تبیان، دستیار زندگی
بین طلاب نجف معروف بود که مرحوم علامه درچه ای در بحث های علمی متفرقه و تخصصی های جانبی حوزوی قوی است و حتی اطلاعات و مطالعات تاریخی او در مقایسه با سایر بزرگان حوزه نجف آن زمان کم نظیر است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مناظره علامه با عالم سني و عنايت حضرت علی - ع
9d'eg /h1†g 'j

بين طلاب نجف معروف بود که مرحوم علامه درچه اي در بحث هاي علمي متفرقه و تخصصي هاي جانبي حوزوي قوي است و حتي اطلاعات و مطالعات تاريخي او در مقايسه با ساير بزرگان حوزه نجف آن زمان کم نظير است.

به علاوه مشهور بود که مرحوم علامه از حافظه قوي و استعدادي شايان توجه برخوردار است. همچنين حوزه ذهن علامه و آمادگي براي تشريح مطالب علمي و تسلط بر مستندات تاريخي ايشان مثال زدني بود.

در همان زمان، يکي از دانشمندان بزرگ اهل سنت نيز در نجف اشرف ساکن بود و منزلي هم در کوفه داشت، اهل سنت نجف و حومه بلکه مردم شهرهاي مجاور و هم مرز با نجف، توجه خاصي به او داشتند.

او ضمن اينکه از حافظه اي قوي برخودار بود، از فقه جعفري نيز بي بهره نبود. در حل معضلات علمي طلاب و فضلاي مذاهب اربعه اهل سنت چهره اي مشکل گشا به شمار مي رفت.

به طوري که اگر يکي از علماي اهل سنت مشکل علمي و عقيدتي پيدا مي کرد و نيازمند استدلالي قوي و مستند بود، راهي نجف مي شد و از محضر اين عالم استفاده مي نمود.

دست بر قضا اين دو با هم ارتباط پيدا کردند و هر يک تمايل داشت با ديگري در مورد مسائل گوناگون اسلامي و قرآني و عقيدتي به بحث بنشيند و از اطلاعات و علوم ديگري بهره مند شود. بر اين اساس چندين مرتبطه اين دو عالم با يکديگر روبرو شده و مشغول بحث شدند و بر سر مقوله هاي مختلف با هم سخن گفتند.

در يکي از روزها آن دو، بحث حساسي تحت عنوان « بررسي حقانيت شيعه و سني» را آغاز کردند.

اين مناظره که از حوصله يک جلسه خارج بود به درازا کشيد به طوري که آن دو رسماً قرار گذاشتند در روزهاي معين و در ساعات مشخص دو به دو در مکاني خلوت به دور از ديگران و مزاحمت مراجعين بنشينند و اين بحث حساس را دنبال کنند تا به نتيجه اي برسند، به اميد اينکه حقايق روشن شود.

بالاخره پس از مدت ها و روزها و ساعت ها بحث، نه آن عالم سني توانست علامه را قانع کندو نه علامه توانست بر عالم سني غالب آيد.

تا اينکه سرانجام در يکي از روزها در حالي که هر دو خسته و ناراحت به نظر مي آمدند، يکي از آنان اظهار داشت: بالاخره بايد قول و قراري در اين بحث بگذاريم؛ اينکه منصفانه قضاوت کنيم. هر مطلبي که مستند و از روي تحقيق بود بپذيريم و روي عقيده و مسلک بدون استناد و استدلال پافشاري نکنيم.

آنگاه از يکديگر جدا شدند و هر يک به سراغ کار خود رفتند.

آن روز، پس از تعيين شرط و قرار با آن عالم سني، مرحوم علامه درچه اي طبق معمول هميشه به حرم حضرت علي (عليه السلام) مشرف شد و بنا به گفته خودش تصميم گرفت پس از اقامه نماز مغرب و عشاء و به هنگام زيارت مرقد مطهر، از حضرت علي (عليه السلام) استمداد بطلبد و از او ملتمسانه درخواست کمک و هدايت کند.

در حالي که شک از چشمان خيره علامه بر گونه اش مي غلتيد، به حضرت عرضه کرد : «آقاي من! تو آگاهي که چقدر به شما و خاندانتان ارادت دارم، ياري ام کن تا از اين مناظره سر فراز بيرون آيم.»

