی بود که همیشه آن را به زبان می آورد

دروغ نمی گویم اگر ادعا کنم دوست داشتم با دستهای خودم خفه اش کنم اما وقتی از نزدیک او را دیدم با آن جثه لاغر و نحیف که به 60 کیلو هم نمی رسید و بسیار ریزه میزه بود ، همه کوه کینه ای که در دلم مانده بود ، آب شد .

ریگی صدایش می لرزید و به شدت ترسیده بود . آن آدمی که من از نزدیک ملاقات کردم و با او حرف زدم ، حتی ارزش تقاص پس دادن هم نداشت .

ریگی در دادگاه درست و حسابی به سوالات پاسخ نمی داد . در جلسه اول دادگاه چنان تلگرافی به سوال قاضی پاسخ می داد که خشم خانواده ها را برانگیخت اما بالاخره همه چیز را گردن گرفت و قبول کرد اشتباه کرده است .

فرصت دیدا ر ما با ریگی اندک بود اما در همان فرصت کوتاه من مجابش کردم یک وهابی متعصب است که کروکورانه دستورات را اجرا می کرده است .

ریگی باعث شد تا پدرم به آروزیش که شهادت بود برسد .شهادت برای پدرم رسیدن به آرزویی بود که همیشه آن را به زبان می آورد .

دیگر خانواده ها از ریگی سوال می کردند که حالات عزیزانشان در لحظه شهادت چگونه بوده و در آن لحظه ها چه درخواست هایی داشته اند . خانواده ها حتی درباره اینکه چه کسی تیر خلاص را به عزیزانشان زد هم از ریگی سوال کردند.

من در جلسه اعدام ریگی حضور نداشتم و ساعت 11صبح از اخبار شنیدم . واقعا بهت زده شدم . فکر نمی کردم به این زودی اعدام شود . در چشم من که بسیار حقیر آمد .

اخلاق نیوز

بخش هنرمردان خدا - سیفی