تبیان، دستیار زندگی
خوش به حال من ودریا و غروب و خورشید و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید رشته ای جنس همان رشته که بر گردن توست چه سروقت مرا هم به سر وعده کشید
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم
ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم

خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید

 و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید

رشته ای جنس همان رشته که بر گردن توست

چه سروقت مرا هم به سر وعده کشید

به کف و ماسه که نایابترین مرجان ها

 تپش تبزده نبض مرا می فهمید

آسمان روشنی اش را همه بر چشم تو داد

مثل خورشید که خود را به دل من بخشید

 ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم

هیچکس مثل تو و من به تفاهم نرسید

خواستی شعر بخوانم دهنم شیرین شد

ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشید

منکه حتی پی پژواک خودم می گردم

آخرین زمزمه ام را همه شهر شنید

ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم
محمدعلی بهمنی
گروه کودک و نوجوان سایت تبیان

مطالب مرتبط

بالن دعا

نجوای طیبعت

دوچرخه

آسمان هنوز آبى است

معمار دانایی

زیر سایه ی درخت

شعرهای ناتمام

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.