علامه مطالعه شب را طبق روال هميشه انجام داد اما در ميان مطالعه و پس از آن حتي در بستر خواب در فکر بحث فردا بود.

علامه با اين افکار به بستر رفت تا اينکه خواب او را در ربود، و در عالم رؤيا مولا به فريادش رسيد.

مرحوم علامه خود فرموده بود که:

آن شب، آقا اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) به خوابم آمد و اذن سخن داد. لذا از حضرت تقاضا کردم و عرضه داشتم: « آقا خود شما همه ماوقع را مي دانيد و از موضوعات گفته شده آگاهيد، اينک ارائه طريق بفرمائيد تا هر چه زودتر در مناظره پيروز شوم».

حضرت علي (عليه السلام) در عالم رؤيا به مرحوم علامه درچه اي فرمودند: « فردا هنگام بحث، موضوع را اختصاص بده به اين مقوله که قبر حضرت زهرا (سلام الله عليها) در کجاست؟ و اگر مکان معلوم نيست چرا آن قبر مخفي است!؟»

مرحوم درچه اي مي گويد: «از خواب که بيدار شدم، آن لحظات ديدار و گفتگو با مولا در مقابل چشمم بود و از شوق اشک مي ريختم.

پس از بيداري از خواب آنچنان هيجان زده شده بودم که ديگر خوابم نمي برد.

پيروزي خود را قطعي مي ديدم، حقانيت تشيع و حقانيت علي (عليه السلام) و اولادش در عقيده ام چند برابر شد. پس تا صبح ديگر نخوابيدم و در انتظار ساعات موعود ماندم.»

طبق قرار قبلي هر روز آغاز بحث به نوبت به عهده يکي از ما دو نفر بود.

آن روز اتفاقاً نوبت من بود که بحث با بسم الله از طرف من شروع شود و بعد از سخن من استدلالاتم او پاسخ گويد.

گفتم: امروز مي خواهم پيش از ادامه بحث قبلي نکته اي را براي من روشن کنيد و سپس به دنبال بحث قبلي برويم و آن اينکه: اولاً قبر حضرت زهرا (سلام الله عليها) تنها يادگار پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) کجاست؟

و چرا به چه علت و به چه مناسبت قبر آن بانوي با عظمت همچنان مخفي است؟

علامه خود در بيان اهميت اين سؤال مي گويد:

طبيعي است اين بحث کوچکي نبود و گو اينکه سؤال کوتاه است ولي جواب آن خيلي طولاني است و مستلزم آن است که طرف مقابل ادله و بر اهيني مستدل و منطقي و قانع کننده اقامه کند و موضوع را از نظر تاريخي و از نظر جو سياسي حاکم در آن روز (زمان شهادت) کاملاً مورد تحليل قرار دهد، که اين موضوع را صدها دانشمند سني تا به حال به بحث گذارده اند و يک سري ادله اقامه کرده اند و اکثرشان نيز قبول دارند که در اين مورد جوابي ندارند و هنوز کسي توان آنکه بتواند يک دليل منطقي و مستدل عنوان کند، نداشته است.

علامه مي افزايد:

پس از طرح عنوان بحث جديد (اختفاي قبر حضرت زهرا (سلام الله عليها) منتظر بودم که آن عالم سني نسبت به اين بحث جديد که با حبث روز قبل تفاوت داشت، سخني معترضانه گويد که چرا مبحث روز قبل را دنبال نمي کني و بحث جديد و انحرافي پيش آورده اي؟

ولي به رغم تصور من آن عالم سني پس از طرح اين عنوان رنگش تغيير کرد و چند لحظه اي ساکت ماند که سکوتي اين چنين از وي هرگز سابقه نداشت و سر را براي چند لحظه به زير انداخت و به فکر فرو رفت و مثل اينکه سنگي بر سرش خورده باشد، حالت بهت زدگي پيدا کرد. بعد سر را بالا آورد و درحالي که به زحمت کنترل خود را حفظ مي کرد گفت:

«آقاي درچه اي! آقاي سيد محمدباقر، حضرت آقا به خدا قسم اين سؤال از خود شما نيست! والا بفرماييد چرا تا به حال و در اين مدت طولاني و اين همه مباحثات و مناظرات مفصل، اين بحث را به ميان نياورديد؟

با اینکه من همه روزه نگران اين عنوان بودن و اضطراب داشتم و با خود مي گفتم که خدا کند اختفاي قبر حضرت زهرا (سلام الله عليهما) به ميان نيايد که قطعاً جوابي ندارم.»

آن عالم سني پس از گفتن اين جملات در حالي که مختصر لرزشي در بدن و در زبانش پديدار شده بود، بي اختيار به گريه افتاد و در همان حال پرسيد: «آقا بگوييد اين سخن را چه کسي به شما ياد داده؟ و چرا تا به حال اين سؤال را نگفتيد؟ چرا که سؤال و مطلبي کوبنده تر و مستدل تر و منطقي تر و شکننده تر از اين مبحث نيست شما را به خدا حقيقت را بگوييد، بگوييد.»

وقتي من انقلاب دروني او را ديدم ماجرا را مو به مو براي او شرح دادم و گفتم پس از قرار قطعي به حرم امام علي (عليه السلام) رفتم و از او کمک خواستم و حضرت علي (عليه السلام) ديشب به خوابم آمد و مرا راهنمايي کرد و اضطرابم را بر طرف نمود.

آن عالم سني پس از شنيدن نقل خواب و رهنمود حضرت علي (عليه السلام) گفت:

 به زهرا (سلام الله عليهما) و علي (عليه السلام) قسم من ارادتمند خاندان عصمت و طهارت هستم، ارادت داشتم، اکنون ارادتم بيشتر شد و بعد اضافه کرد، من قبلاً هم به اين بزرگواران عقيده داشته و هم اکنون دارم و حق را در تمام مراحل با علي (عليه السلام) و تشيع مي دانم و اذعان دارم که حق علي (عليه السلام) و زهرا (سلام الله عليهما) در ثقيفه بني ساعده پايمال شد و رياست طلبان نگذاشتند عدالت علي (عليه السلام) جهان را گلستان کند.

آنگاه افزود: من آوازه علمي و تسلط کم نظير شما را در مباحث عقيدتي و علمي شنيده بودم، لذا بر آن شدم که با شما به بحث بنشينم و از نظريات و اطلاعات شما بهره گيرم تا در عقيده قلبي خود قوي تر و استوار تر گرديده و در مقام مباحثه با ساير همکيشان خود سخني گوياتر پيدا کنم، تا بلکه از اين طريق خدمتي به تشيع کرده باشم.

من به ظاهر عالم سني هستم ولي عقيده ام و مرامم آنچنان است که عرض کردم و در موقعيت خاصم، نمي توانم به ظاهر غير از اين باشم و مي دانم که سود من براي تشيع به طريق موجود بهتر به نظر مي آيد و از شما هم تقاضا مي کنم و شرعاٌ شما را هم مديون مي دانم که نام مرا با اين عقيده که عرض کردم فاش نکنيد و نزد کساني که مختصر اطلاعي از مسأله مناظره و مباحثه ما دارند سخنان مرا فاش نسازيد.

مرحوم علامه به داشتن حافظه قوي و هوش و ذکاوت فوق العاده در حوزه هاي علميه تشيع بخصوص نجف و اصفهان مشهور شده بود و اکثر معاصران ايشان غبطه آن درايت و استعداد و حافظه را مي خوردند.

ولي بعد از شب معهود و اشاره مولا علي (عليه السلام) حافظه ايشان گويا اينکه خوب وبد ولي به حدي قوي شده بود که هر مطلبي با يک مرتبه مطالعه و مراجعه در حافظه اش نقش مي بست و ديگر هرگز از ذهنش خارج نمي شد.

عجيب تر آنکه با مطالعه هر فرعي از فروع و هر جمله اي از احادي و مطالب علمي، بلافاصله وجوه عديده و استنباطات کثيره و طرف مختلف و مثالهاي گوناگون ، که هر يک خود موضوع نو و مطلب جديدي بود- در ذهنش خطور مي کرد.

در اکثر مواقع نظريات مرحوم علامه چه فقهي، چه اصولي، چه فلسفي، چه کلامي، چه تفسيري، چه رواني، هر چه بود، همه را به اعجاب وا مي داشت.